ناصر گفت بچه ها غوغا کردند
دل تنگی های راحله و قیاس
حال من خیلی خوب است / نامه شهید عبدالعلی محرمی
آب و آتشِ کربلای پنج
درد و دل های کاغذی
ناگفته های شهر من
فرمانده ای که پشت خط نمی خوابید
به ظهور امام زمان (عج) چیزی نمانده
موتورسوار چمران
مردابدی
یادداشت های لبنان/ نوشته های شهید دکتر چمران
پیروزی در سنگر مدارس
برادرم از همه کس با ارزش تر است
کتاب ام علاء روایت زندگی ام الشهدا فخرالسادات طباطبایی
آب نیست بشکه بشکه شربت ِ
برف میآمد؛ امّا این بار عید بود؛ سرما معنا نداشت، وقتی رگهای ما از خونی تازهتر و هوایی پاکتر سرشار میشد. شب از خاک صبح پای میکشید و صبح، مهربانتر میآمد. خدا با ما به چلهنشینی آمده بود و در نفسهایمان جاری بود؛ روزهای خدا بود. ما بهار را در زمستان تکثیر کردیم. صدای بال […]