ازدواج ساده اما الهی | روایت عاشقانهای از ازدواج شهید اکبر منصوری
شهادت امام جواد و آگاهی شهیدانه | روایت مادر شهید خیراله رمضانی
آزادی خرمشهر | روایت دستاول از عملیات بیتالمقدس به قلم شهید ابراهیم اصغری
شهید قندعلی گنجخانلو | مردی که جبهه را بر همه چیز مقدم دانست
طبس، نماد شکست استکبار و پیروزی ایمان
چیزی که در راه خدا بدی، برکتش ده برابر برمیگرده
مادرجان من شهید نشدم
این عید خوش بگذرد
جا مانده های بدر
چو اسیر توست اکنون؛ به اسیر کن مدارا
خیبر ، نقطه صفر مرزی
نبرد در مجنون
این راه امام حسین است
ناصر گفت بچه ها غوغا کردند
دل تنگی های راحله و قیاس
ازدواج امام علی و حضرت زهرا، الگویی بینظیر برای زندگی مشترک در سالروز ازدواج آسمانی امیرالمؤمنین علی (ع) و حضرت فاطمه زهرا (س)، نگاهی داریم به خاطرهای ناب از ازدواج عاشقانه سردار شهید اکبر منصوری که الهامگرفته از همان سبک زندگی ساده، معنوی و هدفمند بود. ازدواج امام علی و حضرت زهرا، الگویی بیبدیل از […]
نذر کرده بودم وقتی محمدتقی به دنیا آمد یک درخت زردآلو در حیاط زینبیه بکارم. بعد از به دنیا آمدن محمدتقی درخت زردآلو را در زینبیه کاشتم. محمدتقی هیجده ساله بود که در خواب دیدم آن درخت را قطع کرده اند. با عصبانیت به روحانی مسجد گفتم: حاج آقا چرا این درخت را قطع کرده […]
در لشکر هفده علی بن ابیطالب بود. یک روز جمعه بعد از خواندن نماز صبح رفت و خوابید. بچه ها به نماز جمعه رفتند و او را هم صدا زدند ولی بیدار نشد. هرکس از خواب بیدار می شد. پتویش را روی او می انداخت و او هم در آن گرما در زیر پتو […]
یکبار بهش گفتم :ناصر جان!تو حق خودت رو به جبهه ادا کردی .دیگه نمیخواد بری. گفت پدر! جبهه مثال دانشگاهه،هرکس استفاده کرد فایده اش رو برد.اینجا هم مثل دانشگاه دو فایده داره،خط امام،مطهری؛و خط بنی صدر و رجوی.اینکه تو در کدوم خط باشی به خودت بستگی داره.۵سال،۱۰ سال…. بالاخره این جنگ تموم میشه.روزی میاد که […]
آزاده قاسمعلی فیلو از آزادگان دفاع مقدس که در ۱۵ سالگی به اسارت نیروهای بعثی در آمد و در اردوگاهی که “سرباز کوچک امام ” مهدی طحانیان در بند بود ، در کنار هم اسارت را میگذراندند.این آزاده بعد از تحمل بیش از هشت سال اسارت به آغوش میهن بازگشت و بعد از دوران اسارت […]
وقتی دوپازا را تصرف کردند.قسمتی که خودرو ها ایستاده اند که پاسگاهی وجود دارد آنجا خاکریز زده بودند و از آن قسمت به طرف راست بلفت عراق است .پشت تپه شهر بزرگ عراق است که شهر قلعه دیزه است و در این محدوده دربندی خان هم وجود دارد.دوپازا دست عراق بود و به منطقه هم […]
ودود کلاس دوم دبیرستان بود. من داشتم حیاط را می شستم که ودود آمد و دید. با ناراحتی گفت مادر از خدا نمی ترسی؟! گفتم مگر چه کار می کنم ودود جان که از خدا بترسم؟! شیرآب را بست و گفت، آدم هایی هستند که برای خوردن و وضو گرفتن آب پیدا نمی کنند و […]
نفس نفس می زد. در را که باز کردم به داخل خانه آمد. رنگ به چهره نداشت. با اشاره ی من داخل زیرزمین مخفی شد. گاردی ها دنبالش بودند. پشت در نشستم. مارموهای ساواک ۵-۴ساعت داخل کوچه بودند. چند خانه را هم گشتند اما به خانه ما نیامدند. فقط داخل کوچه راه می رفتند و […]
نیم ساعتی صحبت و به یک باره کلامش را قطع میکند و در ادامه میگوید: کارهای بزرگ در پیش داریم.مگرمانگفته بودیم که اول مهران، بعداً تهران… و حضار به یک باره شعار می دهند و صحبت مسعود را تکرار می کنند. رجوی که گویی به خیال خودش، خود را فاتح تهران می داند ادامه می […]
مشاهدات و خاطرات رزمنده هشت سال دفاع مقدس در سالروز قبولی قطعنانه ۵۹۸ توسط ایران مبنی بر اتمام جنگ در( ۲۷/۴/۱۳۶۷ )و بیست ششمین سالگرد عملیات مرصاد تقدیم رزمندگان و پیشکسوتان جهاد و شهادت نموده و از حماسه آفرینی ها و رشادتهای رزمندگان اسلام و ایثار های شهدا ی گرانقدر دوران هشت سال دفاع مقدس […]
از بچه های هئیتی اعظم بود.بنای زیارت عاشورا درپنجشنبه شب ها به همت او بود. خیلی سر زنده و با نشاط، و همیشه از لبانش لطیفه و شادی می تراوید. او با آغاز فصل نوجوانی به بر و بچه های دفاع مقدس پیوسته بود. بزرگ شده و جنگ و جهاد و از خیل شیردلانی که […]
از روزهای اوّل قصد داشتم بروم «خرمشهر» و آبادان؛ لکن نمیشد. علت هم این بود که در اهواز، از بس کار زیاد بود، اصلاً از آن محلّی که بودیم، تکان نمیتوانستم بخورم. زیرا کسانی هم که در خرمشهر میجنگیدند، بایستی از اهواز پشتیبانیشان میکردیم. چون واقعاً از هیچ جا پشتیبانی نمیشدند. در آنجا، بهطور کلّی، […]
سالها از آرام گرفتن چمران میگذرد. روزهای تکاپو و از پشت صخرهای پشت صخره دیگرپریدن و پناه گرفتن، و روزهای جنگهای سرنوشت ساز پایان یافتهاند و اکنون در این روزگار به ظاهر آرام «غاده چمران» با لحنی شکسته داستانی روایت میکند، «داستان یک نسیم که از آسمان روح آمد و در گوشش کلمه عشق گفت […]
آن چه خواهید خواند، روایتی است از افسر خلبان «مدرسی» درباره آشنایی و دیدارهایش با شهید دکتر «مصطفی چمران». «…فکر می کنم همون اوایل جنگ بود که با دکتر «مصطفی چمران» در یکی از پروازهایم به منطقه جنگی آشنا شدم. واحد عملیات گفته بود آقای دکتر رو به کابین آورده و به اصطلاح تحویل اش […]
نیروهای زنجان در عملیات رمضان: ۲ گردان رزمی پیاده از نیروهای بسیجی و پاسدار زنجان شامل گردان حضرت صاحب الزمان(عج) به فرماندهی شهید حاج میرزاعلی رستمخانی تحت امر تیپ ۱۷ علی ابن ابیطالب(ع) درمرحله اول عملیات با مأموریت شکست خط پدافندی دشمن و گردان امام علی(ع) به فرماندهی برادر شهید محمد ناصر اشتری در مرحله دوم […]
همه جا دود و آتش بودو چشم چشم را نمی دید صد متر عقب تر خاکریزی بود به علت فشار زیاد برگشتیم بشت خاکریز اینجا تا حدی از تیرهای مستقیم تانک ها در امان بودیم با حسن آندی و کریم بیات چند دقیقه مشورت کردیم و قرار شد با یک هجوم آنی تانکها را غافل […]
نیمه شعبان و روز ولادت منجی عالم بشریت حضرت مهدی (عج)بهانه ای شد تا یادی کنیم از سربازان گمنام امام زمان (عج)!آنانی که جان بر کف در راه پاسداری از انقلاب و ارزش های آن از هیچ تلاش و کوششی دریغ نکردند.کسانی همچون سردار شهید حسن آندی که با […]
من از ناصر چهار سال کوچکترم. زمان انقلاب چون با خانم ها زیاد کار نداشتند من خبرچین آنها شده بودم. ناصر و پدرم در زیرزمین خانه اعلامیه های امام را کپی می گرفتند و من سرکوچه می ایستادم تا اگر ماموران آمدند خبرشان کنم.جلوی مسجد قاسمیه مردم شلوغ کرده […]
سال ۱۳۶۴ بود به همراهی گروهی از برو بچه های جنگ در پادگان مالک اشتر زنجان دوره مربیگری نظامی می دیدیم بچه ها اکثرا از دوستان جبهه و پایگاه بودند و همدیگر را می شناختند. در بین جمع، نوجوانان کم سن و سالی بود که خیلی به چشم می زد. خیلی هم سر زباندار و […]