حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

پنجشنبه, ۲۰ شهریور , ۱۴۰۴ ساعت تعداد کل نوشته ها : 6431 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 363×

آرشیو » بایگانی‌ها خاطرات - صفحه ۱۵ از ۲۹ - خط شکن ها

ازدواج ساده اما الهی | روایت عاشقانه‌ای از ازدواج شهید اکبر منصوری
۱۴۰۴-۰۳-۰۶

ازدواج ساده اما الهی | روایت عاشقانه‌ای از ازدواج شهید اکبر منصوری

ازدواج امام علی و حضرت زهرا، الگویی بی‌نظیر برای زندگی مشترک در سالروز ازدواج آسمانی امیرالمؤمنین علی (ع) و حضرت فاطمه زهرا (س)، نگاهی داریم به خاطره‌ای ناب از ازدواج عاشقانه سردار شهید اکبر منصوری که الهام‌گرفته از همان سبک زندگی ساده، معنوی و هدفمند بود.   ازدواج امام علی و حضرت زهرا، الگویی بی‌بدیل از […]

دست نوشته سردار شهید اصغر محمدیان
۱۳۹۹-۰۱-۰۱

دست نوشته سردار شهید اصغر محمدیان

دست نوشته شهید سردار اصغر محمدیان که بدون دخل و تصرف تقدیم می گردد: ۱۸/۱۰/۵۹ پنج شنبه من و برادران ابو بصیری  فضل الهی حسینی و چند تن از برادران جهت استحمام عازم اهواز  شدیم و در بین راه من  و برادر ابو بصیری در شهرک دار خوئین از برادران جدا شدیم و بالاخره مینی بوس  […]

بوی بهشت می آمد
۱۳۹۸-۱۲-۰۷

بوی بهشت می آمد

چشمانم هنوز گرم خواب نشده بود که داوود به خانه رسید. با دیدنش از جایم بلندشدم.سلام کردم. با ناراحتی نگاهم کرد. بعه آرامی جواب سلامم را پس داد. مثل همیشه نبود. با خودم فکر می کردم که حتما اتفاق مهمی افتاده که داود را با ان روح بزرگش آزرده. از پشت پنجره به سمت حیاط […]

کله قند عروسی
۱۳۹۸-۱۲-۰۶

کله قند عروسی

کله قندها را پایین آوردم تا گرد و خاک شان را پاک کنم. دو کله قند خریده بودم رای میکائیل و فضائل.آن ها را در بهترین جای دکور گذاشته بودم تا دست کسی به آنها نرسد. وقتی نگاهشان می کردم دلم می خواست زودتر برادرهایم سروسامان بگیرند تا کله قندها را برای آنها و عوش […]

گفتم: نرو خندید و رفت!
۱۳۹۸-۱۲-۰۶

گفتم: نرو خندید و رفت!

گفت‌وگو با خواهر سردار شهید حسن باقری کبری باقری هستم. حسن یک سال از من کوچک‌تر است. اسمش را پدربزرگم انتخاب کرد و به گوشش خواند. از بچگی‌اش چیزی یادم نیست. با هم بازی می‌کردیم. با هم می‌رفتیم و می‌آمدیم. پسربچه‌ها طوری هستند که غرور و تعصب خاصی دارند. او هم این‌طوری بود. نمی‌گذاشت بچه‌ها […]

آخرین روزهای خندیدن
۱۳۹۸-۱۱-۲۰

آخرین روزهای خندیدن

قبل از عملیات والفجرهشت از «چوئبده» به روستای دیگری در نزدیکی اروند منتقل شدیم. قرار بود عملیات از آنجا شروع شود. من، «مجید حیدری»، «مصطفی جلدی» و «حمید گیلک» به یک خانه ی روستایی رفتیم. روستا خالی از سکنه بود. داخل اتاق های خانه ها را به صورت سنگر درست کرده بودند، طوری که وقتی […]

بوی نعنا از دل اروند می آمد
۱۳۹۸-۱۱-۲۰

بوی نعنا از دل اروند می آمد

«پنجاه متری می‌شد که زده بودیم به آب.. نور منورهای خوشه‌ای دیگر جلایی نداشتند و داشتند می‌مردند.از زمین و آسمان گلوله سرخ می‌بارید. روی محورهای چپ و راست ما. و آن رو به رو، درست رو به روی ما، سکوتش خیلی مرموز بود. و مرا واداشت حس کنم که منتظرند برویم نزدیک‌تر و آن وقت… […]

قسم به والفجر و به عاشورا
۱۳۹۸-۱۱-۲۰

قسم به والفجر و به عاشورا

روایت نبرد عاشورایی خط شکنان زنجان در عملیات والفجرهشت  در غروب روز بیستم بهمن ماه ۶۴ که خورشید آسمان را به زمین دوخته بود ..و زیبایی خود را در کنار نخلستان های اروند ، به رخ میکشید ..بچه ها در حاشیه اروند مهیای جنگ می شدند ..جنگ !! مفهومی ناآشنا و غریب گمشده در هیاهوی […]

شهادت منصور دلم را شکست
۱۳۹۸-۱۱-۲۰

شهادت منصور دلم را شکست

بهمن ماه سال ۶۴ نوجوان ۱۸ ساله ای بودم که به عشق لبیک به ندای یاری خواهی امام ،قید درس و مدرسه را زدم و خودم را به هورالهویزه رساندم. جبهه و دوستان بهشتی روی زمینم قرار ماندن در هوای نفس گیر شهر را از من گرفته بود. روزهای آخر دورهمی را با شهدا سپری […]

امشب براتون لب کارون می خونم
۱۳۹۸-۱۱-۱۹

امشب براتون لب کارون می خونم

امشب می خواهم از لب کارون برایتان بگویم , که برای همیشه شرمنده ی دل دریایی شهدا شد .امشب شبی ست که دل بی تاب ست و سینه تنگ و بیقرار.چشمانم را آرام می بندم و به یاد روزهای سخت گذشته سفر می کنم .. _به زمستان سال ۶۵ _به شب نوزدهم دی_به عملیات عاشورایی […]

بعداً فرصت نمی شود
۱۳۹۸-۱۱-۱۹

بعداً فرصت نمی شود

یک روز همراه «شهید حمید گیلک» و چند نفر از بچه ها، به دزفول رفتیم، بعد از گشت وگذار کوتاهی در شهر، سری هم به حمام عمومی زدیم تا حسابی دوش بگیریم و تنی از عزا دربیاوریم.حمید شوخ طبع بود و از هر فرصتی برای شیرین کاری هایش استفاده می کرد. آنجا هم به زبان […]

در جوار قتلگاه انصار الحسین
۱۳۹۸-۱۱-۱۹

در جوار قتلگاه انصار الحسین

این عکس مربوط به حاج محمد سراجی وطن یکی ازفرماندهان شجاع ومخلص می باشد. این عکس روز ۲۱ بهمن۱۳۶۴ حدود ساعت یک ظهر پشت خاکریز مقرفرماندهی تیپ عراقی ها درمنطقه عمومی فاو گرفته شده است. ایشان درحالی که ازناحیه پای راست شان تیرخورده بودن عقب نرفتند ازشب عملیات والفجرهشت تا ساعت یک ظهر فردا  کنار […]

تخلیه فوری نیروهای متمرکز در کانال های اطراف خین
۱۳۹۸-۱۰-۲۲

تخلیه فوری نیروهای متمرکز در کانال های اطراف خین

صبح روز عملیات کربلای چهار، هواپیماهای دشمن در آسمان ظاهر شدند، آنها منطقه را دور زدند و در بازگشت شروع کردند به بمباران شدید مواضع، سنگرها و امکانات نیروهای اسلام. هواپیماها از چپ و راست بمب می ریختند در این حمله عده ای از نیروهایی که داخل کانال ها متمرکز بودند به شهادت رسیدند. بعد […]

جمعی از دلاوران گردان ولیعصر
۱۳۹۸-۱۰-۲۲

جمعی از دلاوران گردان ولیعصر

یکی از بچه های غواص که از عملیات کربلای چهار مجروح برگشته بود می گفت: صبح روز عملیات، دشمن به شدت کانال های مملو از نیرو را در اطراف روستای خین می کوبید. من در داخل یکی از کانال پیش همرزمان ساحل شکن گردان ولیعصر(عج) نشسته بودم و داشتم آنچه را که دیشب درون اروند […]

خواب دیدم شهید می شوم
۱۳۹۸-۱۰-۲۲

خواب دیدم شهید می شوم

در طول مدت آموزش غواصی در قجریه، شهید ابوالفضل خدامرادی فرمانده گروهان دو غواصی بود ولی در اواخر دوره به خاطر بیماری قند خونش، محمدباقر فتح اللهی جایگزین او شد و قرار شد ابوالفضل گروهان آبی-خاکی را فرماندهی نماید. مجید ارجمند می گفت: فرمانده گردان به ابوالفضل گفت: آقا محمد! تو را نخواهم بخشید. ابوالفضل […]

روستای خین
۱۳۹۸-۱۰-۲۱

روستای خین

ساعتی قبل از شروع عملیات کربلای چهار، زمانی که غواصان دریادل دسته دو گروهان دو در روستای خین مشغول پوشیدن لباس های غواصی خود در داخل سنگر بودند، سید رحیم صفوی مسئول آن دسته که لباس غواصی خود را پوشیده بود، در جلو سنگر مورد اصابت ترکش های گلوله خمپاره ای که در دومتری او […]

سنگری در خین
۱۳۹۸-۱۰-۲۱

سنگری در خین

غروب روز سوم دی ماه ۱۳۶۵ کم کم داشت نمایان می شد و هر از چندگاهی گلوله خمپاره ای در اطراف سنگرهای غواص های در خین به زمین می خورد و منفجر می شد. غواص های دریادل دسته دوگروهان دو، برای در امان ماندن از ترکش های احتمالی آن گلوله ها، در سنگری کوچک به […]

صدای نیمه شب های قجریه
۱۳۹۸-۱۰-۲۱

صدای نیمه شب های قجریه

در آن ایام، شب های قجریه خیلی باصفا بود. معمولا تمرینات سخت و طاقت فرسای شبانه غواصان تا نزدیکی های صبح ادامه پیدا می کرد. بعد ازاتمام کلاس، تا غواصان به چادر می رسیدند و لباس های خاکی خود را به تن می کردند، نزدیکی های نماز صبح شده بود. آنها به جای خواب و […]

سرمای آب و عشق غواصی
۱۳۹۸-۱۰-۱۵

سرمای آب و عشق غواصی

فصل سوز و سرما بود و ما در کنار رود کارون آموزش غواصی می دیدیم. تمرین ها غالبا صبح و شب انجام می شد. گاهی چند ساعت متوالی درداخل آب بودیم و شنا می کردیم که در آن هوای سرد، واقعا سخت و طاقت فرسا بود. فقط کمک خداوند بود که گرمابخش جان بچه ها […]