نام پدر: علی
محل تولد: زنجان
تاریخ تولد: ۴۸/۸/۹
تاریخ شهادت: ۶۵/۱۰/۲۱
نام عملیات: کربلای ۵
منطقهعملیاتی: شلمچه
محل شهادت: شلمچه
مزار شهید: مزار شهدای پایین زنجان
زندگینامه شهید یولعلی عزیزی
شهید یولعلی عزیزی فرزند زوج کرمعلی و سکینه محمودی در سال ۱۳۴۸ در روستای امیرآباد از توابع شهرستان طارم به دنیا آمد.
پدرش کشاورز بود و ۵ فرزند دیگر به غیر از یولعلی داشت. یولعلی مقطع ابتدایی را در روستای امیرآباد به پایان برد. پس از چندی خانواده آنها به زنجان مهاجرت کرد و در منطقه اسلامآباد ساکن شدند. یولعلی نیز پس از اقامت در زنجان به فرشبافی مشغول شد. هرچند او در پایگاه نیز فعالیت داشت او بیشتر وقتها شب در پایگاه امیرالمؤمنین (ع) حضور داشت. پس از چند سال حضور در پایگاه وی به بسیج رفته و با ثبتنام در بسیج به صورت داوطلبانه عازم جبهههای حق علیه باطل شد.
وی در جبهه پس از گذراندن دورههای آموزش غواصی به جمع مردان سیاهپوش غواص پیوست و آماده حضور در عملیات کربلای ۵ شد. وی در این عملیات در تاریخ ۲۱/۱۰/۱۳۶۵ بر اثر اصابت تیر به گلو به شهادت رسید.
پیکر مطهرش را پس از تشییع در گلزار پایین شهدای زنجان به خاک سپردند.
دستنوشته
پدرجان برای شما یک شعر ناقابل مینویسم؛
به صحرا میروم با چند برادر
برای خواندن درس مسلسل
مسلسل من غریبم یاورم باش
بجای مادرم غمپرورم باش
مسلسل مادری دلخسته دارم
برادر کوچکی گلدسته دارم
مسلسل مادرم چشم انتظاره
شب و روزش برایم بیقراره
مسلسل لولهای خودکار دارد
گهی تکتیر گهی رگبار دارد
مسلسل در ولایت کار دارم
چرا مادر مرا بیست ساله کردی
بدست ناکسان آواره کردی
نوشتم وصیتم را از برگ گندم
غریب افتادهام در شهر محروم
نوشتم نامه را از برگ انگور
شدم پاسدار و گشتم از وطن دور
روایت عشق
نامه شهادت
حسین زارع یکی از همرزمان یولعلی یک بار برای ما تعریف میکرد که من یولعلی را دیدم که نامه مینویسد و گریه میکند. هنگام نوشتن نامه میگوید: امیدوارم این نامه را در حالت خوشحالی و خنده بخوانید.
او از یولعلی پرسیده بود: پس چرا گریه میکنی؟
او گفته بود: من دیشب عباس و چند نفر از دوستام رو در خواب دیدم که وسط حوض نشسته بودن. وقتی من خواستم به جمع اونا برم، دوستان عباس نذاشتن و بعد از آن عباس به یولعلی گفته بود: ناراحت نباش، الان نمیشه بیای بعد از دو شب دیگه پیش ما میای.
یولعلی نامه را در تاریخ ۱۸/۱۰ نوشته بود و در ۲۱/۱۰ به شهادت رسید. چهار روز بعد از شهادتش، نامه به دست ما رسید.
***
داوطلب کربلا
ما را داوطلب برای باز کردن محور برده بودند که یولعلی هم داوطلب شده بود ولی حسین زارع (همرزم) به او گفته بود که تو نرو چون در کربلای ۴ هم بودی. حسین برای اینکه از رفتن یولعلی جلوگیری کند، بادگیرهای او را برداشته بود و زیر پتویش مخفی کرده بود تا یولعلی در عملیات شرکت نکند.
هنگام شب یولعلی با سایر داوطلبها بیدار شده بود تا برای انجام عملیات بروند که دیده بود بادگیرهایش نیست. از حسین سؤال کرده بود: بادگیرهای من رو شما ندیدید؟
حسین گفته بود: نه، من ندیدم.
یولعلی گشته و بادگیرهایش را از زیر پتو پیدا کرده بود و خودش را به بقیه بچهها رسانده بود. آنها برای باز کردن محور رفته بودند. محور در ساعت ۹ صبح باز شد. عدهای مجروح و عدهای شهید شدند که یولعلی هم جزو شهدای آن شب بود.
***
من زندهام
شبی خواب دیدم، تابوتی در جلوی ماست و یولعلی هم در داخل تابوت است. من گریه میکردم و به تابوت نگاه میکردم. یک لحظه دیدم یولعلی بلند شد و به من گفت: پدرجان! مگه رهبر نمیگه شهید زنده است؟ چرا گریه میکنی؟ من نمردهام. زنده هستم.
***
جرعهای شهادت
خواب دیدم؛ با یولعلی در صحرا هستیم. به من گفت: مادر! آب بده، تشنهام.
من اینطرف و آن طرف را نگاه کردم، کسی نبود و آبی هم نبود. صحرا بود و همه جا خشک. ناگهان دیدم یک نفر آمد و یک کاسه آب به من داد. آب را گرفتم و آمدم به یولعلی دادم.
***
سه روز قبل از آخرین باری که برود، صبح دیدم خوشحال و خندان است. گفتم: چی شده، خوشحالی؟!
گفت: راستش یه خوابی دیدم، ولی خجالت میکشم تعریف کنم.
گفتم: چه خوابی؟
گفت: خواب دیدم شما برای من عروسی گرفتهاید و کلی هم جوان در عروسی حضور دارن که حد نداره. به من میگن این همان دختری است که تو میخواستی، بیا بریم به اون اتاق نشانت بدیم. من خجالت میکشیدم. شما میگفتید: همان دختری است که تو میخواستی، در زیبایی بیمانند است!
همه میگفتن: این از حوریان است که به تو دادهایم.
نامه شهید یولعلی عزیزی
بخدمت حضور محترم پدر عزیز و بزرگوارم جناب آقای مشهدی کرمعلی عزیزی سرخی سلام خیلی خیلی مخصوص گرم و مخلصانه میرسانم و پس از تقدیم سرخی سلام و سلامتی شما را از درگاه خداوند متعال خواهانم و خواستارم و امیدوارم که همیشه در زیر سایه خداوند مهربان خوش و خرم شاد و خندان در زندگیتان بوده باشید و پدرجان اگر از احوالات پسرت یولعلی عزیزی را خواسته باشید الحمدا… صحت و سلامت هستم. هیچگونه نگرانی در بین نیست. بجز دوری دیدار شماست امیدوارم که آن هم به زودی زود تازه گردد و به مادر عزیز و مهربانم و بهتر از جانم عرض گرم و مخلصانه میرسانم و پدر جان من درباره مادرم خیلی ناراحت هستم اگر این نامه بخدمتتان رسید فورا توی نامه بنویسید که حال مادرم چطور است و به خواهرانم یک به یک سرخی سلام گرمی میرسانم و به برادر عزیزم آقای علی رضا عزیزی عرض سلام گرم مخلصانه میرسانم و به تمام همسایگانمون یک به یک عرض سلام میرسانم من حالم خیلی خوب است. دیگر عرضی ندارم قربان شما یولعلی عزیزی.
در مورخ ۶۵/۹/۱
***
بسمه تعالی
با سلام و درود به مهدی موعود و نایب برحقش امام خمینی به حضور برادر عزیزم آقای علی عزیزی رسیده ضمن عرض سلام، سلامتی شما را از درگاه خداوند متعال خواهان و خواستارم و امیدوارم که در زیر سایه خداوند بزرگوار شما و همه رزمندگان اسلام با موفقیت کامل به وظیفه مقدس خود عمل کرده باشید.
و برادرجان اگر میخواهی از احوال برادرت کرمعلی عزیزی باخبر باشی الحمدا… سلامتی حاصل برقرار است و هیچگونه نگرانی در بین نیست به جز دوری دیدار شما و آن هم امیدوارم که با پیروزی نهایی رزمندگان اسلام و نابودی صدام، صدامیان برطرف شود. و برادرجان از حال مادرمان هیچ نگرانی نداشته باشید و حالش خیلی خوب است و هیچ نگرانی ندارد. و از ظرف اهل خانواده به حضور شما عرض سلام میرسانم و همچنین از طرف خانواده خودتان به حضور شما عرض سلام میرسانم و همگی برای سلامتی شما و پیروزی رزمندگان اسلام دعا میکنند والسلام.
به امید پیروزی هرچه سریعتر رزمندگان اسلام بر همه مستکبران و جهانخواران.
***
بخدمت حضور محترم پدر بزرگوارم جناب آقای مشهدی کرمعلی عزیزی عرض سلام مخصوص میرسانم و پس از تقدیم عرض سلام و سلامتی شما را از درگاه خداوند متعال خواهانم و خواستارم و امیدوارم که در زیر سایه خداوند مهربان خوش و خرم و شاد و خندان در زندگی بوده باشید و پدر عزیز و بزرگوارم اگر احوالات اینجانب یولعلی عزیزی را خواسته باشی الحمدا… صحت سلامت هستم هیچگونه نگرانی در بین نیست[۱] بجز دوری دیدار شماست و امیدوارم دیدارها هرچه زودتر تازه گردد و به مادر بزرگوارم حدیثه خانم سرخی سلام مخصوص میرسانم و به خواهرانم جمیله نازخانم، معصومه خانم عرض سلام مخصوص میرسانم و برادر عزیزم آقای علیرضا عزیزی عرض سلام مخصوص میرسانم و عباس هم به همه شما عرض سلام مخصوص میرساند و آقای نجف عزیزی با اهل خانواده عرض سلام میرسانم و به مادرش هم عرض سلام میرسانم و مشهدی حکیم با اهل خانواده عرض سلام میرسانم و محمود عزیزی با اهل خانواده عرض سلام میرسانم و مشهدی سلمان و مشهدی لشکرعلی سرابی و بیرامعلی با یک یک با اهل خانواده عرض سلام میرسانم و آقای صیاد با اهل خانواده عرض سلام مخصوص میرسانم و جناب آقای مشهدی ابوالفضل با اهل خانواده عرض سلام خیلی مخصوص میرسانم علامت خطر و به همه دوستان آشنایان عرض سلام مخصوص میرسانم دیگر عرضی ندارم.
خداحافظ، خداحافظ، یحیی هم به شما عرض سلام میرساند. جواب نامه فوری فوری فوری فوری فوری فوری تاریخ ۲۹/۵/۶۴ برق با سرعت تمام
وصیتنامه اول
ز خونهر شهیدیلالهروید مبادا رویلالهپا گذاریم
وصیتیدارمکهبرایتانبیانمیکنم:
مبادا امامعزیزمان، ایننعمتبزرگالهیرا تنها بگذارید. شما باید سعیکنید او را بیشتر بشناسید و بهحرفهایاو جامهعملبپوشانید. پیرو خطاو باشید. اگر منشهید شدمو اینفیضعظیمنصیبمگشت، کسانیکهپیرو خطامامنیستند و بر ولایتاو اعتقاد ندارند، در تشییعجنازهمنشرکتنکنند.
و برادرانعزیزیکهدرسمیخوانید، اینرا بدانید کهشما در مقابلخونشهیدانمسئولهستید. سعیکنید کهبا اخلاقو برایخدا و براییاریاسلامدرسبخوانید و در خودکفاییکشور بکوشید و نیز بدانید کهمنبا آگاهیاز شهادتبرایدفاعاز اسلامو بهحرفرهبر عزیزمانبهجبهههایحقعلیهباطلآمدهامو امیدوارمکهخونمننهالانقلابرا بارور کند و شهادتما باعثآگاهیو رشد فکریجامعهاسلامیمیشود.
سخنیبا پدر و مادر عزیزمدارم:
سلامبر تو ایپدر و تو ایمادر. ایکهسالها برایمنزحمتو رنجرا متحملشدهاید. مادرجان! منخود میدانمکهنتوانستم، حقشما را ادا کنم. لذا از شما میخواهمکهمرا حلالکنید و مرا ببخشید. مناز آنمیترسمکهدر روز قیامتدر مقابلخدا و شما رو سیاهباشم. پدرجان! میدانمکهدعایپدر برایفرزند مستجابمیشود و مناز شما میخواهمکهمرا دعا کنید کهخداوند [مرا] جز شهدا محسوبکند. در آخر شما را بهصبر و تقوا سفارشمیکنمو موفقیتهمگیشما را آرزو میکنمکهانشاءا… زیارتکربلا نصیبتانبگردد. پدرجان! اگر منشهید شدم، مرا در قبرستانپایینبهخاکبسپارید. از شما ممنونم.
خداحافظ
یولعلیعزیزی(امضا)
***
وصیتنامه دوم
بسمهتعالی
اینامتو بهترینسرآغاز بینامتو نامهکیکنم باز
بهناما… پاسدار حرمتخونشهیدانو با عرضدرود بهروانپاکشهیدانو با عرضسلامو صبر و پایداریبهخانوادههایشهیدان.
شمعسوزانماینگونهخاموشمنکنگر چهدور افتادهاماما فراموشمنکنوصیتیدارمکهبرایتانبیانمیکنم، مبادا امامعزیزمانرا، ایننعمتبزرگالهیرا تنها بگذارید. شما باید سعیکنید او را بیشتر بشناسید و بهحرفهایاو جامهعملبپوشانید و پیرو خطاو باشید. اگر منشهید شدم، اینفیضعظیمنصیبمگشت، کسانیکهپیرو خطامامنیستند و بر ولایتاو اعتقاد ندارند در تشییعجنازه منشرکتنکنند.
برادرانعزیزیکهدرسمیخوانید! اینرا بدانید کهشما در مقابلخونشهیدانمسئولهستید. سعیکنید با اخلاصو برایخدا و براییاریاسلامدرسبخوانید و در خودکفاییکشور بکوشید و نیز بدانید کهمنبا آگاهیاز شهادتو برایدفاعاز اسلامو بهگفته رهبر عزیزمانبهجبهههایحقعلیهباطلآمدهامو امیدوارمکهخونمننهالنوپایانقلابرا بارور کند و شهادتما باعثآگاهیو رشد فکریجامعهاسلامیمیشود.
سخنیبا پدر و مادر عزیزمدارم:
سلامبر تو ایمادر، ایکهسالها برایمنزحمتو رنجرا متحملشدهاید. مادر جان! منخود میدانمکهنتوانستمحقشما را ادا کنم، لذا از شما میخواهمکهمرا حلالکنید و مرا ببخشید. مناز آنمیترسمکهدر روز قیامتدر مقابلخدا و شما روسیاهباشم. پدرجان! میدانمکهدعایپدر برایفرزند مستجابمیشود، از شما میخواهمکهمرا دعا کنید کهخداوند مرا جز شهدا محسوبکند.
در آخر شما را بهصبر و تقویسفارشمیکنمو موفقیتهمگیشما را آرزو میکنمکهانشاءا… زیارتکربلا را نصیبتانبگرداند. اگر منشهید شدم، مرا در مزار شهدایپایینبهخاکبسپارید. از شما ممنونم، خداحافظ.
نوشتموصیتمرا از برگگندم غریبافتادهامدر شهر محروم
نوشتمنامهرا از برگانگورشدم پاسدار گشتماز وطندور
بهرویخاکنوشتمپاکشد بهرویبرفنوشتمآبشد
بهرویچشمانمنوشتمخوابشد بهرویکاغذ نوشتمباد برد
از طرفپدر:
تو نیکو کردهایبویبهارانرا تو برپا کردهایاینکوهسارانرا
تو زیبا کردهایگلزارها را تو پویا کردهایجویبارها
ولیمنچونکویریتشنهکامم طراوترا تمنا از تو دارم
مطمئنباشکهمهرتنرود از دلمن مگر آنروز کهخاموششود منزلمن
اگـر روزیتـو را کـردمفـراموش بدانشمعوجودمگشتهخاموش
والسلامعلیکمو رحمها…. و برکاته
{۱} – کلمه «نیست» در نامه جا افتاده بود.
ثبت دیدگاه