ما از ارومیه برای رزمندگان ساندیس میخریدیم. آن موقع، امامجمعهی ارومیه حجتالاسلام حسنی بودند.ما بابت خرید، چهار و نیم میلیون تومان بهحساب کارخانه واریز کرده بودیم.قیمت خرید ساندیس بهصورت تعاونی ۸-۷ تومان بود و بهصورت آزاد ۳۰ تومان بود.بنا بود ساندیس ها را به زنجان حمل و در انبار دپو کنیم تا در موقع نیاز به منطقه بفرستیم.
دو ماه از زمانی که وجه ساندیس ها را پرداخت کرده بودیم، گذشته بود، اما به ما تحویل داده نمیشد. یک روز از کارخانه به ما زنگ زدند و گفتند بیایید پولتان را پس بگیرید. اگر قرار باشد آبمیوهها را به شما به قیمت تعاونی بدهیم، به رزمندههای خودمان در تیپ ارومیه خواهیم داد.
ما، یکی از همکارانمان به نام آقای مفیدی را به ارومیه فرستادیم تا چکمان را تحویل بگیرد. او، با حجتالاسلام حسنی امامجمعهی وقت ارومیه ملاقات میکند و از ایشان میخواهد یک سفارشی به مدیر کارخانه بکنند تا آبمیوههای ما را تحویل دهند.
حاجآقا به برادر پاسداری که آنجا بود میگوید: سریع با مدیر کارخانه تماس بگیرید و بگویید فلانی میگوید، چرا آبمیوههای رزمندههای زنجان را نمیدهید؟ الآن نمایندهی زنجانیها را پیش شما میفرستم. هم آبمیوهها باید اهدایی و آمادهی حمل باشد و هم وجه چک را به آنها برگردانید. اگر این کار را انجام دادید به نفع شماست، وگرنه شخصاً به کارخانه میآیم و با شما برخورد میکنم.
ما در زنجان محمولهی آبمیوهها را که حدوداً 120,000عدد، سه تریلی کامل میشد، تحویل گرفتیم و به انبار زدیم. وجه چک را هم دریافت کردیم و آبمیوهها را بهمرور به جبههها فرستادیم.
کار پشتیبانی از نیروهای رزمنده، همیشگی و مستمر بود. من برای این کار، حقوق دریافت نمیکردم. در موقع نیاز، از تیپ ۲ زرهی زنجان هم درخواست کمک میکردیم و آنها هم چند نفر سرباز در اختیار ما قرار میدادند تا در حمل وسایل به ما کمک کنند.
انبار سازمان آب هم در اختیار ما بود. یکی از انبارهایی هم که در اختیار ما بود، آقای حاج محمود کامران، واقع در محلهی سرچشمه بود. خانهی ایشان، دوتا مغازه داشت که کرکرهاش پایین بود. البته نگهبان گذاشته بودیم. مسئول خانمهایی که در مکان سازمان آب، کار پشتیبانی را انجام میدادند مادر شهید عبدالرحمان شهبازی، خانم مکرمه علییاری بود. برای مثال، وقتی ما اقلامی از قبیل هویج و شکر میخریدیم و تحویل آنها میدادیم، موقع ظهر، مربای هویج آماده و بستهبندیشده در شیشه را تحویل میگرفتیم. در آنجا حدود ۲۵ نفر که بیشترشان مادران شهدا بودند، بهصورت افتخاری کار میکردند.
راوی:مجتبی سیدی نیا
برگرفته از کتاب پا به پای جنگ به قلم مسعودبابازاده
ثبت دیدگاه