محسن جان سلام !
نمیدانم چرا این آخرین عکست برایم روضه_مصور شده است هرکار میکنم این تصویر از ذهنم بیرون نمی رود…
آن دود و آن چادر سفید در پس زمینه عکس ، دلم را به عصر_عاشورا و روضه_غارت خیمه ها می برد
چقدر خنجر این تکفیری بر روی بازوی راستت و آن دستار سرخ و آن چهره کریه اش مرا به یاد #شمر می اندازد ….
اگر جویای احوالات هم ولایتی هایت باشی عرض کنم وقتی اسیر شدی هیچ کس برایت هشتک FREE_MOHSEN را ترند نکرد اما تو به دل نگیر راستش را بخواهی اصلا کسی خبر نداشت که تو صد ها کیلومتر آن طرف تر ، داری برایشان_میجنگی …
همان روز که اسیر شدی در تهران مراسم #تحلیف بود ، فدریکا_موگرینی هم آمده بود همان که هر وقت تکفیریها در جبهه نبرد در بن بست می افتادند تقاضای مذاکره می کرد و و برایشان زمان می خرید و نجاتشان می داد
نمیدانم شاید همان داعشی که پشتت ایستاده و سر از تنت جدا کرد یکی از آنها باشد !
محسن جان باورت نمی شود همان روز که اسیر شدی برخی نمایندگان_مجلس دور کعبه موگرینی می چرخیدند
راستی گفتم اسارت ، یکیشان سالها پیش در اسارت خطاب به یک خبرنگار زن هندی گفته بود :
ای زن به تو از فاطمه این گونه خطاب است
ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است
باید می دیدی چطور گل از گلش شکفته بود و سعی داشت یک موگرینی کوچک را در دستگاه تلفن همراهش به اسارت در بیاورد تا بعدش بادی به غبغب بیاندازد و به همه بگوید بخدا این عکس را خودم با همین گوشی گرفته ام و اِلا هرچه فکر میکنم دلیل دیگری نمیبینم چون اینترنت پر از عکس های خواهر #فدریکا است ! بنده خدا هرچه دست تکان می داد موگرینی نگاهش نمی کرد
آن یکی شان بر روی میز به پشت دراز کشیده بود تا خودش هم در عکس سلفی باشد و آن دیگری که لباس پیامبر به تن داشت یک دست به گوشی و با دستی دیگر تسبیح می چرخاند!
گفتم سلفی ،شنیده ام داعشی ها پس از دو روز اسارت سر از تنت جدا کردند و با سر بریده ات #سلفی گرفتند
راستش را بخواهی حالا که گفتم “#سر_بریده ” بگذار اعتراف کنم هیچ چیزی در آخرین عکست به اندازه رگ های ورم کرده گلویت دلم را آتش نزد !
آخر خوش انصاف چرا همه چیز تو شبیه #روضه است،
محسن به کودک سه_ساله ات چه بگوییم ؟…
بگوییم پدرت رفت با سَلَفی ها بجنگد تا اینجا عده ای در امنیت با حامیان_قاتل_پدرت سِلفی بگیرند.
لا یوم کیومک یا اباعبدالله
ثبت دیدگاه