بعد از عملیات بیت المقدس و آزادی خرمشهر فضائل که زخمی شده بود، در یکی از بیمارستان های تهران بستری بود.ما هم رفتیم تهران.چند روزی آنجا ماندم.گروهی خبرنگار با دوربین و میکروفن و وسایل دیگرآمدند تا با فضائل مصاحبه کنند؛اما او اصلا راضی به این کار نبود.این را می شد از قیافه گرفته و ابروهای گره خورده ی او فهمید.آن ها رو به من گفتند:لطفا آدرس منزل تون رو بگید تا بعداً برای ادامه مصاحبه مزاحم تون بشیم.
همین که می خواستم آدرس را بدهم، دیدم چیزی دارد به پایم می خورد.فضائل از زیر پتو با پایش به من ضربه می زد طوری که آن ها نفهمند.من هم که می دانستم فضائل ناراضی است آدرس را ندادم وآن ها رفتند.
-فضائل این چه کاری بود کردی؟چرا نذاشتی آدرس رو بدم بهشون؟
نفس راحتی کشید؛ نیازی نیست.ما به خاطر خدا مصاحبه یا به خاطر بقیه به جنگ نرفتیم.مابه خاطر خدا رفتیم.خدا هم که خودش آدرس ما رو داره.
در همان روزها از یک نهاد انقلابی برای عیادت فضائل وسایر رزمندگان مجروح به بیمارستان آمدند و به هر کدام از ان ها دو عدد پتو هدیه دادند.فضائل همان جا هر دو پتو را به دو نفر از پرستاران هدیه داد..
راوی:خواهر شهید
برگرفته از کتاب حنای جنگ به قلم مهسا سیفی
نشسته از راست مصطفی حمیدی-شهیدان فضائیل کریمی-حمید مکی-محمود بیاتی-ناصر اوجاقلو-ابوالفضل نوری
ثبت دیدگاه