اواسط آذر ۶۵ امتحانات دوره دبیرستان در اردوگاه شهید اجاقلو برگزار میشد.
روز امتحان زبان انگلیسی به همراه علیرضا کارگر محمدی به حسینیه رفتیم و کنار هم در جلسه امتحان نشستیم.
زبان را خیلی بلد نبودم،وقتی ورقه ها را دادند، نگاهی به سوالات انداختم؛ سخت به نظر میرسید.
علیرضا و خیلی از بچه ها هم همین حس را داشتند.
یک ربع گذشته بود اما فقط به یک سوال جواب داده بودم. به نظر می آمد نفر جلوییم خیلی خوب دارد می نویسد. یواشکی از او خواستم کمکم کند. آن بنده خدا هم نتوانست درخواستم را رد کند و به ناچار جواب سوالی را در تکه کاغذی نوشت و به من داد.
با خوشحالی کاغذ را گرفتم و با نگاه به دور و برم روی پاسخنامه نوشتم.
علیرضا هم داشت با ورقه اش ور می رفت. مشخص بود او هم نتوانسته به سوالات پاسخ دهد با اشاره به او فهماندم که برای گرفتن کاغذ تقلب خودش را آماده کند ؛
اما با اشاره میگفت نمیخواهد!!
فکر کردم به خاطر حضور ناظر امتحان در نزدیکی ما برگه تقلب را نمیخواهد. کمی صبر کردم…
بعد از دور شدن ناظر
کاغذ را به طرفش پرت کردم؛
کاغذ را برداشت و گذاشت توی جیب پیراهنش!!!
امتحان تمام شد
از علیرضا پرسیدم: تو چجور آدمی هستی پسر؟!
با هزار مصیبت به تو تقلب میرسانم آنوقت تو میگذاری توی جیبت؟
از ناظر ترسیدی غواص شجاع
_نه آقا سید!
+پس چی؟
_آقا سید تقلب کردن گناهه!
با این جواب از خودم خجالت کشیدم با خودم گفتم
“خدایا! من کجا و او کجا
علیرضا کارگر محمدی (متولد ۱۳۴۹ تبریز ) غواص عارف ۱۶ ساله ای بود که حدودا دو هفته بعد در عملیات کربلای ۴ با رتبه عالی شهادت از دانشگاه جبهه فارغ التحصیل شد و جاوید الاثر گردید.
روحمان با یادشان شاد
راوی:محمد باقر برزگر
ثبت دیدگاه