ناگفته های شهر من فرمانده ای که پشت خط نمی خوابید به ظهور امام زمان (عج) چیزی نمانده موتورسوار چمران مردابدی یادداشت های لبنان/ نوشته های شهید دکتر چمران پیروزی در سنگر مدارس برادرم از همه کس با ارزش تر است کتاب ام علاء روایت زندگی ام الشهدا فخرالسادات طباطبایی آب نیست بشکه بشکه شربت ِ دفاع عباس گونه قاسم از حرم حضرت زینب (س) سفر شهادت کاشوب حیدر مهاجر سرزمین آفتاب
سروده ای زیبا برای سردار شهید حاج قاسم سلیمانی آماده ی جنگیم ، محور را به ما بسپار پشت علی با رفتنت خالی نخواهد شد مالک خیالت تخت، حیدر را به ما بسپار هرچند شانه های او لرزید در سوگت تاوان اشک و آه رهبر را به ما بسپار افتاده ای بی سر، بدون دست، […]
در رگ حادثه ، خون موج زد ، آیینه شکست شعله ور شد در و دیوار حرم ، سینه شکست خون مالک به زمین ریخت ، خبر سنگین است بعد مالک ، به تن حوصله ، سر ، سنگین است اشک آغاز جنون است ، تماشا سخت است دیدن بغض علی در غم زهرا سخت […]
ساعت هفت صبح چهارشنبه یازدهم دی ۱۳۹۸ دمشق، با خودرویی که دنبالم آمد عازم جلسه شدم. هوا ابری بود و نسیم سردی میوزید. ساعت ۷:۴۵ صبح به مکان جلسه رسیدم. مثل همهی جلسات تمامی مسئولین گروههای مقاومت در سوریه حاضر بودند. ساعت ۸ صبح بود و همه با هم صحبت میکردند که در باز شد […]
بعد از وقوع سیل در استان خوزستان، من با حاج قاسم تماس گرفتم و بعد از سلام گفتم: «حاجی، کجایی؟» گفت: «چطور مگه؟» گفتم: «همه چکمه پوشیدن رفتن خوزستان.» گفت: «خب الان میگی چی؟ منم برم چکمه بپوشم، یکی بیاد فیلم بگیره و بره؟» گفتم: «نه، حضور شما خیلی تأثیرگذاره.» گفت: «من از این واقعه […]