ازدواج ساده اما الهی | روایت عاشقانهای از ازدواج شهید اکبر منصوری
شهادت امام جواد و آگاهی شهیدانه | روایت مادر شهید خیراله رمضانی
آزادی خرمشهر | روایت دستاول از عملیات بیتالمقدس به قلم شهید ابراهیم اصغری
شهید قندعلی گنجخانلو | مردی که جبهه را بر همه چیز مقدم دانست
طبس، نماد شکست استکبار و پیروزی ایمان
چیزی که در راه خدا بدی، برکتش ده برابر برمیگرده
مادرجان من شهید نشدم
این عید خوش بگذرد
جا مانده های بدر
چو اسیر توست اکنون؛ به اسیر کن مدارا
خیبر ، نقطه صفر مرزی
نبرد در مجنون
این راه امام حسین است
ناصر گفت بچه ها غوغا کردند
دل تنگی های راحله و قیاس
نامه تبریک عید شهید رضا عباسی ها به خواهرش با عرض سلام به حضور مبارک خواهر عزیزم و ارجمندم فاطمه رسیده ملاحظه فرمائید. پس از تقدیم عرض سلام امیدوارم که احواات شما خوب و خوش بوده باشد. باری اگر از احوالات اینجانب را خواسته باشی الحمدالله سلامت برقرار است. هیچ گونه نگرانی و ناراحتی در […]
سحر بود و صدای نفس خستهی یک مرد که آرام در آن کوچه به روی لب خود زمزمه میکرد غریب و تک و تنها در آن شهر، در آن وادی غمها دلی خسته و پر، از غم و شیدا دلی زخم و ترک خورده پر از روضهی زهرا شبِ راحتیِ شیر خدا از همهی مردمِ […]
آدینه روزی با روزه صدایت کردم نیامدی!ندبه کردم نیامدی! با روزه روضه کردم باز نیامدی! روضه عمویت عباس بود، او عموی ما هم هست، نیم نگاهی هم به ما دارد بالاخره او سقاست و من مرض استسقا دارم .تا وقتی او سقاست من تشنه ام ،تا وقتی او ساقی است من می نخورده مستم و […]
سبدی دارم در دست می روم سوی خدا یا علی می گویم می روم تا درگه نور و امید تا به جایی که ملک ره نبرد می روم سوی خدا سوی حق سوی امید چون قرارم امشب است می روم تا که به من تازه براتی بدهند […]
زود بیدار شدم تا سر ساعت برسم بایداین بار به غوغای قیامت برسم من به “قد قامت” یاران نرسیدم، ای کاش لا اقل رکعت آخر به جماعت برسم آه ،مادر! مگر از من چه گناهی سر زد که دعا کردی و گفتی به سلامت برسم؟ طمع بوسه مدار از لبم ای چشمه که من نذر […]
چن ساله با داغ دلت می سوزی چن ساله چشمات و به در می دوزی با چه امیدی پشت در می شینی می خوای بازم جوون تو ببینی آرزوهای اسمو نیتم رفت فقط جوونت نه جوونیتم رفت پونزده ساله از رفتنش گذشته ولی مسافر تو برنگشته دوریش تو رو خیلی کلافه کرده خدا بخواد دوباره […]
بسم الله الرحمن الرحیم پس از حمد و ثنای خداوند متعال و سلام و درود به حضور امام زمان (عج)و رهبر کبیر انقلاب و شهدای انقلاب اسلامی و خانواده شهدا و سلام به حضور برادرم ابراهیم اصغری امیدوارم که به خدمت خدای متعال مشغول بوده و در این راه ثابت قدم و استوار بوده باشید. […]
روایت عملیات بیت المقدس به روایت سردار شهید عباس محمدی همه ی برادران اسلحه ها را تمیز کرده و وسایل اضافی را تحویل تعاونی دادند.بعد از نماز و ناهار گردان را به خط کردند و فرمانده گردان پس از صحبت کوتاهی مژده داد که امشب شب عملیات است.چهره ها شکفت و صورت ها باز و […]
وقتی مهتاب گم شد قبل از آنکه شرح زندگی علی خوش لفظ باشد، روایتی عینی از یک واقعهی تاریخی است که موجب شد سرنوشت خیل وسیعی از مردمان ایران تغییر کند. علی خوش لفظ که نامش را بخاطر نزدیکی تولدش با ولیعهد پهلوی، جمشید گذاشتهاند، سالها بعد در نوجوانی، همزمان با وقوع انقلاب اسلامی خود […]
ای عاشقان ، ای عاشقان ، جان می رسد ، جان می رسد مهری درخشان می دمد ، ماهی فروزان می رسد آید نوای کاروان ، بر گوش جهان کان دل ستان تا دل ستاند زین و آن ، اینک شتابان می رسد رخسار ماهش را ببین ، زلف سیاهش را ببین برق نگاهش را […]
دست نوشته های شهید عباس محمدی(قسمت اول) یادم می آید شب چهارشنبه،دوازدهم اسفند ماه سال شصت بود.با مادر،جواد و خواهر کوچکم در خانه نشسته بودیم،نمی دانم چطور شد که صحبت از جبهه به میان آمد،یک طوری به مادرم فهماندم که می خواهم به جبهه بروم،مادرم آن شب جمله ای گفت که هیچ وقت یادم نمی […]
امشب تمام عاشقان رادست بسر کن یک امشبی با من بمان بامن سحر کن بشکن سر من کاسه ها و کوزه ها را کج کن کلاه ،دستی بزن،مطرب خبر کن گلهای شمعدانی همه شکل تو هستند رنگین کمان را بر سر زلف تو بستند تا طاق ابروی بت من تا به تا شد دُردی کشان […]
دین وامدار شهادت است به منصور و هادی و هارون بگویید همه زور خویش را بزنند امام کاظم را مگر می شود از مردم گرفت؟! از او مگر می شود چیزی را کم کرد؟… او در بغداد همان است که در مدینه.. در تبعید همان است که در وطن… در درون زندان همان است که […]
اینک شوکران(منوچهر مدق به روایت همسر) به قلم مریم برادران انتشارات روایت فتح نوشته های این کتاب حکایت از رابطه بسیار عمیق بین منوچهر(شهید) و همسرش فرشته دارد. اولین آشنایی منوچهر با همسرش هنگامی است که همسرش در تظاهرات توسط گارد رژیم شاهنشاهی مورد حمله قرار می گیرد و او در این زمان همسر آینده […]
برش هایی از کتاب «سر ظهر بود و داشتم از پلههای بلند و زیادی که از ایوان شروع میشد و به حیاط ختم میشد، پایین میآمدم که یکدفعه پسر جوانی روبرویم ظاهر شد. جا خوردم زبانم بند آمد. برای چندلحظه کوتاه نگاهمان به هم گره خورد. پسرش سرش را پایین انداخت و سلام داد. آن […]
روایت داستانی ۷۲ غواص لشکر «انصارالحسین(ع)» استان همدان است که در روز چهارم دی ماه ۱۳۶۵ در منطقه عملیاتی «کربلا۴» حماسه آفریدند. این روایت براساس خاطرات بازماندگان حادثه و شاهدان عینی در قالب داستان به همت حمید حسام در سال ۱۳۷۸ به از سوی انتشارات «صریر» چاپ رسیده است. برشی از کتاب همه چیز […]
تالیف بدون انتشار کامل نیست حسین تالیف کربلاست و زینب انتشار آن! خواهر ردای کربلا بر دوش و عصای عاشورا در مشت می آید و انتشار خون برادر را ،کمر می بندد. هر روز تولدی است …روز نامیراست.هر روز عاشوراست! پیش از زینب هیچ خواهری را ندیده بودند که رسول خون برادر باشد! زینب کربلا […]
روزی که آسمان وزمین در مقابل تو سر خم می کنند. دلم لرزید. بزرگ شدم ودیدم، قصه از کمی قبل تر شروع شده است. از وقتی مردم شهر “سلام خدا” را یادشان رفت. مادرم سبد سلام های پدرش را برداشت ومقابل درب خانه ی مردم شهر رفت. آن ها اما سلام او را بی جواب […]
به انتظار نشسته است بی ثمر ، پدرت و چشم دوخته عمری به قاب در ، پدرت مسافرش برسد بلکه از سفر ، پدرت نشد که دل بکند از دل پسر ، پدرت کسی به درب غریبانه زد ، دلش لرزید همین که زنگ در خانه ، زد دلش لرزید به حسرتی که غنوده ست […]