وقتی سرت را بلند می کنی تا نفس تازه کنی و دلتنگی هایت را دور بیندازی ، آسمان آبی با آن عظمت پرشکوهش به تو می گوید : چرا دلت را سخت ، نگاهت را کوچک و دنیایت را حقیر کرده ای ؟وسعت آسمان به تو درس ایمان ، عزت ، استقامت و پایداری می دهد و آنگاه غصه هایت را می دهی تا ذره ای از آرامش و عظمت آسمان در وجود تو جلوه کند … مردان بزرگ خدا و انسان هایی که دل از زمین و عللاقه های دنیایی می کنند ، آسمان در وجودشان متجلی می شود و آنگاه آسمان دستش را به سوی آن ها دراز کرده و آن ها را به دامان هزاران ستاره ی نورانی دعوت می کند و تو نشانی خانه هایشان را در آسمان جستجو می کنی .
برشی از کتاب :
من کیستم ! بگذارید خودم را معرفی می کنم ، من باعث زنده ماندن انسان ها و همه ی موجودات زنده ام . یعنی زندگی انسان ها و گیاهان به من بستگی دارد . در هر جا من نباشم زندگی مردم به خطر می افتد.
… اجازه بده با همه ی سابقه و ادعایم با آهنگی حزین هویت خودم را فریاد کنم : من آب هستم بزرگترین مایه ی حیات و زندگی . اما در مقابل بزرگواری آنان که در وسعت بی انتهای آب های اروند کمر در مفابل ظلم خم نکردند و به جاودانگی رسیدند غرور دنیایی من شکست ..
این کتاب به قلم سید یعقوب شبیری پیرامون حضرت آیت الله موسوی امام جمعه فقد زنجان و فرزندان شهیدش سید محمدمهدی و سید محمدصادق نگاشته شده است.همچنین از شهیده فهیمه سیاری-شهیدان یعقوبعلی و محمدعلی محمدی-رحیم رحیمی نیز در این کتاب خاطراتی بیان شده است.
ثبت دیدگاه