حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

افزونه جلالی را نصب کنید. ساعت تعداد کل نوشته ها : 6315 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 363×
۸ شهریور؛انفجار دفتر ریاست جمهوری
3

در روز هشت شهریور سال ۱۳۶۰ در یک اقدام تروریستی بیسابقه جلسه شورای امنیت کشور با حضور رئیس جمهور و نخست وزیر منفجر شد و شهید رجایی و شهید باهنر به همراه دفتریان و وحید دستجردی در این انفجار تروریستی به شهادت رسیدند. نفوذ ضدانقلاب به دستگاههای امنیتی تا حد دبیری شورای امنیت کشور و […]

پ
پ

در روز هشت شهریور سال ۱۳۶۰ در یک اقدام تروریستی بیسابقه جلسه شورای امنیت کشور با حضور رئیس جمهور و نخست وزیر منفجر شد و شهید رجایی و شهید باهنر به همراه دفتریان و وحید دستجردی در این انفجار تروریستی به شهادت رسیدند. نفوذ ضدانقلاب به دستگاههای امنیتی تا حد دبیری شورای امنیت کشور و چگونگی تبرئه شدن عوامل این نفوذ موضوعی است که سالها درباره آن در محافل سیاسی و امنیتی بحث میشود. در ادامه گزارشی از چگونگی ارتقای مسعود کشمیری عامل این انفجار به دبیری شورای امنیت کشور و مسائل بعدی مربوط به پرونده انفجار نخست وزیری میآید.
ساعت ۳ بعدازظهر روز هشت شهریور، جلسه شورای امنیت کشور؛ حاضران: محمدعلی رجایی رئیس جمهور، محمد جواد باهنر نخست وزیر و مسعود کشمیری جانشین دبیر شورای امنیت بالای میز جلسه نشستهاند. تیمسار وحید دستجردی کنار باهنر و بعد از او اخیانی به جای فرماندهی ژاندارمری کل نشسته، در کنار وی به ترتیب تیمسار کتیبه، سرورالدینی معاون وزیر کشور، خسرو تهرانی از اطلاعات نخست وزیری، کلاهدوز قائم مقام سپاه یک طرف میز بودند و طرف دیگر میز تیمسار شرف خواه معاون نیروی زمینی، سرهنگ وحیدی معاون هماهنگی ستاد مشترک، سرهنگ وصالی فرمانده عملیات نیروی زمینی و سرهنگ صفاپور فرمانده عملیات ستاد مشترک قرار دارند.
ضبط صوت بزرگ کشمیری که مخصوص ضبط جلسات است، درست نزدیک رجایی و باهنر قرار میگیرد و کشمیری به معمول هر جلسه چای میریزد و برای حاضرین میآورد و پس از گفتوگوی کوتاهی با خسرو تهرانی از جلسه خارج میشود. او پیش از خروج از جلسه کیف بزرگی را که همیشه همراه دارد با پا به نزدیکی رجایی هدایت میکند.
کشمیری از ساختمان نخست وزیری خارج میشود و در میدان پاستور نزد کسانی میرود که منتظر اویند تا دبیر شورای امنیت را به یک نقطه امن انتقال دهند. همزمان صدای انفجار شدیدی منطقه را میلرزاند. مطابق نظر کارشناسان بمب از نوع خاص «تخریبی-آتشزا» بوده که از حدود ۲ پوند تی- ان- تی و مقداری منیزیم تشکیل و در یک کیف دستی جاسازی شده بوده.
سیدرضا زوارهای ماجرای آن دقایق را این گونه شرح میدهد: «مطابق با اظهارات بازجویی، که من دیدم، در روز انفجار نخستوزیری، آرایش نیروهای حاضر در نشستن، به این شکل بوده که رئیسجمهور در صدر میز [ضلع شمالی میز مستطیلی جلسه] و در سمت چپ او [ابتدای ضلع طولی چپ به سمت در خروجی] نخستوزیر، بعد صندلی وزیر کشور، بعد رئیس شهربانی و بعد نمایندگان نیروهای مسلح در دو طرف میز، در سمت راست رئیسجمهور [ابتدای ضلع طولی سمت راست رئیسجمهور] مکان منشی جلسه قرار داشت که «کشمیری» در آن روز روی آن صندلی نشست. کیف بمب را در کنار پای خود نزدیک به «شهید رجایی» کار گذاشت. «کشمیری» نمیبایست در آن جلسه شرکت کند و در صورت شرکت احتمالی هم، باید در انتهای ضلع طولی چپ میز یعنی تقریباً آخرین فاصله از رئیسجمهور و نخستوزیر مینشست. ولی درست جلسه قبل از انفجار و نیز جلسه انفجار او در مکان کنار رئیسجمهور که جای نشستن مسئول اطلاعات و تحقیقات نخستوزیری یعنی «خسرو تهرانی» بود، جا گرفت «در کنار در ورودی یعنی پشت صندلیهای نخستوزیر، وزیرکشور، رئیسشهربانی، در ورودی و خروجی جلسه بود که در کنار در با کمی فاصله، فلاسکهای آبجوش و چای و تعدادی استکان و نعلبکی وجود داشت. «کشمیری» بدون کیف، از جای خود بلند میشود. برای «باهنر» و «رجایی» چای میریزد. از پشت «باهنر» و «دستجردی» به طرف جای اصلی استقرار خود در انتهای میز که «خسرو تهرانی» روی آن نشسته بود، میرود. با او مکالمه کوتاهی میکند. به جای اینکه برود و سرجای جدید خود در کنار مرحوم «رجایی» بنشیند، از در خارج میشود…
سرهنگ کتیبه در شرح واقعه روی داده میگوید: « من موقع ورودم به اتاق کنفرانس مشاهده کردم که آن خائن از خدا بیخبر (کشمیری) در حال ورود به جلسه است… قبل از همه مرحوم «شهید وحید دستجردی» گزارش وقایع هفته شهربانی را عنوان کرد…مرحوم کلاهدوز هم در آن جلسه از طرف سپاه پاسداران حضور داشت… در همین لحظات که بحث و گفتوگو در جلسه ادامه داشت من ناگهان احساس کردم همینطور که روی صندلی نشسته بودم بیاراده سرپا ایستاده و تمام صورتم و مخصوصاً پیشانیام به‎شدت میسوزد…
مسئلهای که برای من اهمیت دارد، شدت انفجار بود که ما صدای آن را در آن لحظه نشنیدیم، ولیکن پردههای گوش افرادی که آنجا بودند تمام پاره شده بود…»
خبرگزاری فرانسه به نقل از خبرگزاری پارس (که بعدها به خبرگزاری جمهوری اسلامی ایرنا تغییر نام یافت) اعلام کرد، گروه مجاهدین خلق در انگلستان طی اطلاعیهای مسئولیت این انفجار را پذیرفتهاند. با این حال بهزاد نبوی، در مصاحبه مندرج در کتاب «بیمها و امیدها» تأکید میکند: توجه کنید! منافقین [مجاهدین خلق]، هرگز مسئولیت فاجعه انفجار حزب جمهوری اسلامی و انفجار نخستوزیری را که طی آن بسیاری از چهرههای شاخص نظام و انقلاب به شهادت رسیدند، به عهده نگرفتند.

مسعود کشمیری کیست؟
 مسعود کشمیری فرزند سعید با شماره شناسنامه ۴۰۱، متولد ۱۳۲۹ از کرمانشاه، دارای مدرک لیسانس علوم اداری و مدیریت بازرگانی از دانشگاه تهران بود که از تاریخ ۲۳/۵/۵۱ تا اواخر سال ۵۳ با قراردادهای ۶ ماهه به عنوان کارآموز در وزارت کار و امور اجتماعی شاغل بوده است. وی همچنین پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، در شرکت «سایبرناتیک» و شرکت انگلیسی «رایدر هند» با مسئولیت فردی معروف به «مستر نیشام» شاغل بوده است. با پیروزی انقلاب و بازگشت خارجیها به کشورهایشان، شرکت مذکور منحل میشود و مسئول شرکت با برجای گذاشتن اموال خود از کشور فرار میکند. شرکت سایبرناتیک نیز مربوط به اسماعیل داوودی شمسی بوده است و معرفهای کشمیری، قدسی خرازیان و رضیه آیتالله زاده شیرازی از اعضای شاخص منافقین بودهاند. از دیگر معرفین وی علی اکبر تهرانی است که از متهمین ردیف اول در پرونده هشتم شهریور بوده است.
وی قبل از انقلاب توسط پسر دایی خود، ابوالفضل دلنواز -که برادر همسرش نیز بود و در درگیری مسلحانه معدوم شد- جذب سازمان مجاهدین شد. ابتدا در بحثهای خانوادگی از آنها حمایت میکرد، لیکن به مرور زمان چهرهای حزب اللهی و حامی جمهوری اسلامی به خود گرفت. او به همراه علی اکبر تهرانی تحت مسئولیت محمود طریق الاسلام در این سازمان حضور داشت. وی پس از انقلاب نیز همچنان عضو سازمان منافقین بوده و اسامی مستعاری همچون «حنیف» و «مجیب» داشته است. منزل او در مهرشهر کرج و آریاشهر از بزرگترین انبارهای سلاح و مهمات سازمان بوده است و افراد سطح بالایی از سازمان در این منازل به تشکیل جلسه می پرداخته اند. همسر وی مینو دلنواز نیز از اعضای فعال منافقین بوده و اکنون نیز به همراه وی متواری است. کشمیری همزمان با فعالیت گسترده در سازمان منافقین به عضویت در کمیته مستقر در اداره دوم ارتش تحت سرپرستی محمدکاظم پیرو رضوی درمیآید.
وی مدتی نیز در ضد اطلاعات مرکزی نیروی هوایی و مرکز مستشاری امریکاییها با عنوان نماینده نخست وزیر دولت موقت و زیر نظر کمیته اداره دوم ارتش مستقر بود. در این مدت، از جمله اقدامات وی میتوان به مداخله و جلوگیری از به جریان افتادن و محاکمه عاملان کشتار ۱۷ شهریور اشاره کرد که با توجه به ریشه امریکایی جمعه خونین و تظاهر منافقین در آن تاریخ به اعمال ضد امریکایی، محل تأمل فراوان است.
وی در بدو تأسیس طرح و برنامه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز مدتی به عضویت آن درآمد. معرف وی عبدالمجید قبادیان معدوم از دیگر نفوذیهای ارشد منافقین به سپاه تحت نظارت داوودی شمسی بوده است.

 دفتر سازگارا
 وی همچنین عضویت مؤثر در ستاد خنثی سازی کودتای نوژه به نمایندگی از کمیته اداره دوم ارتش داشته است که از جمله اقدامات وی در این مقطع، فراری دادن رهبر عملیات کودتا سرهنگ احسان بنی‎عامری بوده است. وی سپس دستور ضرورت نفوذ در نخست وزیری را دریافت میکند و برای آغاز این مسیر، ابتدا عضو دفتر نخست وزیری در سیستان و بلوچستان میشود. کشمیری مدتی کوتاه نیز در دفتر محسن سازگارا معاونت سیاسی، اجتماعی بهزاد نبوی وزیر وقت مشاور در امور اجرایی مشغول به کار شد و از آنجا به دفتر اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری به سرپرستی خسرو تهرانی رفت. وی از آنجا مدتی به فعالیت در دبیرخانه شورای امنیت پرداخت و سپس جانشین خسرو تهرانی در دبیرخانه شورای امنیت شد. عملکرد وی در این جایگاه آنچنان بود که بسیاری به غلط تصور کردهاند وی خود دبیر شورای امنیت بوده است. از دوستان صمیمی او میتوان به علی اکبر تهرانی و جلیل بیات (که از اتهاماتش جسدسازی برای کشمیری و تلاش برای شهید جلوه دادنش بوده است) اشاره کرد.
پس از انفجار دفتر نخست وزیری، در نتیجه بازرسی از منزل مسعود در شهرستان کرج، مقادیر زیادی سلاح و مهمات کشف شد، پدر مسعود کشمیری بازنشسته شرکت نفت بود که در سال ۱۳۷۷ به علت سرطان در انگلستان فوت و دفن شد. این بخشی از اطلاعاتی است که حجت الاسلام ری شهری در کتاب خاطرات خود از مسعود کشمیری نقل میکند.
درباره مسعود کشمیری، سعید شاهسوندی، عضو پیشین مرکزیت مجاهدین خلق ایران که مدتی با کشمیری در ترکیه همخانه بوده است، در مصاحبهای گفته است: کشمیری مدت کوتاهی با همسرش در یک خانه سازمانی که من و همسرم نیز آنجا بودیم، در حوالی خیابان فاتح استانبول ترکیه، زندگی میکرد. مکان این خانه پشت مسجد سلطان محمد فاتح بود که یکی از خلفا و پادشاهان است. در آن حوالی ما یک خانهای داشتیم و بعدها در منطقه شمالی استانبول بود و ما مدتی در این هر دو محل با کشمیری و خانمش و من و خانمم همخانه بودیم و مدتی با هم بودیم. طبعاً ما زیاد درباره حادثههایی که بر هر کدام از ما رفته صحبت نمیکردیم، این یکی از اصول سازمانی بود ولی به هر حال ایشان مدتی در ترکیه بود.»
او ادعا میکند مسئول بالاتر کشمیری فردی به نام افتخاری بوده است: «مهدی افتخاری مسئول بخش نظامی- امنیتی سازمان هست، در آن ایام، مسئول بخش نفوذیها بود، اینهایی که در ارگانها نفوذ کردند در ارتباط مستقیم با مهدی افتخاری هستند. مهدی افتخاری چهرهای است که در هیچ یک از جلسات علنی در ستادهای شناخته شده سازمان و مراکز اصلی یا تردد نمیکند و یا بسیار کم تردد میکند و از ورودیهای معمولی ساختمان ورود و خروج نمیکرد و در جلسات کمتر حضور پیدا میکرد. کاندیدای علنی سازمان در مجلس و خبرگان نبود و همیشه چهرهای بود که در حاشیه بود و کمتر کسی او را میشناخت و کمتر کسی از نیروهای جدید میدانست او چه نقشی دارد که در این ایام مسئول بسیاری از نیروها از جمله مسعود کشمیری، همین آقای مهدی افتخاری است.» سرهنگ مهدی کتیبه از اعضای حاضر در جلسه شورای امنیت که جان سالم به در برده است، درباره کشمیری میگوید: «در اواخر سال ۵۷ از طرف نخست وزیری عدهای را برای حفظ اسناد و مدارک سری و طبقه بندی شده در ارتش مأمور کردند. از جمله این افراد آقای کشمیری بود که با دستخط رسمی رئیس دفتر نخست وزیر وقت یعنی مهندس بازرگان به ارتش معرفی شده بود تا حفاظت از اسناد و مدارک نیروی هوایی را به‎عهده گیرد. رئیس دفتر نخست وزیر آقای بازرگان، شخصی بود به نام آقای خلیلی، بدین ترتیب کشمیری به کلیه اسناد سری و طبقه بندی شده نیروی هوایی، ضد اطلاعات و حفاظت اطلاعات دسترسی پیدا میکند. ایشان تا کمی قبل از انفجار نخست وزیری در نیروی هوایی بود و با آقای محمد رجبی و داداشی که آنها هم از نخست وزیری معرفی نامه داشتند در ستاد مشترک فعالیت اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی انجام میدادند. کشمیری به این صورت وارد تشکیلات نظامی گردید و بعد از مدتی کارش را در نیروی هوایی رها کرد و به شورای امنیت آمد، او قیافه حق به جانبی داشت، با ریش محرابی، قشنگ و صورت سرخ و سفید موجه که هر کس که ایشان را میدید، فکر میکرد حتی نماز شبش را نیز ترک نمیکند.»
شاهسوندی که اکنون از منافقین بریده و در خارج از کشور به سر میبرد، درخصوص چگونگی عملکرد کشمیری میگوید: «یک طرح اطلاعاتی را راه انداخت و بسیاری از سران رژیم را دعوت کرد و گفت کاری کنیم که جلوی نفوذیها را بگیریم و آنها را شناسایی کنیم، در حالی که خودش بالاترین نفوذی بود و این طرح را میداد و طبعاً هیچ کس جز خودش مسئولیت این طرح را به‏عهده نمیگرفت و به این ترتیب اگر مزاحمینی بودند که ممکن بود نسبت به او حساسیت داشته باشند، تحت عنوان نفوذی ممکن بود آنها را از قسمتهای مختلف حذف کند و در عین حال جایگاه خودش را مستحکم‏تر کند.ما همان طور که گفتم در کردستان مشغول به رادیو مجاهد بودیم، بعدها معلوم شد که جمهوری اسلامی به دنبال راه افتادن رادیو مجاهد طرح بمباران ایستگاه رادیویی را در دستور کار خودش قرار داده، طرحی که کشمیری بعدها در سازمان گفت که پیشنهاد رفسنجانی بوده و پیگیری اش به نخست وزیری داده میشود. ابتدائاً پارازیتهایی که فرستاده میشود و همچنان اثر نمیکند و طرح بمباران را میدهند که ابتدا شناسایی محل فرستنده در ارتفاعات و بعد هم بمباران آن است که مسئول این طرح کشمیری است و نتیجه هم معلوم است که چه سرانجامی دارد!»

تناقضات بهزاد نبوی
 اشاره شاهسوندی به موضوعی است که در کشاکش نبرد منافقین و نظام جمهوری اسلامی ایران پس از اعلام جنگ مسلحانه تابستان سال ۶۰ رخ داد. رادیو منافقین (رادیو مجاهد) فعالیت بسیار شدیدی در سازماندهی نیروهای باقی مانده در خاک جمهوری اسلامی داشت. در این مقطع مسئولین تصمیم به نابودی مرکز این رادیو میگیرند. ستادی از متخصصین بسیار مجرب نیروی هوایی، اداره فرکانسهای مخابرات، اداره دوم ارتش و… تشکیل و مأموریت مییابند محل رادیو را کشف کنند. خسرو تهرانی که در آن مقطع دبیری شورای امنیت را به‎عهده داشته است، قائم مقام خود مسعود کشمیری را در رأس این ستاد قرار میدهد.
پس از شناسایی کامل و تهیه نقشه دقیق، یک جنگنده بمب افکن برای نابودی مقر رادیویی منافقین اعزام میشود که به دلایل نامعلومی دچار سانحه شده و سقوط میکند. پس از این سانحه، ستادی برای بررسی علل آن مأمور میشوند که از سوی خسرو تهرانی که مسئولیت اطلاعات نخست وزیری را نیز به‎عهده داشته است، بار دیگر مسعود کشمیری در رأس کمیته قرار میگیرد. در این عملیاتها جواد قدیری نیز کشمیری را همراهی مینموده است.
اما بهزاد نبوی در این باره به‎خلاف تمام شواهد و اخبار میگوید: « مسعود کشمیری پیش از شروع همکاری با برادر تهرانی در نخست وزیری، از فعالان مورد اعتماد اداره دوم ارتش و نیروی هوایی بوده و در فرو نشاندن اعتصاب همافران در سالهای اول انقلاب نقش مؤثری داشته است. نقشه رادیو مجاهد در عراق را تهیه کرده و در اختیار نیروی هوایی قرار داده و اتفاقاً نیروی هوایی علیه این ایستگاه رادیویی عملیات موفقی انجام داد. منتهی قبلاً به آنها اطلاع داده بود و آنها تخلیه کرده بودند ولی کسی متوجه نشد و برای یکی، دو روز ارتباط رادیو مجاهد قطع شده بود». سعید شاهسوندی در مصاحبه خود همچنین به نامهای از مسعود کشمیری اشاره میکند که به خوبی معرف شخصیت اوست و در بر دارنده اطلاعاتی پیرامون عملکرد وی میباشد. شاهسوندی در توضیح این نامه میگوید: «این توضیح را میدهم چون بدون این توضیح نامه معنا پیدا نمیکند. در ماجرای انقلاب ایدئولوژیک کسانی که متحول میشدند، با مکانیزمهایی که بعداً عرض خواهم کرد، اینها بعد از متحول شدنشان و بعد از وصل شدنشان به رهبری دیگر در اینجا و در سازمان مجاهدین چیزی به نام دبیر کل، مسئول اول و…. وجود ندارد، بلکه چیزی که وجود دارد فقط رهبر است… مسعود کشمیری در این ایام نامهای بعد از متحول شدنش مینویسد، این نامه بلند است و در این نامه اسم مسعود کشمیری ذکر نمیشود و با امضای محفوظ است و تحت عنوان «نامه یکی از قهرمانان عملیات ویژه» توضیحی میدهد که قهرمان عملیات ویژه به کسانی گفته میشود که در دوران حیاتشان یک کار بسیار ویژه انجام دادهاند… این نامه بعد در نشریه مجاهد شماره ۲۵۰ در همان سال ۶۴ به چاپ رسید. هدف از چاپ این نامه در آن سال در واقع تأییدیه گرفتن برای ماجرای انقلاب ایدئولوژیک بود. آن موقع آقای رجوی احتیاج داشت که هر کسی حتی به بهای لو دادن بخشی از کارهایی که در آن سالها صورت گرفته تأییدیه لازم داشت چرا که شرایط بحرانی بود، خطیر بود و احتیاج داشت همه به تأیید کاری که او کرده در واقع بپردازند. در مقدمه اش میگوید که صفت قهرمان در حیات هر مجاهدی کمتر به او داده میشود مگر که عملیات بسیار خطیر و ویژهای را انجام داده باشد مگر این که در دوران حیاتش امتحانهای ویژهای را از سر گذرانده باشد.
البته این نامه اسم نمیآورد که مسعود کشمیری عامل و نویسنده این نامه است، ولی با کمی اطلاعات جانبی که انسانها میتوانند داشته باشند یا من اکنون از طریق این صحبت در اختیار شنوندگان خواهم گذاشت یا بخشی از آن را قبلاً گفتهایم، مقایسه و کنار هم نهادن این اطلاعات برای شما شنوندگان به خوبی روشن میکند که این نویسنده جز مسعود کشمیری کسی نیست، البته آن سالها در درون روابط بخشی از افراد و شماری از افراد میدانستند.»

السلام علیک یا مسعود!
 اگرچه این نامه توسط فردی نوشته شده که ادبیات موهنش مورد آزار خوانندگان خواهد شد، اما ضمن پوزش، برای معرفی شخصیت وی بخشهایی از آن را در ادامه آوردهایم. در ابتدای نامه متن مفصلی است که مسعود کشمیری با کپی برداشتن از زیارتنامهها به عربی نوشته است و با این عبارت شروع میشود که «السلام علیک یا مسعود، السلام علیک یا مریم، السلام علیک یا وارث امیرالمؤمنین…» که به دلیل محتوای وهن آلود آن از آوردن ادامه آن پرهیز میکنیم. در این نامه مسعود کشمیری مینویسد: «من بنا به مسئولیتم سالها در درون ارتجاع، البته تحت رهبری و امر تو غوطه خوردم. بالا و پایین آن را از نزدیک تجربه کردم، در مقاطع مختلف در حساس ترین ارگانهای اصلی اطلاعاتی رژیم بوده ام، یعنی در شکل گیری سپاه پاسداران و جریان تصمیم گیریهای مقطع سرنگونی رژیم گذشته در ساواما و ضد اطلاعات ارتش در زندان اوین و در جریان شکل گیری اطلاعات سپاه و آماده شدنش برای کشتار مجاهدین در دادستانی و نقاط حساس تر بعدی…» نقاط حساس بعدی که همان شورای عالی امنیت است را نام نمیبرد تا هویتش افشا نگردد. در بخش دیگری از نامهاش مینویسد: «میخواهم بدون آن که زیاد فکر کنم و مطالبم را مرتب کنم، برخی نمونهها و خاطره هایی را که در دل ارتجاع دیدهام، برایت بگویم.» و بعد ادامه میدهد: «در فروردین ماه ۶۰ بود که برادر قهرمانم… [به احتمال خیلی زیاد مهدی افتخاری] از من خواست تا تمامی فعل و انفعالات نهاد… [شورای عالی امنیت] را دقیقاً زیر نظر بگیریم، به همین منظور برای محکم کردن پایم شروع به کار کردم. رهنمودها را برادر شهیدم… [احتمالاً معدوم محمد بقایی] میداد. خطوط قسمتی که به آنجا نفوذ کرده بودم، برای همه ارگانهای رژیم، اعم از دادستانی، کمیته ها، سپاه، آموزش و پرورش، جهاد سازندگی، جهاد دانشگاهی، وزارت ارشاد و رادیو و تلویزیون در آن مقطع لازم الاتباع و لازم الاجرا بود. یک بار خودم فضای به خصوصی را فراهم نمودم و متعاقباً تشکیل یک جلسه ویژه را دادم، بالاترین مهرههای اجرایی رژیم به شورای عالی امنیت احضار شدند و از طریق چند تن از آنها که قبلاً با آنها صحبت کرده بودم، مسئله چک برخی افراد و این که نفوذی مجاهدین نباشند را مطرح کردم و بعداً خودم نیز وارد شده و نظراتی دادم.
یادم می آید در اوایل مرداد ۶۰ که سازمان در آستانه اجرای یک طرح مشخص بود، ناگهان مسئول من تماس گرفت و به من گفت طرح اجرا نمیشود و آن را به تعویق انداخت. او در وقت خداحافظی ضمناً به من گفت مژدهای هم برایت دارم که اگر بدانی شور و عشق و ایمان بیشتری پیدا میکنی، هر قدر فکر کردم این مژده چه میتواند باشد، عقلم به جایی نرسید. با خودم فکر کردم ممکن است ابلاغ عضویت باشد، یا مژده پیروزی عملیات دیگری در سازمان، یا نمیدانم چرا، چند روز بعد از این دستور [یعنی دستور لغو آن عملیات که کشمیری میتوانست انجام دهد] صبح که به شورای عالی رفتم، دیدم همه ماتم زدهاند، پرسیدم: چه شده؟ گفتند: دیشب رجوی و بنی‎صدر با هواپیمایی به خلبانی معزی در فرودگاه پاریس به زمین نشسته اند […] خارج بودن مسعود از دسترس رژیم یعنی بیمه شدن انقلاب، یعنی تداوم مبارزه و زنده ماندن اسلام انقلابی. خیلی خوشحال شدم و داخل اتاقم آمدم، در را از پشت اتاق قفل کردم و سجده شکر به جا آوردم، همه چیز برایم روشن شد، مژده ای که مسئولم به من گفته بود همین بود.»
شاهسوندی در تفسیر آن عملیات لغو شده، توضیح میدهد که آن طرح انفجار نخست وزیری بوده است که می بایست همان اوایل مرداد ماه انجام بگیرد، ولی به خاطر طرح خروج مسعود رجوی این طرح به ۸ شهریور ماه منتقل میشود. در ادامه نامه کشمیری آمده است: «در همان ایام که آغاز کار رادیو بود (مقصود رادیو مجاهد است) رژیم بیش از عملیات نظامی از صدای مجاهد وحشت داشت، در ابتدا، مسئله از طرف رفسنجانی و نخست وزیرشان پیگیری شد، وقتی پارازیت مسئله را حل نکرد، اقدامات جدی تری را میخواستند به مرحله اجرا بگذارند. هیأتهایی از مخابرات، سپاه، رادیو و تلویزیون، ارتش و نیروی هوایی برای یافتن محل فرستنده تلاش میکردند، گزارشات ارسالی برای شورای عالی که به دست من میرسید حاکی از این بود که مسئله اصلی یافتن محل فرستنده رادیو است. شورای عالی دفاع در یکی از گزارشات خود نظر داده بود که در مقایسه با جبهههای جنگ اولویت را به شناسایی محل فرستنده رادیویی مجاهد بدهید.
در تاریخ… [طبیعتاً روزهای نزدیک به ۸ شهریور] بعد از مدتها برادر قهرمانم به خانه ما آمد [مقصود مهدی افتخاری است] همه از دیدنش به خصوص در جو خفقان و تنهایی خاصی که ما در آن بودیم، خوشحال شدیم. نمیدانستم که چه هدیه گرانبهایی را برایم آورده است، او گفت اگر سازمان تصمیم بگیرد که طرح… [طبیعتاً منظور انفجار نخست وزیری است] را به اجرا درآورد، تو چه طرحی داری؟ من هیچ طرحی را بهتر از انجام عمل فدایی ندیدم و بلافاصله طرح را گفتم، [مقصود عملیات انتحاری است] مدتها قبل روی این امر فکر کرده بودم و آن را اوج کار و ایفای مسئولیتم میدانستم، برادر مهدی [همان مهدی افتخاری] گفت این جواب تو بار مسئولیت ما را سنگین تر میکند و موقع خداحافظی گفت: در مورد پاسخ نهایی‎ات فکر کن و بعداً به من بگو. او رفت و من با ابتلایی که دقایقی قبل آن را از سر گذرانده بودم به کلاسی بالاتر راه یافتم [….] از این پس دست هایم به ارادهات حرکت میکند و پاهایم به اراده ات قدم برمیدارد و روحم و قلبم با شما یگانه است و ادامه میدهد، مرگ بر رژیم، درود بر رجوی، فدایی تو… [همان‏طور که اشاره شد نام وی درج نشده] تاریخ ۲۷/۲/۱۳۶۴»
مسعود کشمیری همچنان زنده است، برخی از اعضای منافقین معتقدند او نیز همچون بسیاری دیگر از اعضای ارشد منافقین بریده است و برخی دیگر او را به دلیل جرم آشکاری که مرتکب شده، همچنان محتاج منافقین میدانند و معتقدند با مسعود رجوی در اردن به سر میبرد. گفته میشود چند بار تلاش دستگاههای امنیتی برای به دام انداختن کشمیری در خارج از کشور به نتیجه نرسیده است. اما آنچه موجب افسوس است، این است که او در پی آنکه پرونده انفجار نخست وزیری همچنان مسکوت مانده است، علیرغم اینکه تمام اسناد محکمه پسند علیه او دلالت دارند، گویا مورد تعقیب هیچ نهاد بینالمللی همچون اینترپل نیست.

سیر فرار متهمین انفجار نخست وزیری از مجازات
 کشته شدن رئیس جمهور و نخست وزیر در جلسه شورای امنیت کشور مسئله ای نبود که بشود از آن عبور کرد اما اولین گام ها برای رهایی بخشیدن متهمین درست از لحظات انفجار آغاز شد که شایعه شهید شدن کشمیری به جریان افتاد.
این شایعات ساعت ۶ صبح فردای حادثه صورت رسمی به خود یافت. پس از جلسه محرمانهای که میان بهزاد نبوی، سعید حجاریان، خسرو تهرانی و مصطفی قنادها برقرار میشود، اطلاعیهای تنظیم و توسط محسن سازگارا معاون سیاسی اجتماعی بهزاد نبوی به صدا و سیما جهت اعلام ارسال میگردد، در این اطلاعیه که ساعت ۸ صبح از رادیو پخش میشود، «شهادت کشمیری» رسماً اعلام میگردد. در جلسه مذکور صرفاً در خصوص کشمیری مذاکره میگردد و درباره دیگر اشخاص حادثه سخنی به میان نمیآید؛ این در حالی است که در لحظه تنظیم این اطلاعیه علم کامل بر نبودن جنازه در محل حادثه، پزشکی قانونی و بیمارستانهای تهران حاصل گردیده بوده است و همچنین سرتیپ شرفخواه و سرهنگ وصالی بر خروج کشمیری لحظاتی قبل از حادثه شهادت داده بودند. افراد دیگری نیز بر این موضوع صحه گذاشته بودند. به عنوان نمونه جلال طالبی از خروج کشمیری لحظاتی قبل از انفجار از در نخست وزیری خبر داده بود که به دنبال آن از نگهبانان و مستخدمین نیز تحقیق شده و اطمینان حاصل میگردد. از سوی دیگر خودروی کشمیری که صبح روز حادثه دیده شده بود، در محل خود نبوده و خانواده وی نیز از منزل وی خارج شده بودند. با این وجود برخی از اعضای نخست وزیری اقدام به شایعه شهادت کشمیری نموده بودند. یکی از اتهامات اصلی خسرو تهرانی که به دنبال آن دستگیر و زندانی شد نیز از همین نقطه آغاز شد. او که دبیر شورای امنیت بوده است (و با کمال تعجب تا اندکی قبل توسط رسانه ها کشمیری دبیر جلسه معرفی میگشته است) جدا از تمام نقشی که در نفوذ دادن کشمیری به صورت پلکانی و رسیدن به قائم مقامی خودش در عمل داشته و او را به عنوان منشی به جلسه مذکور دعوت نموده است؛ روز ۹ شهریور ماه به عنوان یکی از معدود شاهدان حادثه که زنده مانده و بیهوش نیز نگشته است، شهادت میدهد که کشمیری در جلسه حضور داشته است و اطلاعات متناقض او با برخی دیگر از حضار، به دلیل جایگاه وی در اطلاعات نخست وزیری بیشتر مورد اعتنا قرار میگیرد.
آیتالله امامی کاشانی نیز، همچون بسیاری دیگر، پرونده انفجار دفتر نخست وزیری را مبهم میپندارد. او دراین باره میگوید: «این سؤال پیوسته مطرح خواهد بود که عوامل نفوذی چگونه توانستند تا این سطح رسوخ کنند… اندکی دقت نشان میدهد که وسعت اقدامات این گروه تا بدان پایه است که از عامل واقعی جنایت دفتر نخست وزیری، شهید! میسازد. بسیار ساده لوحانه است اگر گمان کنیم این اشتباه سهواً پدید آمده که تکههایی را که به عنوان تکههای بدن کشمیری در یک کیسه پلاستیکی جمع شده با عنوان شهید کشمیری! مطرح شود، ولی جسد سالم برادر شهیدمان، دفتریان تا ۴۸ ساعت به عنوان یکی از شهدای حادثه، اعلام نشود.»

 جسد سازی
 دومین اقدام برای شهید جلوه دادن کشمیری جسد سازی برای وی بوده است تا اصلی ترین ابهام در این خصوص مرتفع گردد. در این راستا افرادی همچون علی اکبر تهرانی، محسن سازگارا و نادر قوچکانلو به دلیل تلاش برای جسد سازی متهم بودند که با تهیه مقدماتی از قبیل تابوت و جمع آوری خاکستر از محل حادثه، در ابتدا تلاش میکنند آنرا به عنوان پیکر شهید رجایی جا زده و پیکر آن شهید عزیز را به عنوان جسد کشمیری اعلام نمایند که با اعتراض برخی دوستان شهید و خانواده وی که در بیمارستان انقلاب اقدام به شناسایی پیکر شهید رجایی کرده بودند، خاکستر را به عنوان پیکر کشمیری اعلام مینمایند و به مقابل مجلس برده و تشییع میکنند. این توطئه با اعتراض افرادی همچون دکتر زرگر نماینده وقت مجلس آشکار میگردد که اعلام میدارد حتی با سوختن بدن به مدت ۲۴ ساعت در آتش برخی استخوانها همچون جمجمه بر جای خواهند ماند و نمیتواند از جسدی تنها خاکستر مانده باشد آن هم در شرایطی که پیکر شهیدان باهنر و رجایی تقریباً سالم است. البته آقای هاشمی رفسنجانی از کیسهای سخن میگوید که مقداری گوشت در آن ریخته بودند و به عنوان جنازه به او معرفی نموده بودند.یک منبع آگاه در کتاب شنود اشباح بحث شهید سازی از «کشمیری» را این گونه روایت میکند؛ بعد از انفجار هیچ نشانهای از مجروح شدن یا کشته شدن «کشمیری» نبود… آقای «بهزاد باستانی» که معاون و رئیس دفتر «بهزاد نبوی» بود، «محمد سازگارا» معاون سیاسی – اجتماعی «بهزاد نبوی»، «علیاکبر تهرانی»، «بیژن تاجیک» و «محمد رضوی» بودند که به نحوی هسته اولیه پخش خبر شهادت «کشمیری» به حساب میآمدند… باز بین همین جمع پنج تایی هم «سازگارا» و «باستانی» به نظرم توی روابط عمومی [نخستوزیری]، روی این قصه که «کشمیری» کاملاً سوخته و هیچ چیزی جز خاکستر ازش نمانده، خیلی محکم مانور داده بودند… رئیس روابط عمومی نخستوزیری یکی بود به نام «محمد دوائی» که خبر صددرصد کذب شهید شدن «مسعود کشمیری» را به رادیو میدهد، که اعلام میشود به عنوان شهید «کشمیری»… این منبع آگاه درباره عوامل ایجاد تابوت جعلی برای «کشمیری»، میگوید: «علی اکبر تهرانی»، «محمدمحسن سازگارا»، «نادر قوچکانلو» و «سیفالله ابراهیمی»، بدون کوچکترین دلیل از مجروحیت یا قتل «کشمیری» از خاکسترهای محل انفجار، یک جنازه ساختگی که داخل پلاستیکی ریخته شده بود را به اسم بقایای پیکر مطهر «شهید کشمیری» همراه با جنازههای واقعی «شهید رجایی» و «شهید باهنر» به مراسم تشییع، برای دفن به بهشتزهرا فرستادند… البته این تیم هماهنگکننده تشییع جنازه، صبح روز تشییع جنازهها یعنی نهم [شهریور] توسط «بهزاد نبوی» در نخستوزیری تشکیل شده بود…
وی میافزاید: حالا چون جلوی مجلس کار برای اونها از حالت پیشبینی شده خارج شده بود، در بهشت زهرا هم دچار مشکل شد. یعنی دفن جنازه ساختگی، غیرقانونی انجام میشود. نظریه پزشکی قانونی، جواز دفن و مراحل اداری و کارهای دفتری در بهشت زهرا برای «کشمیری» انجام نشد. در حالی که همه این تشریفات برای «شهید رجایی» و «شهید باهنر» انجام شد… که همان موقع نماینده سپاه [پاسداران انقلاب اسلامی] در پزشکی قانونی به مسئولین بهشتزهرا در مورد اجازه دفن برای «کشمیری» شدیداً اعتراض کرده بوده… در زمینه دفن جنازه ها هم مهندس «صنیع پور» بود، قائم مقام «بهزاد نبوی»، «سازگارا» بود و «علی اکبر تهرانی» که جالبه دائماً با «بهزاد نبوی» در تماس بودند…بعد از اینکه تدفین صورت گرفت، «بهزاد نبوی» یک عدهای را دعوت کرد که به اصطلاح تیم تحقیق و بررسی انفجار نخستوزیری باشند که خودش هم آن را سرپرستی میکرد. دسته اول آنها «خسرو تهرانی»، «محمد رضوی»، «علیاکبر تهرانی»، «بیژن تاجیک» و «سعید حجاریان» بودند. دسته دوم هم سرهنگ «حجاری» رئیس شهربانی و چند نفر از آگاهی و یک نفر از سپاه بود، که البته همه کارها با دسته اول پیگیری شد و دسته دوم بیشتر جنبه تشریفاتی داشت… نکته عجیب هم وجود داشت که یک زنی به عنوان همسر «شهید کشمیری» در مراسم ختم شهدا شرکت داده شده بود، در صورتی که زن «کشمیری» با بچههایش فراری بودند… خانواده کشمیری را هم به عنوان خانواده شهید در مدرسه عالی «شهید مطهری» آورده بودند [!]…دسته اول بدون مجوز دادستانی، منزل «کشمیری» را تفتیش میکنند و اسناد و مدارکی را غیرقانونی ضبط میکنند که ظاهراً سر از کمیته اداره دوم درآورده بود. گویا در مورد سوابق کار «کشمیری» توی اداره دوم و نیروی هوایی بود که بعداً هم روی این اسناد با بازپرسی ویژه، کش و قوس شد… در حقیقت همین تفتیش غیرمجاز باعث شد که دادستان کل کشور، بازپرس ویژهای را جهت بررسی انفجار نخستوزیری مأمور بکند. این بازپرس ویژه دسته تحقیق اول را منحل اعلام کرد که «بهزاد نبوی» شدیداً مخالفت کرد. بعداً همین بازپرسی ویژه دادستان کل، بعضی از افراد دسته اول را دستگیر و ممنوعالملاقات کرد… نکتهای که وجود داشت، این بود که در حقیقت آقای «بهزاد نبوی» رسیدگی به موضوع را به دوستان صمیمی و همکارهای خود «مسعود کشمیری» سپرده بود، که ظاهراً همینها بعدها گفتند که «سازگارا» از طرف «بهزاد» مسائل پزشکی قانونی را داشته پیگیری میکرده و برای بررسی و تشخیص نوع بمب هم باز به دعوت «بهزاد نبوی» عدهای از مراکز مختلف آمده بودند که با نظر خود او هماهنگ بودند…

 تلاش در بهشت زهرا
 همزمان با تشییع جنازه افرادی همچون علی اکبر تهرانی و سازگارا به بهشت زهرا رفته و برای هماهنگی دفن جسد کشمیری تلاش میکنند. در حالی که تمام مراحل قانونی همچون شناسایی اجساد، معاینه، اعلام نظر پزشکی قانونی و صدور مجوز دفن درباره شهیدان رجایی، باهنر و دفتریان به صورت کامل انجام گرفته است، هیچ‎یک از این مراحل درباره کشمیری طی نمیگردد. جالب آنکه در حالی که نسبت به جنازه ساختگی کشمیری تا این حد احساسات عمومی برانگیخته میشود، هیچ اقدامی از سوی دفتر نخست وزیری برای تشییع و تدفین شهید دفتریان که مدیرکل امور مالی نخست وزیری بوده است انجام نمیپذیرد.
همسر شهید دفتریان در این باره میگوید: «این‏قدر میدانم که ساعت حدود هشت و چند دقیقهای بود که نام «کشمیری» را به عنوان سومین شهید نام بردند حتی تا ساعت ۲ آن روز هم نام «دفتریان» به عنوان شهید اعلام نشد و فردا بعدازظهر ساعت ۲ نام «دفتریان» را اعلام کردند. معلوم شد که به هرحال شهید اول و دوم و سوم هم «کشمیری» و چهارم شهید «دفتریان» ولی چون سه جنازه بیشتر حمل نشد یکی جنازه «شهید رجایی» و یکی جنازه «شهید باهنر» که سوخته بودند و غسل نمیخواستند ولی جنازه ما تا رفت، شسته شد و دفن کردیم حدود سه بعداز ظهر شد و فردای آن روز که من و خانم «باهنر» و خانم «رجایی» که قرار گذاشتیم با هم صبح به بهشت زهرا برویم در آنجا متوجه شدم که بعد از جنازه «دفتریان» جنازه «کشمیری» دفن شده که این برای من سؤال شد که دو تا جنازه که سوخته بود کنار هم دفن شده بود. مگر نگفتند که کشمیری هم سوخته بود خوب، این هم باید سریع دفن میشده. چطور شد که دو تا جنازه سوخته کنار هم بعد از آن جنازهای که سوخته نشده و بعد از آن یک خشتی زدهاند و نوشتهاند «کشمیری» به هر حال این سؤال برای ما بود…» حتی پس از پر رنگ شدن احتمال فرار کشمیری از ارائه عکس وی به فرودگاهها و نقاط مرزی کشور خودداری میشود، در حالی که عکس وی در تیراژ ۱۵۰۰ عدد از بودجه دفتر اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری به عنوان شهید چاپ و به صورت محدود پخش میگردد. پس از اعتراض نماینده سپاه پاسداران در پزشکی قانونی به عدم طی شدن مراحل قانونی درباره جنازه منسوب به کشمیری و محرز گردیدن دروغین بودن آن جنازه، همان تیم چهار نفره که اطلاعیه شهادت وی را صادر کرده بود (یعنی بهزاد نبوی، سعید حجاریان، خسرو تهرانی و مصطفی قنادها) اقدام به تشکیل کمیته تحقیق کرده و بدون داشتن حکم قضایی اقداماتی توسط آنها انجام میپذیرد؛ همچون قرار دادن شنود برای منزل کشمیری (در حالی که خبر این اقدام به خواهر مسعود کشمیری رسیده بود) و بررسی منزل او با هماهنگی برادر همسرش محمد دلنواز که خود از اعضای منافقین بوده است. اسناد به‏دست آمده از این منزل که از مراکز مهم بخش اطلاعات سازمان بوده و برای سازمان از اهمیت بالایی برخوردار بوده است، کلاً به کمیته اداره دوم ارتش منتقل میگردد، جایی که قبلاً کشمیری و جواد قدیری نیز در آن فعال بودهاند و احتمال عقلایی برای وجود افراد دیگر مرتبط با آنها در این کمیته غیرقابل انکار است. اما بعدها ادعا میشود از منزل او چیزی به‏دست نیامده است و هیچ اطلاعاتی از این بازرسی در اختیار پرونده قرار نمیگیرد. این در حالی است که منزل آریاشهر وی محل استقرار مرکزیت بخش اطلاعات سازمان با حضور افرادی همچون «جعفر تهرانی»، «محمد معصومی»، «ابوالفضل دلنواز»، «رضا راتبی»، «مریم نظامالملکی» و «سیمین منتظری» بوده است و در آن زمان منزل وی به دستگاه رمز کننده مجهز بوده که مانع از شنود مکالمات میشده است. با توجه به ضد انقلابی بودن جرم از ابتدا باید این پرونده توسط دادسرای انقلاب مورد بررسی قرار میگرفته است که با توجه به تیزبینی افرادی همچون شهید لاجوردی که در دادسرای انقلاب مرکز بودند، بی شک مراحل تبرئه دیگر متهمان این پرونده که هنوز همچون کشمیری فرار نکرده بودند، متوقف میگردید. اما بهزاد نبوی جلسهای با شهید ربانی املشی، دادستان کل وقت کشور برقرار نمود و توانست وی را متقاعد کند که این پرونده در دادسرای عمومی به اتفاق گروه بهزاد نبوی رسیدگی گردد. با تعیین بازپرس ویژهای از طرف دادستان کل پرونده دنبال میگردد اما در اولین مراحل تحقیق گروه نبوی مورد سوء ظن بازپرس ویژه قرار میگیرد و به دستور وی این گروه منحل و بعضی از اعضای آن بازداشت میگردند. بازپرس ویژه دلایل این تصمیم را مواردی از این قبیل اعلام نموده است: کتمان سوابق نفاق کشمیری توسط گروه مذکور، تردد خسرو تهرانی به زندان به صورت رابطهای و غیرمجاز و دیدار با متهمین و ارائه خطوط برخورد و توصیه به مقاومت و نبریدن آنها، تهیه طومارهای مختلف و ملاقاتهای دسته جمعی با دادستان کل کشور برای بیگناه جلوه دادن متهمین و عدم ارائه اطلاعاتی که بعدها به دست آنها رسیده است به بازپرس و اقدام خودسرانه آنها، همچون دست یافتن به اطلاعاتی در خصوص ارتباط یکی از متهمین پرونده با منافقین شیراز که بدون اطلاع بازپرس پرونده رأساً افرادی از دفتر اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری به شیراز رفته و پس از اقدامات به ظاهر تحقیقاتی، موضوع را بی‎اساس اعلام میکنند و هیچ انعکاسی از این اقدام به اطلاع بازپرس نمیرسد.

 ارسال به هند و افغانستان
 پس از انحلال کمیته خودساخته اول، برخی افراد آن گروه به مسئولیت هایی فرستاده میشوند تا از مصونیت سیاسی برخوردار شوند، برای نمونه تقی محمدی ابتدا به عنوان مأمور دفتر اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری به کویت اعزام میشود و سپس به عنوان کاردار ایران در افغانستان منصوب میشود و مصطفی قنادها نیز به عنوان کاردار ایران در هندوستان اعزام میگردد. سرانجام پس از کشف چنین رد پاهایی و بسیاری از دیگر ابعاد پرونده بازپرس به دلیل ضد انقلابانه بودن جرم، قرار عدم صلاحیت صادر و پرونده را در شهریورماه ۱۳۶۱ به دادسرای انقلاب ارجاع میدهد. این یکی از بزرگ ترین شکستهای تلاش کنندگان در جهت تبرئه متهمین این پرونده بود، زیرا با جدیتی که شهید لاجوردی به کار برد و حمایتی که امام و مرحوم سید احمد خمینی از ایشان میکرد؛ شرایط سختی به تلاش کنندگان برای تبرئه متهمین تحمیل شده بود. اگرچه بسیاری از متهمین این پرونده بازداشت نشده بودند و اجازه بازداشت آنها داده نمیشد، اما دادستانی انقلاب مرکز با سرعت به پروندههای موجود رسیدگی کرد و با رأی دادگاه فردی که مسئولیت حفظ سلاح و مهمات را در منزل کشمیری به‎عهده داشت اعدام گردید و سعادت رمضانی و محمد دلنواز متهمین ردیف دوم و سوم که از نزدیکان کشمیری بودند به ۱۰ و ۱۲ سال حبس محکوم گردیدند. اما در صدر دومین سری رسیدگی به اتهامها علی اکبر تهرانی قرار داشت که ارتباطات گستردهای با برخی از اعضای تیم اول داشت. از این رو همزمان با آماده شدن دادگاه برای محاکمه وی، دوستان و مرتبطان وی جوسازی شدیدی را آغاز نمودند اما در سه جلسه محاکمه وی، ضرورت احضار و تحقیق از برخی دیگر از متهمین که هنوز در سایه بودند محرز گردید. لذا دادگاه با کسب اجازه از شورای عالی قضایی، ادامه محاکمه علی اکبر تهرانی را تا انجام تحقیقات از سایر متهمین و ارسال پرونده نامبردگان به دادگاه و محاکمه دسته‎جمعی آنها متوقف نمود. پس از چندی با محقق نشدن امکان بازجویی از برخی افراد در مظان اتهام که در قدرت بودند همچون سعید حجاریان و بهزاد نبوی، تعدادی از متهمین زیر نظر ریاست دادگاههای انقلاب اسلامی احضار و بازجویی از آنها در شهریور ماه ۱۳۶۳ آغاز گردید. علی رغم مسئولیت و نظارت کامل دادگاه بر بازجویی ها، افراد همسو با متهمین به شدت بر موضوع خطی برخورد شدن با پرونده متمرکز شده و با تبلیغات وسیع کار به جایی رسید که توانستند در مدت زمان کوتاهی و در زمانی که هنوز بازجویی در حال انجام بود و به مرحله محاکمه نرسیده بود، متهمین از زندان آزاد شوند. مستند این اقدام نقل قول شفاهی برخی از حضرت امام بود که مدعی شدند ایشان فرمودهاند: «متهمینی که اخیراً دستگیر شدهاند را آزاد کنید.»

 دستگیری بعد از چهار سال
 زمستان ۱۳۶۴، اندکی پس از نشستن سید محمد موسوی خوئینیها بر کرسی دادستانی کل در حالی که مدتی از شهادت ربانی املشی می گذشت و لاجوردی نیز یک سال بود که بر اثر فشارهای برخی اعضای شورای عالی قضایی استعفا نموده بود، دادستان کل با ارسال دو نامه به دادستان انقلاب اسلامی تهران و ریاست دادگاههای انقلاب اسلامی تهران، خواستار تعیین تکلیف وضعیت علی اکبر تهرانی شد. او در همان ابتدا اعلام کرد که از نظر وی به دلیل اینکه به پرونده انفجار حزب جمهوری رسیدگی نشده است، رسیدگی به این پرونده صرفاً اهداف سیاسی دارد. او پس از استماع نظرات مخالفین دیدگاهش دستور رسیدگی به پرونده را صادر نمود و علی رازینی را به عنوان ناظر پرونده منصوب نمود. خوئینیها در برخی محافل گفته بود که رسیدگی کنندگان به این پرونده خطی هستند و همین امر سبب گردیده بود که دوماه رسیدگی به پرونده تعطیل گردد و دستاندرکاران این پرونده اعلام کردند آمادگی تحویل پرونده را به فرد صاحب صلاحیت از دیدگاه وی دارند، سرانجام خوئینیها دستور داد مشکلی نیست و سریع تر آغاز کنند. در همین راستا و با اطلاع قبلی به موسوی خوئینی ها، خسرو تهرانی و حسن کامران دستگیر و بازجویی از آنها آغاز گردید. اما در ادامه تنش آفرینیها جلسهای مشترک با حضور موسوی خوئینی ها، محسن میردامادی معاون سیاسی وی، رازینی، یونسی، رئیسی و مسئولین پرونده تشکیل میگردد که در نهایت بر ادامه کار توسط همان تیم به همراه توصیههایی در خصوص رفاه متهمین تصمیم گیری میشود.پس از این جلسه چند بازداشت جدید نیز انجام میگیرد و بازجویی ها ادامه مییابد.
در روز عید مبعث موسوی خوئینی ها به اوین، مراجعه میکند و در جریان ریز مسائل قرار میگیرد و با تنی چند از متهمین بدون حضور مسئولان پرونده ملاقات می نماید که این برنامه از صبح تا غروب ادامه مییابد. فردای روز مبعث تقی محمدی که اطلاعات خوبی را در اختیار بازجوی خود گذاشته بود، در فاصله تنفس بین بازجویی و قبل از آنکه اقاریر خود را مکتوب کند، در اتاق محل بازداشت خود، خودکشی مینماید. نحوه خودکشی تقی محمدی که با کمربند و با استفاده از چند عدد چوب کبریت برای قطع شریان های خونی به دارآویخته شده بود، مسئولین پرونده را مطمئن میسازد که او را کشته اند. چند روز بعد کمیته ای متشکل از مصلحی نماینده دادستان کل کشور، نماینده پزشکی قانونی، دکتر شیبانی نماینده مجلس شورای اسلامی، منصوری نماینده وزارت خارجه (به دلیل مأموریت تقی محمدی به عنوان کاردار ایران در افغانستان) به اوین رفته و از نزدیک به بررسی نحوه و کیفیت خودکشی وی میپردازند. از نظر برخی این خودکشی حاصل القائات رابطین بیرونی سازمان منافقین بوده است تا از ادامه سوخته شدن مهرههای سازمان جلوگیری شود. تقی محمدی گویا در این بازجویی به ارتباط با جواد قدیری و یکی از عاملین انفجار حزب جمهوری اسلامی اعتراف نموده بود.
خوئینیها پس از دریافت گزارش خودکشی تقی محمدی مسئولین پرونده را تحت فشار میگذارد که «وضعیت به این صورت زیاد قابل دوام نیست»در ادامه مسیر رسیدگی نیاز به حضور سعید حجاریان و بهزاد نبوی برای بازجویی به موسوی خوئینیها اعلام میگردد که او پاسخ میدهد مواردی که لازم است را اعلام نمایید تا من خود اقدام به تحقیق نمایم. او در خصوص بازرسی محل کار تقی محمدی نیز اعلام نمود خود کار تحقیقات را به‎عهده میگیرم، اما نتیجه آن را برای درج در پرونده و صدور کیفرخواست در اختیار نمیگذارد.در جلسه بعد موسوی خوئینیها اصرار میکند که «شما قصد دارید سازمان مجاهدین انقلاب را محاکمه کنید» که این موضوع از سوی مسئولین پرونده رد میشود اما خوئینیها میگوید «من که بچه نیستم؛ شما رأس سازمان را مطرح میکنید که بهزاد نبوی باشد و بقیه متهمین هم اعضای سازمان هستن

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.