حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

پنجشنبه, ۲۰ شهریور , ۱۴۰۴ ساعت تعداد کل نوشته ها : 6431 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 363×

آرشیو » بایگانی‌ها ادبیات پایداری - صفحه ۱۹ از ۲۲ - خط شکن ها

این عید خوش بگذرد
۱۴۰۳-۱۲-۲۸

این عید خوش بگذرد

نامه تبریک عید شهید رضا عباسی ها به خواهرش با عرض سلام به حضور مبارک خواهر عزیزم و ارجمندم فاطمه رسیده ملاحظه فرمائید. پس از تقدیم عرض سلام امیدوارم که احواات شما خوب و خوش بوده باشد. باری اگر از احوالات اینجانب را خواسته باشی الحمدالله سلامت برقرار است. هیچ گونه نگرانی و ناراحتی در […]

سحر بود و غم و درد
۱۳۹۶-۰۳-۲۴

سحر بود و غم و درد

سحر بود و صدای نفس خسته‌ی یک مرد که آرام در آن کوچه به روی لب خود زمزمه می‌کرد غریب و تک و تنها در آن شهر، در آن وادی غم‌ها دلی خسته و پر، از غم و شیدا دلی زخم و ترک خورده پر از روضه‌ی زهرا شبِ راحتیِ شیر خدا از همه‌ی مردمِ […]

روزه باید با روضه باشد…
۱۳۹۶-۰۳-۱۴

روزه باید با روضه باشد…

آدینه روزی با روزه صدایت کردم نیامدی!ندبه کردم نیامدی!     با روزه روضه کردم باز نیامدی! روضه عمویت عباس بود، او عموی ما هم هست، نیم نگاهی هم به ما دارد بالاخره او سقاست و من مرض استسقا دارم .تا وقتی او سقاست من تشنه ام ،تا وقتی او ساقی است من می نخورده مستم و […]

به خدا بوی خدا می آید
۱۳۹۶-۰۳-۰۶

به خدا بوی خدا می آید

سبدی دارم در دست                    می روم سوی خدا                                       یا علی می گویم                                                      می روم تا درگه نور و امید                                                                                 تا به جایی که ملک ره نبرد می روم سوی خدا                    سوی حق سوی امید                                         چون قرارم امشب است                                                            می روم تا که به من تازه براتی بدهند                                                                                                          […]

سیب سرخی بر نیزه
۱۳۹۶-۰۲-۲۷

سیب سرخی بر نیزه

زود بیدار شدم تا سر ساعت برسم بایداین بار به غوغای قیامت برسم من به “قد قامت” یاران نرسیدم، ای کاش لا اقل رکعت آخر به جماعت برسم آه ،مادر! مگر از من چه گناهی سر زد که دعا کردی و گفتی به سلامت برسم؟ طمع بوسه مدار از لبم ای چشمه که من نذر […]

هزار سیمرغ بلورین
۱۳۹۶-۰۲-۲۷

هزار سیمرغ بلورین

چن ساله با داغ دلت می سوزی چن ساله چشمات و به در می دوزی با چه امیدی پشت در می شینی می خوای بازم جوون تو ببینی آرزوهای اسمو نیتم رفت فقط جوونت نه جوونیتم رفت پونزده ساله از رفتنش گذشته ولی مسافر تو برنگشته دوریش تو رو خیلی کلافه کرده خدا بخواد دوباره […]

از کنار عاشقان که بگذری
۱۳۹۶-۰۲-۲۷

از کنار عاشقان که بگذری

بسم الله الرحمن الرحیم پس از حمد و ثنای خداوند متعال و سلام و درود به حضور امام زمان (عج)و رهبر کبیر انقلاب و شهدای انقلاب اسلامی و خانواده شهدا و سلام به حضور برادرم ابراهیم اصغری امیدوارم که به خدمت خدای متعال مشغول بوده و در این راه ثابت قدم و استوار بوده باشید. […]

عملیات بیت المقدس
۱۳۹۶-۰۲-۲۲

عملیات بیت المقدس

روایت عملیات بیت المقدس به روایت سردار شهید عباس محمدی همه ی برادران اسلحه ها را تمیز کرده و وسایل اضافی را تحویل تعاونی دادند.بعد از نماز و ناهار گردان را به خط کردند و فرمانده گردان پس از صحبت کوتاهی مژده داد که امشب شب عملیات است.چهره ها شکفت و صورت ها باز و […]

وقتی مهتاب گم شد
۱۳۹۶-۰۲-۲۲

وقتی مهتاب گم شد

وقتی مهتاب گم شد قبل از آنکه شرح زندگی علی خوش لفظ باشد، روایتی عینی از یک واقعه‌ی تاریخی است که موجب شد سرنوشت خیل وسیعی از مردمان ایران تغییر کند. علی خوش لفظ که نامش را بخاطر نزدیکی تولدش با ولیعهد پهلوی، جمشید گذاشته‌اند، سال‌ها بعد در نوجوانی، همزمان با وقوع انقلاب اسلامی خود […]

ای عاشقان جان می رسد
۱۳۹۶-۰۲-۲۲

ای عاشقان جان می رسد

ای عاشقان ، ای عاشقان ، جان می ‌رسد ، جان می ‌رسد مهری درخشان می‌ دمد ، ماهی فروزان می ‌رسد آید نوای کاروان ، بر گوش جهان کان دل ستان تا دل ستاند زین و آن ، اینک شتابان می ‌رسد رخسار ماهش را ببین ، زلف سیاهش را ببین برق نگاهش را […]

می توانی تحمل کنی؟
۱۳۹۶-۰۲-۰۸

می توانی تحمل کنی؟

دست نوشته های شهید عباس محمدی(قسمت اول) یادم می آید شب چهارشنبه،دوازدهم اسفند ماه سال شصت بود.با مادر،جواد و خواهر کوچکم در خانه نشسته بودیم،نمی دانم چطور شد که صحبت از جبهه به میان آمد،یک طوری به مادرم فهماندم که می خواهم به جبهه بروم،مادرم آن شب جمله ای گفت که هیچ وقت یادم نمی […]

امشب تمام عاشقان را دست به سر کن
۱۳۹۶-۰۲-۰۵

امشب تمام عاشقان را دست به سر کن

امشب تمام عاشقان رادست بسر کن یک امشبی با من بمان بامن سحر کن بشکن سر من کاسه ها و کوزه ها را کج کن کلاه ،دستی بزن،مطرب خبر کن گلهای شمعدانی همه شکل تو هستند رنگین کمان را بر سر زلف تو بستند تا طاق ابروی بت من تا به تا شد دُردی کشان […]

دین وامدار شهادت است
۱۳۹۶-۰۲-۰۳

دین وامدار شهادت است

دین وامدار شهادت است به منصور و هادی و هارون بگویید همه زور خویش را بزنند امام کاظم را مگر می شود از مردم گرفت؟! از او مگر می شود چیزی را کم کرد؟… او در بغداد همان است که در مدینه.. در تبعید همان است که در وطن… در درون زندان همان است که […]

اینک شوکران
۱۳۹۶-۰۱-۲۷

اینک شوکران

اینک شوکران(منوچهر مدق به روایت همسر) به قلم مریم برادران انتشارات روایت فتح نوشته های این کتاب حکایت از رابطه بسیار عمیق بین منوچهر(شهید) و همسرش فرشته دارد. اولین آشنایی منوچهر با همسرش هنگامی است که همسرش در تظاهرات توسط گارد رژیم شاهنشاهی مورد حمله قرار می گیرد و او در این زمان همسر آینده […]

دختر شینا
۱۳۹۶-۰۱-۲۷

دختر شینا

 برش هایی از کتاب «سر ظهر بود و داشتم از پله‌های بلند و زیادی که از ایوان شروع می‌شد و به حیاط ختم می‌شد، پایین می‌آمدم که یکدفعه پسر جوانی روبرویم ظاهر شد. جا خوردم زبانم بند آمد. برای چندلحظه کوتاه نگاهمان به هم گره خورد. پسرش سرش را پایین انداخت و سلام داد. آن […]

غواص ها بوی نعنا می دهند
۱۳۹۶-۰۱-۲۷

غواص ها بوی نعنا می دهند

روایت داستانی ۷۲ غواص لشکر «انصارالحسین(ع)» استان همدان است که در روز چهارم دی ماه ۱۳۶۵ در منطقه عملیاتی «کربلا۴» حماسه آفریدند. این روایت براساس خاطرات بازماندگان حادثه و شاهدان عینی در قالب داستان به همت حمید حسام در سال ۱۳۷۸ به از سوی انتشارات «صریر» چاپ رسیده است.    برشی از کتاب همه چیز […]

زینب یعنی رسول خون برادر
۱۳۹۶-۰۱-۲۳

زینب یعنی رسول خون برادر

تالیف بدون انتشار کامل نیست حسین  تالیف کربلاست و زینب انتشار آن! خواهر ردای کربلا بر دوش و عصای عاشورا در مشت می آید و انتشار خون برادر را ،کمر می بندد. هر روز تولدی است …روز نامیراست.هر روز عاشوراست! پیش از زینب هیچ خواهری را ندیده بودند که رسول خون برادر باشد! زینب کربلا […]

سلام بود و سلام…
۱۳۹۶-۰۱-۲۳

سلام بود و سلام…

روزی که آسمان وزمین در مقابل تو سر خم می کنند. دلم لرزید. بزرگ شدم ودیدم، قصه از کمی قبل تر شروع شده است. از وقتی مردم شهر “سلام خدا” را یادشان رفت. مادرم سبد سلام های پدرش را برداشت ومقابل درب خانه ی مردم شهر رفت. آن ها اما سلام او را بی جواب […]

پدرت
۱۳۹۶-۰۱-۲۱

پدرت

به انتظار نشسته است بی ثمر ، پدرت و چشم دوخته عمری به قاب در ، پدرت مسافرش برسد بلکه از سفر ، پدرت نشد که دل بکند از دل پسر ، پدرت کسی به درب غریبانه زد ، دلش لرزید همین که زنگ در خانه  ، زد دلش لرزید به حسرتی که غنوده ست […]