حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

پنجشنبه, ۲۰ شهریور , ۱۴۰۴ ساعت تعداد کل نوشته ها : 6431 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 363×

آرشیو » بایگانی‌ها خاطرات - صفحه ۲۲ از ۲۹ - خط شکن ها

ازدواج ساده اما الهی | روایت عاشقانه‌ای از ازدواج شهید اکبر منصوری
۱۴۰۴-۰۳-۰۶

ازدواج ساده اما الهی | روایت عاشقانه‌ای از ازدواج شهید اکبر منصوری

ازدواج امام علی و حضرت زهرا، الگویی بی‌نظیر برای زندگی مشترک در سالروز ازدواج آسمانی امیرالمؤمنین علی (ع) و حضرت فاطمه زهرا (س)، نگاهی داریم به خاطره‌ای ناب از ازدواج عاشقانه سردار شهید اکبر منصوری که الهام‌گرفته از همان سبک زندگی ساده، معنوی و هدفمند بود.   ازدواج امام علی و حضرت زهرا، الگویی بی‌بدیل از […]

راز تشگیل گردان عاشورا و سازماندهی ۱۸۰ غواص خط شکن
۱۳۹۶-۱۰-۰۱

راز تشگیل گردان عاشورا و سازماندهی ۱۸۰ غواص خط شکن

تمام نخلستان اروند، گواه این ادعا است، بچه‌های غواص با وجود آموزش‌های سختی که می‌دیدند، لحظه‌ای نبود که از خدا غافل شوند، صدای ناله‎های شبانه بچه‌ها هنگام راز و نیاز شنیده می‌شد.کمتر اتفاق می‌افتد که انسان‌ها از شکست خود بگویند، بیشتر خاطره‌ها برمی‌گردد به پیروزی‌ها؛ولی خیلی‌ها هم پیدا می‌شوند که شکست‌ها را حتی پیروزی می‌بینند […]

نماز جماعت دونفره
۱۳۹۶-۰۹-۲۰

نماز جماعت دونفره

یکی از عهدهایی که در زندگی مشترک بین بنده و آقا بهمن بود “حل مسائل زندگی از طریق گفتگو” بود، واژه قهر در خانه ما جایگاهی نداشت حتی اگر اختلاف نظری داشتیم درباره اش با هم گفتگو می کردیم حتی اگر برایمان سخت بود، و در جواب این سوال که آیا قهری؟؟؟ پاسخ می دادیم […]

راغب سلامم بده
۱۳۹۶-۰۸-۱۸

راغب سلامم بده

گفتم که: چرا دشمنت افکند به مرگ؟ گفتا که: چو دوست بود خرسند به مرگ گفتم که: وصیتی نداری ؟ خندید … یعنی که همین بس است: لبخند به مرگ…. قیصر امین پور *** شبی را که تا دیروقت در پناه نور لرزان فانوس حرف می زدیم هر دو در جبهه بودیم شبی که دیگر […]

ای از سفر برگشتگان کو شهیدان ما!
۱۳۹۶-۰۸-۱۸

ای از سفر برگشتگان کو شهیدان ما!

از جبهه بر می گشتیم بدون اینکه شهدا در جمع ما باشند، حال رفتن و برگشتن ما خیلی تفاوت داشت. هنگام رفتن، بچه ها حس شب عاشورا را داشتند. مانند بریر در شب عاشورا بودند که با عبدالرحمان شوخی می کرد و او را می خنداند، عبدالرحمن به او گفت: ای بریر این ساعت وقت […]

ازدواج آسمانی
۱۳۹۶-۰۸-۱۴

ازدواج آسمانی

زندگی من با آقا سید حسین صادقی زیاد نبود.ما نو عروس و دامادی بودیم که چند روز بیشتر فرصت زندگی با هم پیدا نکردیم اما همین روزهای بسیار اندک و وارد شدن در برخی خصوصیات اخلاقی و فردی همسر شهیدم برایم کوله باری از اندیشه های ناب اعمال خالص نیت پاک و تجارب ارزنده بود […]

به یاد بی نشانی شهید اصغر ندرلو
۱۳۹۶-۰۷-۲۶

به یاد بی نشانی شهید اصغر ندرلو

بهار فصل زیبای طبیعت تازه از گرد راه زمان رسیده بود.زنجان فصلی دیگرازسرما و یخبندان را پشت سر نهاده بود و به پیشواز هوای دل انگیز بهاران می رفت و نسیم خنک بهاری روح و روان آدمی را به کرانه های سبزاحساس فرا می خواند. شهر واپسین روزهای تعطیلات نوروز سال ۴۰ را بدرقه می […]

من فرمانده ام
۱۳۹۶-۰۷-۲۶

من فرمانده ام

عملیات محرم بود. شهید مهدی پیرمحمدی فرمانده گردان ما بودند و شهید محمد ناصراشتری جانشین ایشان و شهید حسن باقری یکی از فرماندهان گروهان .   اهمیت تبلیغات دیگر جا افتاده بود من هیچ وقت یادم نمی رود،بچه ها قبل از عملیات در حال تجهیز شدن بودند از نظر اسلحه ، کوله پشتی ، مهمات، […]

شکنجه با چوب خیزران
۱۳۹۶-۰۷-۲۶

شکنجه با چوب خیزران

در اردوگاه، دشمن یکى از برادران آزاده ما را زیر فشار قرار داد که او به امام خمینى توهین کند. آن دشمن کینه توز مى گفت: باید به رهبرت اهانت کنى وگرنه رهایت نمى کنم. هرچه فشار آورد، ایشان مقاومت کرد. گفت: اگر از این بچه ها خجالت مى کشى ، من به رهبرت اهانت […]

بوسه عاشقانه بر پیشانی رزمنده
۱۳۹۶-۰۷-۲۳

بوسه عاشقانه بر پیشانی رزمنده

 شب  بعد عملیات شروع می شد دستور دادند یک شب قبل ما پد مرکزی را به بچه های گردان حر تحویل دهیم برای جابجایی نیروها فقط یک فروند قایق داشتیم اول از طرف خودمان به ترتیب پایگاههای ۱و۲و۳ را جا به جا کردیم تا دشمن نفهمد وقتی که نوبت به پایگاه چهارم رسید چون هوا […]

نکند عاشق شدی…!
۱۳۹۶-۰۷-۲۲

نکند عاشق شدی…!

دی ماه سال ۱۳۶۳ بود. دوم دبیرستان را در هنرستان کشاورزی شهید باهنر میخواندم. سر کلاس فیزیک نشسته بودم و آقای «بلال زاده» درس میداد. از خیابان صدای نوحه ی آهنگران شنیده می شد. اعزام بزرگی در پیش بود. آن روزها از طرف سپاه، تبلیغات زیادی برای جذب نیرو می شد. بلندگوهای بزرگی روی ماشین […]

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
۱۳۹۶-۰۷-۲۲

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی

در۱۵ مهرسال۶۱ که هلیکوپترجنگنده کبرای ما موردهدف موشک دشمن بعثی قرار گرفت وخلبان همراهم شهیدیحیی شمشادیان به شهادت رسید بنده صورت وگردن ودست هایم شدیدا سوخت وبه علت ضایعه نخاعم ازناحیه گردن که کلا ازگردن به پائین فلج شده بودم.دربیمارستان ۵۰۱ ارتش درتهران بستری بودم روزی یکی ازخانم های پرستار با دیوان خواجه حافظ وارد […]

تحول در موسم حج
۱۳۹۶-۰۶-۱۰

تحول در موسم حج

تازه جنگ به پایان رسیده بود با اصرار دوستان حاجی برای مراسم حج به مکه رفت. وقتی بازگشت از او پرسیدم :«آقا مرتضی آنجا چطور بود؟» با ناراحتی گفت:«بسیار بد بود، چه خانه خدایی، غربی‌ها پدر‌ ما را در آوردند. کاخ ساخته‌اند، آنجا دیگر خانه خدا نیست. تمام محله بنی‌هاشم را خراب کرده‌اند. کاش نرفته […]

شهیدی که اسماعیل وار قربانی شد
۱۳۹۶-۰۶-۱۰

شهیدی که اسماعیل وار قربانی شد

یکی از دلیر مردانی که جان خود را با افتخار در راه اسلام فدا نمود ، نامش علی اکبر نشانش یگانه فرد است. او در ۲۵ شهریورماه ۱۳۴۵ چشم به جهان گشود. پدرش علی محمد با به دنیا آمدن علی اکبر در پوست خود نمی گنجید، اما نمی دانست که گل او به این زودی […]

حسابم بماند قیامت
۱۳۹۶-۰۶-۰۲

حسابم بماند قیامت

عملیات کربلای۵ تازه تمام شده بود که خانواده ام تماس گرفتند و پیغام دادند هر چه زودتر به زنجان برگردم. نگفتند چه اتفاقی افتاده، اما خودم حدس میزدم برادرم به شهادت رسیده یا پدرم فوت کرده باشد.  خیلی وقت بود حمام نکرده بودم. بچه ها آب گرم کردند تا سر و صورتم را بشویم. همان […]

روز دیدار
۱۳۹۶-۰۶-۰۲

روز دیدار

عصر روز پنجم شهریور بود که وارد شهر زنجان شدیم. یک راست به پادگان تیپ ۲ زرهی ارتش رفتیم. آن جا مراسمی برایمان تدارک دیده بودند. هنوز از اتوبوس پیاده نشده بودیم. دائماً خاطرات جبهه و اسارت از ذهنم می گذشت. بغضی غریب گلوگیرم شده بود و دلتنگ دوستان شهیدم بودم. با خود می گفتم […]

منصور نخواست ما را شرمنده کند
۱۳۹۶-۰۵-۲۴

منصور نخواست ما را شرمنده کند

 منصور سودی سال۱۳۶۶ در عملیات نصر۷ در منظقه در منطقه بوالفتح عراق بعد از درگیری با دشمن به شهادت رسیده بود.درآن منظقه دو بوالفتح داریم.بوالفتح عراق و ایران. منصور در عملیات نصر۷ که ارتفاعات بوالفتح عراق تصرف گردید بر اثر اصابت توپ و ترکش مجروح ودرجا به شهادت رسید.شدت درگیری به حدی بود که امکان […]

امتحان زبان در قجریه
۱۳۹۶-۰۵-۲۳

امتحان زبان در قجریه

اواسط آذر ۶۵ امتحانات دوره دبیرستان در اردوگاه شهید اجاقلو برگزار میشد. روز امتحان زبان انگلیسی به همراه علیرضا کارگر محمدی به حسینیه رفتیم و کنار هم در جلسه امتحان نشستیم. زبان را خیلی بلد نبودم،وقتی ورقه ها را دادند، نگاهی به سوالات انداختم؛ سخت به نظر میرسید. علیرضا و خیلی از بچه ها هم […]

ارتفاعات کانی مانگا
۱۳۹۶-۰۵-۱۷

ارتفاعات کانی مانگا

با یک موتور تریل که تحویل من بود توی ارتفاعات کانی مانگا به اتفاق سردار شهید ناصر شهبازی می گشتیم. به ایشان گفتم: بیا بریم توی این سنگرهای عراقی باهم یه گشتی بزنیم. ناصر گفت: برادر آقاجانی دیگه از ما گذشته که بخواهیم دنبال غنیمت بگردیم. گفتم: برادر شهبازی غنیمت کجا بود؟ غنیمت چه ارزشی […]