سرباز روز نهم
خس بی سر و پا / سفرنامه حمید حسام از پیاده روی اربعین
ازدحام بوسه / خاطرات پیاده روی اربعین
به طمع بهشت یا مسئولیت شیعه بودن
شیرینی زیارت در تلخی اسارت
شوق آزادی
راه امام حسین گریه ندارد
شما نمی دونید؛ شهادت لذت بخشه
به یاد شهیدان خط شکن در عملیات رمضان
ای غافر الذنوب والخطیئات! در روز حساب مرا روسفید گردان
راز/ خاطره ای از شهید حمیدرضا فرائی
سعادت بزرگ/ شهید قیاسعلی اله وردی
با درس خواندن مشتی بر دهان اربابان آمریکا بزن
گریه نکنید مادر جان، شما هم یک روز مادر شهید خواهید شد!
وداع آخر، کنار ایوان قدیمی
ساعت حول و حوش ۷ صبح ۲۴ مرداد ۶۹ بود که یک دفعه صدای مارش نظامی رادیو عراق از بلندگوهای اسارتگاه به صدا در آمد. هر بار که صدای مارش از بلندگوها پخش می شد می فهمیدیم که خبر مهمی در راه است. لحظاتی بعد که مارش قطع شد، گوینده ی رادیو شنوندگان را به […]
با گذشت مدت ها از شناسایی جسد پدرم توسط مادر و انجام مراسمات ترحیم یک روز صبح اول وقت زمانی که همه عازم مدرسه بودیم ناگاه صدای در خانه شنیده شد که به صورت پی در پی و مداوم کوبیده می شد.به طرف در خانه دویدم و در را باز کردم.حاج عمو اسماعیل را دیدم […]
عصر روز پنجم شهریور بود که وارد شهر زنجان شدیم. یک راست به پادگان تیپ ۲ زرهی ارتش رفتیم. آن جا مراسمی برایمان تدارک دیده بودند. هنوز از اتوبوس پیاده نشده بودیم. دائماً خاطرات جبهه و اسارت از ذهنم می گذشت. بغضی غریب گلوگیرم شده بود و دلتنگ دوستان شهیدم بودم. با خود می گفتم […]
بسم الله الرحمن الرحیم ما را چه رسد که با این قلم های شکسته و بیان های نارسا در وصف شهیدان و جانبازان و مفقودان و اسیرانی که در جهاد فی سبیل الله جان خود را فدا کرده و یا سلامت خویش را از دست داده اند یا به دست دشمنان اسلام اسیر شده اند […]