حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

پنجشنبه, ۲۰ شهریور , ۱۴۰۴ ساعت تعداد کل نوشته ها : 6431 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 363×

آرشیو » بایگانی‌ها خاطرات - صفحه ۳ از ۲۹ - خط شکن ها

ازدواج ساده اما الهی | روایت عاشقانه‌ای از ازدواج شهید اکبر منصوری
۱۴۰۴-۰۳-۰۶

ازدواج ساده اما الهی | روایت عاشقانه‌ای از ازدواج شهید اکبر منصوری

ازدواج امام علی و حضرت زهرا، الگویی بی‌نظیر برای زندگی مشترک در سالروز ازدواج آسمانی امیرالمؤمنین علی (ع) و حضرت فاطمه زهرا (س)، نگاهی داریم به خاطره‌ای ناب از ازدواج عاشقانه سردار شهید اکبر منصوری که الهام‌گرفته از همان سبک زندگی ساده، معنوی و هدفمند بود.   ازدواج امام علی و حضرت زهرا، الگویی بی‌بدیل از […]

شما نمی دونید؛ شهادت لذت بخشه
۱۴۰۲-۰۴-۲۰

شما نمی دونید؛ شهادت لذت بخشه

خاطره ای کوتاه از مادر شهید جواد نصرالدینی غروب که شد سفره را پهن کردم که تا چیزی بخورم. جواد از این کار من تعجب کرد که چرا زود شام می خوریم. با تعجب پرسید: شام می خوریم؟! گفتم نه روزه بودم. -قبول باشه… مامان میگن خدا دعای مادر را در حق فرزند زودتر اجابت […]

به یاد شهیدان خط شکن در عملیات رمضان
۱۴۰۲-۰۴-۲۰

به یاد شهیدان خط شکن در عملیات رمضان

روز ۲۲تیرمـاه ۶۱ در مقـر تیـپ بودیـم. شور و شـوق عملیـات بـر مقر تیپ حاکم بود. بعدازظهر گردان به خط شـد و برادر رسـتمخانی، مأموریت گردان صاحب الزمـان را تشـریح کـرد. گـردان ما خط شـکن بود. قرار شـد که از دسـت چپ پاسـگاه زید وارد عمل شـود و بعد از شکستن خط، از سمت چپ […]

راز/ خاطره ای از شهید حمیدرضا فرائی
۱۴۰۲-۰۳-۱۳

راز/ خاطره ای از شهید حمیدرضا فرائی

چند روزی به پایان مرخصی اش مانده بود. ساکش را آورد و وسایلش را جمع کرد. احساس می کردم می خواهد چیزی به من بگوید. چند باری نگاه هایمان به هم گره خورد. از آن نگاه ها که کلی حرف نگفته با خود دارد. من منتظر بودم تا حمیدرضا خودش سر حرف را باز کند. […]

سعادت بزرگ/ شهید قیاسعلی اله وردی
۱۴۰۲-۰۳-۰۲

سعادت بزرگ/ شهید قیاسعلی اله وردی

سعادت بزرگ هر وقت که به مرخصی می آمد، اگر کاری داشتیم پابه پای ما انجام می داد. انگار نه انگار که خسته جبهه بود. یک روز داشتم نماز می خواندم آمد و پیشم گفت: از خدا چه دعایی برای من خواستی، گفتم دعای سلامتی تو را، اینکه بعد از پایان خدمت سربازیت صحیح و […]

گریه نکنید مادر جان، شما هم یک روز مادر شهید خواهید شد!
۱۴۰۲-۰۳-۰۲

گریه نکنید مادر جان، شما هم یک روز مادر شهید خواهید شد!

قدش خیلی بلند بود. وقتی می خواست به تظاهرات و راهپیمایی برود می گفتم از پشت صف حرکت کن. چون پدرش روحانی بود و بیشتر اوقات در منزل نبود. خیلی نگران فرزندانم می شدم. مخصوصا شهید سید مجتبی، هر جا که می رفت دنبالش راه می افتادم و بدون اینکه بفهمد او را تعقیب می […]

وداع آخر، کنار ایوان قدیمی
۱۴۰۲-۰۲-۲۳

وداع آخر، کنار ایوان قدیمی

در وداع آخر روزی که همسرم عازم جبهه های حق بود لباسهای رزمش را پوشید، ساکش را به دوش انداخت و کنار ایوان قدیمی منزلمان خم شد تا پوتین هایش را بپوشد. آن لحظه که بندهای پوتین خود را می بست و من با قرآن و کاسه ای آب بالای سرش ایستاده بودم تا او […]

معلم جوان عاشق آنجا شده و گم شدهاش را آنجا یافت
۱۴۰۲-۰۲-۱۲

معلم جوان عاشق آنجا شده و گم شدهاش را آنجا یافت

“مادر اینجا مردان هفتاد ساله در سنگرها می رزمند.”؛ اولین نامه مجتبی از جبهه برای مادرش با این جمله آغاز شده بود. گویا که اندیشه های پاک و زلال و همت والای همه مردان بزرگ جبهه، در تک تک جمله های آن جمع شده و برای مادر فرستاده شده بود. او در قسمتی از نامه […]

راز گل سرخ/ شهید بیت اله آقامرادی
۱۴۰۲-۰۱-۲۸

راز گل سرخ/ شهید بیت اله آقامرادی

فرزند سوم خانواده بود. تا کلاس پنجم درس خواند، سپس ترک تحصیل کرد و عازم جبهه شد. قرآن را نزد یک روحانی محله آموخت. قبل از متولد شدنش در خواب دیدم که در یک باغ پر از گل سرخ هستم، مشغول چیدن گلها. گلها را می چیدم و داخل پارچه سفید می گذاشتم. ۲ روز […]

یک سرباز کوچک جبهه اسلام هستم
۱۴۰۲-۰۱-۲۱

یک سرباز کوچک جبهه اسلام هستم

امربه معروف استادانه یک روز در یکی از قرارگاه های صیاد از من پرسید: «فلانی! میزان شرکت رزمنده ها در نماز جماعت به چه صورت است؟» گفتم: «اکثر رزمنده ها در نماز جماعت ظهر و عصر و مغرب و عشاء شرکت می کنند، ولی تعداد شرکت کنندگان در نماز جماعت صبح کم است.» ایشان گفت: […]

این نامه را مولایت حسین (ع) برایت فرستاده
۱۴۰۲-۰۱-۲۱

این نامه را مولایت حسین (ع) برایت فرستاده

نامه به مادر بزرگش تعریف می کرد: مرد خوش سیمایی برایم نامه آورد، آن را باز کردم بخوانم، دیدم با خط خون نوشته شده، سریع تا کردم و پس دادم، شاید ترسیده بودم، نمی دانم، گقتم: ” این نامه به درد من نمی خورد، چون سواد خواندن ندارم.” گفتند: ” می توانی ، باز کن […]

بی‌محابا نارنجک‌هایی از بالای معبر روی سرمان می‌ریخت
۱۴۰۲-۰۱-۲۰

بی‌محابا نارنجک‌هایی از بالای معبر روی سرمان می‌ریخت

از میان گرد و خاک و دود انفجارها، سراجی‌وطن را دیدم. دیدن او در آن وضعیت دلگرمم می‌کرد. محجوب بود و بی‌ادعا. صداقتش را دوست داشتم. دانه‌های درشت عرق روی پیشانی‌اش نشسته بود. بارها طول کانال را به عقب و جلو دویده بود و نفس‌نفس می‌زد. به‌حساب من، نزدیک بیست‌بار طول کانال را دویده بود […]

مظلومیت آقا سیدمرتضی آوینی
۱۴۰۲-۰۱-۱۹

مظلومیت آقا سیدمرتضی آوینی

صدایش خیلی دل‌نشین و آرام‌بخش بود. به‌قول آن عزیز دل: “حتی اگر از عملیاتی ناکام و شکست خورده‌ برنامه می‌ساخت و سخن می‌گفت، همچنان شیرینی فتح را در ذائقه‌ی خود احساس می‌کردیم.” خیلی دوست داشتم صاحب آن صدای زیبا را بشناسم و ببینم. فکر کنم پاییز ۱۳۷۱ بود، ولی هنوز آتش حمله‌ها، آن‌چنان پرحجم نشده […]

عشق به جبهه
۱۴۰۲-۰۱-۱۹

عشق به جبهه

اوایل بهار بود. محمد از مدرسه به خانه برگشت. غذا آماده بود. هر روز که از مدرسه به خانه می آمد، عجله ای برای خوردن ناهار نداشت ولی آن روز که از مدرسه برگشت روکرد و به من گفت که مادر غذا آماده است؟ من خیلی گرسنه هستم. به آشپزخانه رفتم غذا را آماده کنم، […]

جشن شهادت/ شهید مهدی طهماسبی
۱۴۰۲-۰۱-۰۳

جشن شهادت/ شهید مهدی طهماسبی

یک روز وقتی من به خانه مراجعت نمودم دیدم برادر زاده ام که نام او حاج آقا مصطفی استبه همراه مهدی در خانه ما هستند . حاج آقا مصطفی رو به من گفت : « عمه جان مهدی می خواهد چیزی به شما بگوید ولی خجالت می کشد . » گفتم : بگو مهدی جان […]

فرمانده گروهان شهادت
۱۴۰۲-۰۱-۰۲

فرمانده گروهان شهادت

اسفند ماه سال ۱۳۶۰ بود که در قالب یک گروهان داوطلب بسیجی از محل بسیج مستضعفین زنجان واقع در جنب مزار شهدای پائین و با بدرقه ی گرم و صمیمی امت حزب الله و به فرماندهی شهید بزرگوار اصغر محمدیان عازم جبهه های جنوب شدیم و در پایگاه نمونه ی اهواز که قبل از جنگ […]

برای سلامتی مادر شهید ژاپنی صلوات
۱۴۰۲-۰۱-۰۱

برای سلامتی مادر شهید ژاپنی صلوات

بهار ۱۳۶۲ رسید. همه اعضای خانواده دور سفره هفت‌سین جمع شدیم و با هم دعای تحویل سال را خواندیم و پای پیام نوروزی امام خمینی نشستیم. آقا، به رسم هر سال، قرآن خواند و به همه بچه‌‌ها عیدی داد. آن روز همه نگاه‌ها به محمد بود که قصد داشت دوباره به جبهه برود. ایام نوروز […]

راز شرق دجله/سردار شهید مجتبی شهبازی
۱۴۰۱-۱۲-۲۳

راز شرق دجله/سردار شهید مجتبی شهبازی

چراغ های خانه ی گوهر یک به یک خاموش می شدند و او را در غم و اندوه ژرفی فرو می بردند. حالا دیگر احمد هم از پیشی او رفته بود. سه داغ در یک سال غم سنگینی بود که پیرزن  را خمیده کرده و اشک چشمانش را خشک کرده بود. یک سالی می شد […]

ما روسیاهان چگونه می خواهیم راه پاکشان را ادامه دهیم
۱۴۰۱-۱۲-۰۸

ما روسیاهان چگونه می خواهیم راه پاکشان را ادامه دهیم

با کوله باری سنگین از گناه سال هایی از عمرمان به باد فنا رفت.هم اکنون که اندکی فکر می کنم بر ایام گذشته تأسف می خورم. تأسف می خورم که چرا با غفلت و خواب، عمر سپری کردم. چرا نعماتی که خدا برایم داده بود صحیح استفاده نکردم. در این ایام که نسبتا زیاد است […]