حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

چهارشنبه, ۲۳ آبان , ۱۴۰۳ ساعت تعداد کل نوشته ها : 6370 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 363×
شهید مهدی حیدری
12

مهدی حیدری ۱۴ دی ماه سال ۱۳۴۶ در زنجان متولد شد. ده ساله بود که پدرش فوت کرد. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت پشت سر نهاد. با شروع جنگ تحمیلی خواست راهی جبهه شود؛ اما مسئولین بسیج به خاطر کم سن و سال بودنش با اعزام او مخالفت کردند. سرانجام درس و مدرسه […]

پ
پ

شهید مهدی حیدری

مهدی حیدری 14 دی ماه سال ۱۳۴۶ در زنجان متولد شد. ده ساله بود که پدرش فوت کرد. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت پشت سر نهاد. با شروع جنگ تحمیلی خواست راهی جبهه شود؛ اما مسئولین بسیج به خاطر کم سن و سال بودنش با اعزام او مخالفت کردند. سرانجام درس و مدرسه را رها کرد و با تلاش فراوان موفق شد در اولین اعزامش راهی کردستان شود. مدتی بعد از ناحیه‌ی پا زخمی شد و به خانه بازگشت. پس از مدتی این بار عازم جبهه‌های جنوب گردید. در عملیات خیبر بر اثر اصابت ترکش خمپاره زخمی شد و پس از بهبودی، باز هم به جبهه رفت. در عملیات بدر نیروی گردان حر لشکر علی‌بن‌ابیطالب بود که برای سومین بار زخمی شد. ۲۱ آذر ماه ۱۳۶۴ به عضویت سپاه پاسداران درآمد و به جمع رزمندگان لشکر ۳۱ عاشورا پیوست. به خاطر علاقه‌اش به کارهای اطلاعاتی، واحد اطلاعات را برای خود برگزید. آموزش غواصی را قبل از عملیات کربلای ۴ در قجریه (موقعیت شهید اجاقلو) گذراند و حین عملیات به گردان ولی‌عصر عجل‌ا… مامور شد. در منطقه عملیاتی کربلای ۵ (شملچه)، در حالی که به اتفاق رسول کرمی (شهید) با موتور سیکلت برای انجام مأموریت می‌رفت بر اثر اصابت ترکش خمپاره به فیض شهادت نایل آمد.
خصوصیات بارز شهید:
فردی شجاع، نترس و بی‌باک و باتقوا بود. هرگز از واجبات و نماز شب غافل نمی‌شد. به ولایت فقیه و حضرت امام علاقه خاصی داشت. مهربان و دلسوز بود. زیر بار ظلم و زور گردن خم نمی‌کرد. به اهل بیت عصمت و طهارت علاقه زیادی داشت.
خاطرات
مادر شهید:
مهدی را یتیم بزرگ کردم. بچه‌ی باهوش و باادبی بود. با احترام می‌گفت: از همسایه‌ها خبر دارید که چه طور زندگی‌شان را می‌گذرانند؟
همیشه از همسایه‌ها خبر می‌گرفت و حال‌شان را می‌پرسید. ما را هم به این کار سفارش می‌کرد. سنش کم بود اما حرف‌های بزرگی می‌زد. جوان فهمیده‌ای بود. می‌گفت: وقتی شهید شدم برای من گریه نکنید. هر وقت خواستید گریه کنید برای علی‌اکبر و امام حسین علیه‌السلام گریه کنید. آخرین روزی که می‌رفت، می‌خواست چیزی به من بگوید دیدم مرتب می‌ایستاد و دستش را به روی صورتش می‌کشد. رویم نشد که چیزی از او بپرسم. بعد از رفتنش خیلی ناراحت شدم. رفت و دیگر برنگشت.
مهدی‌قلی رضایی، همرزم شهید:
روزی (منطقه خرمشهر) پشت خاکریز خودی در خط اول بودیم و همگی برای عملیات کربلای ۴ آماده می‌شدیم. ابراهیم اصغری گفت: این عملیات شهادته و تکلیف ما هم شهادت است. می‌رویم که شهید شویم.
بعد از ناهار بچه‌ها آماده شدند و لباس غواصی‌شان را پوشیدند قبل از پوشیدن لباس غواصی وضو گرفتند. گردان آماده شد. طناب‌هایی مشخص شده بود که هر غواص از یک طناب باید می‌گرفت تا ستون پاره نشود. خواستیم به آب بیفتیم و در اروند به سمت دشمن رها شویم دیدم “فین‌هایم” نیست؛ یک لحظه شوکی به من وارد شد. قرار بود ما جلوی گردان حبیب‌بن مظاهر برویم. راه چاره‌ای به ذهنم خطور کرد. دور و برم را نگاه کردم فرد مظلومی را پیدا کردم! آن فرد مهدی بود. به او گفتم: فین‌هایت را به من بده.
در آن تاریکی قیافه مهدی را دیدم که یواشکی اشک چشمانش جاری شد تا فین‌هایش را به من ندهد. از یک طرف هم، نمی‌توانست نه بگوید.
جلال معبودی، همرزم شهید.
مهدی در گردان حر و من هم در گردان ولی‌عصر لشکر ۱۷ علی‌بن‌ابیطالب بودم. بعد از مدتی او هم به گردان ولی‌عصر آمد و در مدت کمی باهم بیشتر آشنا شدیم. به خاطر عفت و تقوای مهدی توسط عباس محمدی شهید) شناسایی و در مدت زمان کوتاهی به اطلاعات علاقه پیدا کرده بود. قبل از عملیات کربلای ۴ با مهدی به اطلاعات لشکر ۳۱ عاشورا آمدیم. به محض رسیدن به اطلاعات از همدیگر جدا کرده ، مهدی را به آموزش بردند. بعد از اتمام آموزش به اتفاق مهدی در موقعیت شهید اجاقلو با هم به غواص‌ها آموزش می‌دادیم. تا این که عملیات کربلای ۴ انجام گرفت و عملیات ۵ شروع شد. ما همراه تعدادی از برادران در پادگان نیروی هوایی اهواز بودیم و برای شرکت در عملیات بی‌قراری می‌کردیم. اما مهدی خیلی بی‌تاب بود از پله‌های ساختمان ۳ طبقه می‌رفت پایین، دوباره بالا می‌آمد. انگار چیزی گم کرده باششد. تا این که دستور رسید دو یا سه اکیپ آماده رفتن به منطقه عملیاتی کربلای ۵ شوند. حرکت کرده، به منطقه رسیدیم. همان شب مجروح شده، برگشتیم عقب. دو روز بعد شنیدم که مهدی به آرزوی دیرینه‌اش رسیده است.
فرازی از وصیت‌نامه شهید:
چگونه بنویسم خدایا، از چه بنویسم. معبودا، توانایی نگارش را به من حقیر عطا فرما تا سخنی اندک و مفید در این ورق از خود به جای بگذارم. خدایا چگونه سخنان دلم را بنویسم. چون نگارش را به خوبی نمی‌دانم ولی چند دعا درباره خودم می‌کنم که ان‌شاءالله خدا قبول کند.

بار الها! توانایی و قدرت را در ما ایجاد فرما تا به اسلام عزیز خدمت نماییم.

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.