زندگینامه روحانی شهید اصغر اشرفی
شب، بساطش را جمع کرده بود و سپیده، با یک سبد نور در راه بود. نوای دلنشین قرآن و صوت مناجات مؤمنان از دروازههای آسمان میگذشت و ساکنان حرم، ستر و عفاف ملکوت را سرمست میکرد، لطف الهی خانهای کوچک و روستایی را در «نیک پیزنجان» نشانه رفته بود که صدای گریه اصغر، با سرور و شادمانی خانه ولی اله و حبیبه را در هم آمیخت. سحرگاه دوم بهمن ماه در سال۱۳۴۳ سرآغاز زندگی درخشان پسری بود که بعدها در کربلای ایران و در رسیدن به یاران سید الشهدا- علیه السلام- به خون نشست.
تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت به پایان رساند، در نوجوانی فردی آرام و دیندار بود. با شروع انقلاب فعالانه در راهپیماییها شرکت میکرد، همیشه دوست داشت به گونهای پسندیده دینش را در راه اسلام و انقلاب ادا کند.
لحظههای عمرش را با یاد خدا سپری میکرد؛ خداجویی و خداترسی در او درونی شده بود. میگفت: باید خدا را شکر کنیم که در عصری زندگی میکنیم که عصر دگرگونیها است. سپس برای کسب علوم دینی به حوزه علمیه ولی عصر- عجل الله تعالی فرجه- زنجان رفت و به تحصیل علوم دینی پرداخت. او درس را با جدیت میخواند و در کار خود بسیار منظم و جدّی بود.
با شروع جنگ تحمیلی به سوی جبهههای حق علیه باطل شتافت و برگی زرین بر صفات زندگی سراسر حماسه و حادثهاش ثبت کرد. او رفت که خون خود را به جویبار هستی روان کند تا به دریای جوشان و مواج ذرات خورشید بپیوندد. او سر پرشوری داشت و سربلندی را جستوجو میکرد.
سر را به بلندای آسمان بالا میگرفت و خدا را طلب میکرد. وی با شوقی فراوان و عشقی عظیم و نمایان، سوار بر موج های سهمگین حادثه، میرفت تا حماسه بیافریند.
سهبار متوالی به جبهه اعزام شد و در کنار تبلیغ درعملیات ها نیز به عنوان آرپیجیزن و تیربارچی انجام وظیفه میکرد. او با خدایش راز و نیاز میکرد و در موضع طلب میایستاد تا ستایشگری صادق بر آستان خالق توانا باشد.
او در خلوت شبانه عبد معبودش بود و در گرماگرم رزم از او استعانت میجست و سرانجام در تاریخ ۴ اسفندماه ۱۳۶۵ درشلمچه طی عملیات کربلای ۵ ، بر اثر اصابت ترکش خمپاره به دیار حق شتافت و به فیض عظمای شهادت نائل آمد. پیکر مطهرش پس از تشییع در گلزار شهدای پایین زنجان در کنار یاران شهیدش آرام گرفت.
بلبلان اینک به شوق کدامین گل نغمه سر دهند؟ باد صبا به کدامین امید بر بوستان ما بورزد و غنچه های گلستان با کدام آرزو گره از قبای خویش بگشایند؟
«یادش گرامی و راهش پر رهرو باد»
وصیتنامه
بسم الله الرحمن الرحیم
«فلیقاتل فی سبیل الله الذین یشرون الحیوه الدنیا بالاخره و من یقاتل فی سبیل الله فیقتل او یغلب فسوف نؤتیه اجرا عظیما» (نساء-۷۴)
مومنان باید در راه خدا با آنان که حیات مادی دنیا را بر آخرت گزیدند، جهادکنند و هرکس در جهاد در راه خدا کشته شد یا فاتح گردید، به زودی او را -در بهشت ابدی- اجری عظیم خواهیم داد.
اگر پرچمی از دست سردار رشیدی بیفتد، سردار دیگری آن را بر داشته، به میدان میرود. (امام خمینی صلوات الله علیه)
با نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و با درود و سلام بر حضرت بقیهاللهالاعظم، ارواحنا لهالفدا، مهدی موعود -عجل الله تعالی فرجه- آن یاور مظلومان، امید محرومان و سلام و درود بر حضرت امام خمینی آن قلب تپنده امت مظلوم و شجاع ایران بلکه جهان. و سلام بر شهدای راه حق و حقیقت خصوصاً سرور شهیدان امام حسین -علیه السلام- و بهشتی مظلوم رحمه الله علیه و با استعانت از ائمه اطهار -علیهم السلام-خصوصاً شفاعت کننده امتهای محروم و مثل بنده گنهکار، حضرت محمد -صلی الله علیه و آله- که امید تمام امت اسلامی بر ایشان است و من به محضر ایشان عرض ادب مینمایم و میگویم: ای کسی که خداوند از بین بندگانش، او را انتخاب کرده است او را حامی بر بندگان و قرآن اسلام قرار داده است؛ به حق این نیکی و حسن انتخاب، تو را قسم میدهم که با دیده رحمت به بدی حال من نظر کنی و از خداوند جلجلاله را ترغیب کن که با من به فضل و کرم و عفوش معامله کند و بدیهای مرا به دو برابر آن از نیکی تبدیل نماید.
بار خدایا! خودت شاهد هستی، ما در این مقطع از زمان در حیرت مانده بودیم و نمیتوانستیم برای خودمان وظیفه تعیین نماییم که نمیدانستم بگویم که «باقی بمانیم تا آینده شهید شود (از بین برود) و یا شهید بشویم و آینده باقی بماند (زنده بماند).
تو را شکر میکنیم که ما را از لجنزار مادیات دور کردی و به میدان حق علیه باطل کشاندی، ما را به وظیفه خودمان آشنا کردی و ما را به آن آگاه کردی که برویداز اسلام دفاع کنید.
اگر زنده ماندید در ثواب شهیدیم، اگر هم مردید هم در ثواب شهیدید.
من بنا به وصیت نامه قبلی که نوشته ام تمامی نوشتجات آن ۳ برکه را تاکید می نمایم و چند مطلب نیز در همین ورق متذکر میشوم که عبارتند از:
اگر بنده لیاقت پیدا کردم و به دیگر شهدا پیوستم، بنده در کنار همین شهدا بلکه زیر پای آن عزیزان دفن نمایید که باشد مورد رحمت خداوند ایزد منان قرار گیرم(در مزار شهدای پایین). اگر بنده مفقود شدم، به فاطمه زهرا – سلام الله علیها- گریه کنید که قبر آن بزرگوار هم اینکه مخفی و مفقود است.
«والسلام علیکم و رحمه الله.»
امضا(اشرفی)
خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی، خمینی را نگهدار.
خاطره
شهادت
سلام بر تو ای تقسیم کننده ی مائده رحمت در میان گرسنه ترین قبائل عاطفه های بشری. شهادت یعنی در کاغذ شقایقها به سوختن رسیدن.
من در حمله بیت المقدس در جبهه بودم. ایشان نیز از طرف جهاد سازندگی به جبهه اعزام شده بودند. در آنجا من در خط مقدم جبهه بودم. ایشان به پیش من آمدند و در حدود یک هفته در خط مرزی اهواز و خرمشهر بودیم و بعد از آن نیروهای خود را به عقب کشیدیم و به اهواز آمدیم و بعد حمله خرمشهر شروع شد. در حمله، ایشان در گروهان ۲ بودند و ما پشت سر آنها بودیم. شب حدود ساعت ۱۱ بود و منطقه خیلی تاریک بود. من نگاه کردم و برادرم را دیدم که افتاده بود. من او را صدا کردم، جواب نداد، فهمیدم که شهید شده است و دیگر در آنجا نماندم. مشغول وظایف خودم شدم تا خرمشهر را فتح کردند.
ما را به جرم عشق مواخذه می کنند، گویا نمی دانند که عشق گناه نیست، اما کدام عشق، خداوندا! معبودا! عاشقا! عشق ورزیدن به تو عشقی پایدار است اما عشق های دیگر دروغین است.
حق ماندنی است باطل رفتنی است.
شهید از زمان کودکی همیشه تلاش می کرد، از حق مستضعفان دفاع می کرد. با مشقت فراوانی درس می خواند. با آنکه در آمدی نداشت با بی پولی ما را برای تحصیل به زنجان می فرستاد. بعد از چند سال او به قم رفت. برای ادامه تحصیل، بر فعالیتهای او ضد رژیم افزوده شد. و همیشه بر علیه شاه در مبارزه بود و در روستا مردم را را هنمایی می کرد. حتی او را چندین بار تهدید به ترور کرده بودند ولی او از گفتن حرف حق ابایی نداشت . در یکی از روستاها سیدی پیش او آمده بود که چرا تو این حرفها را میزنی، مگر نمی بینی که هر کس حرف حق می زند او را خفه می کنند. برگشته و گفته بود، حق ماندنی است، باطل رفتنی است. باطل باید برود. من میخواهم این راه را ادامه دهم تا زمانی که روح از بدنم خارج شو. من از شهادت خوشم میآید. اگر خدا بخواهد من این راه را ادامه می دهم تا به شهادت وصل شود، اگر خدا بخواهد.
الهی بین ما و گناه، سیم خاردار بکش و این فاصله را مین گذاری کن.
الهی جوانان غیور این آب و خاک را اولئک المقربون و آنان را در جنات النعیم مستقر ساز.
پلاک، شماره پرواز، ملکوت
انسان یک بار خلق می شود باید کمک کنیم
شهید همیشه می گفت: انسان یک بار خلق می شود، یکبار هم از دنیا خواهد رفت. بنابراین باید در راه حق و رسیدن به هدف والا، کوشا بود. به تحصیل علم بسیار علاقه مند شد تا بتوانیم به کمال واقعی برسیم. شهید مدتی در زنجان مشغول تحصیل بود تا اینکه تحصیلات مقدماتی را طی کرد و بعد به تهران رفت تا از درس اخلاق آقای مکارم شیرازی استفاده کند. بعد از آن مشغول تبلیغات دین از هر طریق می شد انجام می داد. بعد از ان در انقلاب در جهاد سازندگی مشغول به کار شد. به من می گفت: من نمی مانم. به جبهه خواهم رفت انسان تا زنده است باید خدمت کند. این وظیفه ای است که هر انسانی در قبال کشورش دارد. هر کس به اندازه وسعش، که توانایی انجام آن کار را دارد، انجام بدهد، نباید بنشیند و دست روی دست بگذارد. بگوید یک عده ای کار می کنند دیگر به ما نمی رسد. و شهید نسبت به بیت المال حساسیت عجیبی داشت. می گفت: حاضرم از بین بروم، ولی نمی گذارم بیت المال از بین برود و از کسانی که بیت المال را حیف و میل می کردند ناراحت می شد.
بیا در خدا خویش را گم کنیم
به رسم شهیدان تکلم کنیم
سخن امام
منافع آمریکا با نقلاب اسلامی در ایران در منطقه خاورمیانه به خطر افتاده بود. آمریکا خواست بدین وسیله صدام را بعنوان ژاندارم در این منطقه تعینن کند. درحالی که او از قدرت اسلام باخبر نبود و به سلاحهای پیشرفت خود مغرور بود و امام فرمودند آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند. با این سخن امام رزمندگان مسلمان ایران با قدرت ایمان عازم جبهه های جنگ شند و ثابت کردند هیچ سلاحی در قبال سلاح ایمان قدرت مقاومت ندارد.
ثبت دیدگاه