حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

افزونه جلالی را نصب کنید. ساعت تعداد کل نوشته ها : 6315 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 363×
عباس ساقی آب شد
1

به خاک عراق رسیده بودیم. دیگر خبری از تیرهوایی نبود. از پیشروی به خاک عراق و پیروزی خوشحال بودیم بعد از چند ساعت دیدیم خبری از مهمات نیست.دیگر داشتیم نگران می شدیم و امید خود را از دست می دادیم. حرف های بچه ها شروع شد. -نکنه مهمات نا فردا نرسد. -یا زهرا! خدا کنه […]

پ
پ

به خاک عراق رسیده بودیم. دیگر خبری از تیرهوایی نبود. از پیشروی به خاک عراق و پیروزی خوشحال بودیم بعد از چند ساعت دیدیم خبری از مهمات نیست.دیگر داشتیم نگران می شدیم و امید خود را از دست می دادیم. حرف های بچه ها شروع شد.

-نکنه مهمات نا فردا نرسد.

-یا زهرا! خدا کنه محاصره نشیم.

 این حرف ها به گوش عباس و رحیم و فرمانده عملیات رسید. عباس خیلی ناراحت شد. رفت پیش بچه ها گفت: تا چند ساعت قبل می گفتید خدا را شکر توانستیم پیشروی کنیم. اما حالا اینقدر ناامید شده اید که همه چیز را از یاد برده اید.

بچه ها خجالت کشیدند. در این میان یکی از بچه ها تیر خورده بود و خونریزی شدیدی داشت.

وقتی عباس چشمش به او افتاد رفت پیشش و گفت: از کی خونریزی ات شدید شده؟

گفت: چیزی نیست. یک خراش کوچیکه.

دوستش گفت: عباس آقا! به خاطر تشنگی خونریزیش شدید شده.

عباس وقتی به لبان ترک خورده بچه ها نگاه کرد نتوانست طاقت بیاورد. قمقمه ی همه بچه ها را گرفت و به فرمانده گفت: چند کیلومتر عقب تر یک دریاچه کوچک است. اگر اجازه بدهیم بروم برای بچه ها آب بیاورم.

هر طوری بود بالاخره فرمانده را راضی کرد.

چند متری دور نشده بود که خمپاره منفجر شد و ترکشش به دست عباس خورد. تا خواستم عقب بروم صدایش آمد: هیچ اتفاقی نیفتاده، زنده ام.

بلند شد و حرکت کرد بعد از چند دقیقه یک خمپاره دیگر زدند، ترکش دیگری به عباس خورد.

عباس جلوی چشمانمان پرپر شد. یاد کربلا و شهادت عباس(ع) افتادیم.

«شهید عباس رحیمی اصل»

 

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.