حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

یکشنبه, ۱۸ آذر , ۱۴۰۳ ساعت تعداد کل نوشته ها : 6375 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 363×
نگران نباش فرمانده
13

« نگران نباش فرمانده » با کمک اداره حفظ و آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان زنجان کتاب، با محوریت خاطرات سرهنگ بازنشسته‌ی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، آقای منصور افشاری‌راد ، به قلم آقای فرزاد بیات‌موحد به چاپ رسیده است منصور افشاری‌راد متولد مرداد ۱۳۴۱ شهر ابهر. پدرش اصالتا اهل روستا بود. به همین […]

پ
پ

« نگران نباش فرمانده » با کمک اداره حفظ و آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان زنجان کتاب، با محوریت خاطرات سرهنگ بازنشسته‌ی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، آقای منصور افشاری‌راد ، به قلم آقای فرزاد بیات‌موحد به چاپ رسیده استنگران نباش فرمانده

منصور افشاری‌راد متولد مرداد ۱۳۴۱ شهر ابهر. پدرش اصالتا اهل روستا بود. به همین دلیل تابستان هر سال، بعد از تعطیل شدن مدرسه‌ها، برای کمک به کشاورزی، با خانواده به روستا می‌رفتند و تا باز شدن دوباره‌ی مدارس آنجا می‌ماندند. در دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در راهپیمایی‌ها و تظاهرات شرکت می‌کرد و خاطراتی از آن زمان دارد.

پس از پیروزی انقلاب، در بسیج مستضعفان به فعالیت پرداخت و بعد از مدتی وارد سپاه پاسداران شد. پس از آموزش‌های نظامی، از خط پدافندی پاسگاه زید عراق سر درآورد. عملیات محرم و والفجر ۸ مقصد بعدی او بودند. مسئولیت‌هایی که ایشان در زمان دفاع مقدس داشتند: فرماندهی گروهان و گردان‌های عملیاتی و فرماندهی محور عملیاتی در لشگرهای ۱۷ علی ابن ابیطالب و لشگر ۸ نجف اشرف و همچنین قرارگاه نجف اشرف و گردان مستقل قائم در تیپ ۳۶ انصار المهدی عجل‌الله‌تعالی‌وفرجه‌الشریف استان زنجان در گردان پیاده و نیز جانشین حوزه نمایندگی ولی فقیه و همچنین دیگر مسئولیت‌های استانی در سازمان تأمین اجتماعی نیروهای مسلح و مسئول سازمان بیمه و بازنشستگی سپاه و کانون بازنشستگان سپاه و نیز مدیر عامل بنیاد تعاون سپاه استان زنجان. خاطرات ایشان از عملیات مرصاد بسیار خواندنی است.

برشی از کتاب:

 جواد که جوانی شوخ‌طبع بود و هنگام صحبت کردن با من، از عنوان ژنرال استفاده می‌کرد، تیربارش را به زمین گذاشت. آرپیجی‌اش را برداشت و در حالی که آن را روی شانه‌اش می‌گذاشت، گفت: «نگران نباش، من حساب همه‌شون رو می‌رسم، اما می‌دونم که امروز شهید می‌شم. تو رو هم حتما توی او دنیا شفاعت می‌کنم.»

گفتم: برو بابا، شهادت به من و تو نیومده. حالا این‌هارو نذار بیان. این خط بشکنه پدرمون رو درمی‌آرن که هیچ، کارمون به شهادت هم نمی‌کشه.»

تانک‌ها که رسیدند، بچه‌ها یکی از آن‌ها را زدند و افرادی که پشت آن بودند، به پشت تانک‌های دیگر فرار کردند. نیروهای پیاده‌ی ما هنوز پشت خاکریز بودند. در اوج درگیری دیدم آتش تیربار دوشکای یکی از تانک‌ها، بچه‌ها را خیلی اذیت می‌کند. نوک لوله را به طرف خاکریز گرفته بود و یک‌ریز شلیک می‌کرد. به یکی از بچه‌ها گفتم: «ببین اون تانک رو می‌تونی بزنی؟ دوشکاش بدجوری کار می‌کنه.»

او هم یک الله اکبر گفت و تانک را نشانه گرفت.

کتاب «نگران نباش فرمانده»، در ۱۹۶ صفحه با موضوعیت افشاری‌راد، منصور، ۱۳۴۱، خاطرات جنگ ایران و عراق با همکاری و حمایت سازمان اسناد و مدارک دفاع مقدس، اداره‌ی حفظ و آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان زنجان در نوبت دوم در سال ۱۳۹۸ انتشار گردیده است.

نوشته های مشابه

میقات در آسمان
۱۴۰۱-۰۷-۲۳
عطر سیب
۱۴۰۱-۰۷-۲۳
۱۴۰۱-۰۷-۲۳

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.