حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

افزونه جلالی را نصب کنید. ساعت تعداد کل نوشته ها : 6315 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 363×
فرمانده لشکر
2

خبر دادند که فرمانده لشگر عاشورا میخواهد در نمازخانۀ مقر سخنرانی کند و به بچه های تازه وارد خیرمقدم بگوید. من هم یکی از آن تازه واردها بودم و دوست داشتم او را ببینم. با بچه های زنجان که تازه به لشگر عاشورا  اعزام شده بودند، به نمازخانه رفتیم و ما چند نفر در صف […]

پ
پ


خبر دادند که فرمانده لشگر عاشورا میخواهد در نمازخانۀ مقر سخنرانی کند و به بچه های تازه وارد خیرمقدم بگوید. من هم یکی از آن تازه واردها بودم و دوست داشتم او را ببینم.
با بچه های زنجان که تازه به لشگر عاشورا  اعزام شده بودند، به نمازخانه رفتیم و ما چند نفر در صف اول نشستیم. حاج میرزاعلی رستمخانی  در محل سخنرانی ایستاده بود و بچه ها یکی یکی از راه میرسیدند. مراسم کمی دیر شروع شد. با شوخی به بغل دستیام گفتم: «پس چی شد این فرمانده لشگر؟ نکنه ما رو سر کار گذاشته!»بسیجی جوانی کنار ما ساکت نشسته بود و با خودکار توی دفترچه اش چیزی یادداشت میکرد. وقتی میخندیدیم، از گوشۀ چشم نگاهمان میکرد و او هم لبخند میزد. تا شروع جلسه، یکریز نیش و کنایه و متلک بار فرمانده لشگر کردیم و خندیدیم.
بعد از اینکه همه جمع شدند، آقای رستمخانی پشت تربیون رفت و گفت: «از جناب آقای مهدی باکری درخواست میکنم که با صحبتهاشون جمع حاضر رو به فیض برسونن.»
در کمال تعجب دیدیم، همان برادری که کنار ما نشسته بود و همراه ما به فرمانده لشگر میخندید، بلند شد و پشت تریبون رفت. دیگر از خجالت نمی توانستیم سر بلند کنیم.

راوی: جواد محجوبی
نویسنده: فرزاد بیات موحد

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.