شهید محمدرضا احمدی فرزند محمد در تاریخ ۱۳۴۳/۱۰/۱۰ در روستای خلیفه حصار از توابع شهرستان ابهر دیده به جهان گشود. دوران طفولیت را در دامان پر مهر پدر و مادر سپری کردو در سن ۷ سالگی برای کسب علم و دانش در مدرسه ابتدایی روستا قدم نهاد . بعد از اتمام تحصیلات ابتدایی برای ادامه تحصیل در مقطع راهنمایی با وجود مشکلات زیادو رفت و آمد روزانه به روستای همجوار (درسجین) رفته و تحصیلات راهنمایی را در آنجا به پایان رساند
علاقه وافر ایشان به درس و کسب علم موجب شد که سالهای اول ، سوم وچهارم متوسطه را در دبیرستان رسالت ابهر با فعالیت در انجمن اسلامی و پایگاه و دوم دبیرستان را در دبیرستان شهید بهشتی منطقه ۱۰ تهران سپری کند. شهید در خرداد ماه ۶۳ فارغ التحصیل و بلافاصله در دانشرای تربیت معلم شهید رجایی قزوین قبول شده و در رشته مترجمی زبان انگلیسی مشغول به تحصیل شد تا در آینده شغل مقدس انبیاء (معلمی)را بر عهده بگیرد. ایشان در حین تحصیل دائما” به فکر جبهه و رزمندگان اسلام بود و چند بار میخواست خود را به جبهه برساند اما این فرصت برایش میسر نمی شد تا اینکه در سال ۶۴ با کاروانی از تربیت معلم راهی جبهه های حق علیه باطل گردید ،
آموزش های لازم را که گذراند به منطقه شلمچه اعزام شد ، مدتی در آنجا بود ، ماموریتش که در شلمچه به اتمام رسید می بایست به روستای خود باز گردد . پس از انتقال به پشت جبهه فرماندهان اعلام کردند ،برای عملیات والفجر ۸ نیرو لازم است محمد رضا بخاطر شور و شوق شهادت و علاقه وافرش به جبهه آمادگی خود را اعلام کرد تا به مبارزه با دشمنان اسلام یپردازد ، سرانجام نیز درتاریخ ۶۴/۱۱/۲۱ در عملیات والفجر ۸ در فاو به شهادت رسید و پیکر مطهرش بعد از تشییع در گلزار شهدای خلیفه حصار بخاک سپرده شد.
وصیت نامه
یا ایها الذین امنوا ان تنصروالله ینصروکم و …
یا ایها الذین امنوا اطیعوالله واطیعوالرسول والامر منکم
اینک که دست جنایت کار آمریکا از آستین یکی از جانی ترین دست نشاندگانش (صدام ) بیرون آمده و هزار ها نفر از مردم جنوب و غرب کشورمان را به خاک وخون کشیده و یا آواره نموده است ، وظیفه ماست که برای بیرون راندن این مزدوران از کشور اسلامیمان و برقرار نمودن آئین مقدس اسلام خود را برای رفتن به جبهه آماده کنیم و به دنیا بفهمانیم که اسلام از آن است که ابرجنایتکاران بتوانند برآن غلبه کنند ، چرا که ( الاسلام یعلوا ویا یعلی علیه ) پروردگارا شاهد باش که برای کمک به اسلام وبرقراری آئین اسلام به جبهه آمده ام . پروردگارا اگر این قطره خون من برای اسلام مفید وموجب پیشرفت آن می شود . آمده ام تا آن را تقدیم کنم .
پروردگارا اگر می دانستم که این قطره خون من موجب پیشرفت اسلام خواهد شد از تو می خواستم که هزار بار به من جان بدهی تا آنرا در راه تو فدا کنم وبرای دفاع از آئین ات هزار بار به شهادت برسم .پروردگارا اینک که از دنیا و متعلقات آن دست شسته ام و به درگاه تو آمده ام ، از تو می خواهم که مرا به مرادم برسانی و آن مراد و مقصود چیزی جز رسیدن به جوار قربت چیز دیگری نیست زیرا 🙁 بصرت علی هذا بک فکیف اصبر علی فراقک )
پدر و مادر گرامی ام : مدتها بود که خود را برای رفتن به جبهه آماده می کردم . اما چون با مخالفت شما مواجه می شدم به روی خود نمی آوردم تا مبادا موجب رنجش شما شوم خوشبختانه موقعیتی پیش آمد و کاروانی با نام کاروان تربیت معلم عازم جبهه ها شد که بهترین موقعیت برای من بود که خود را آماده کنم تا با این کاروان به جبهه بروم به این ترتیب هم شما را راضی می دیدم وهم به آرزوی دیرینه خودم می رسیدم ، بزرگترین سعادت برای انسان آنست که پدر ومادر از کاری که او انجام می دهد راضی باشند.
وبزرگترین خسران و زیان برای انسان آنست که پدر و مادر از او راضی نباشند من هیچوقت نتوانستم که شما را راضی کنم . امیدوارم که مورد عفو و بخشش شما قرار گرفته باشم . نکته ای که باید بر شما سروران تذکر دهم این است که من داوطلبانه و با اختیار خود عازم جبهه شدم و هیچ فردی یا موسسه ای مرا به جبهه نفرستاده برادران عزیزم ، پس از پدر و مادرم شماها بودید که بیشترین نقش را در تربیت من داشتید وحق بزرگی به گردن من دارید . تمام مخارج تحصیل وزندگی من به عهده شما بود که متاسفانه نتوانستم آنرا جبران نمایم از شما عاجزانه تقاضا دارم که مرا حلال کرده و حقوقی که برمن داشتید ، بخشش نمایید . دیگر اینکه از متعلقات دنیا چیز مهمی ندارم و فقط از شما درخواست می کنم که به این وصیتنامه من عمل نمائید.
من در مدت حیاتم گناهان زیادی داشته ام و زیان ها و خسارات زیادی به اهالی روستای خلیفه حصار رسانده ام از شما درخواست می کنم که از هم از اهالی ودوستان برای من حلالیت بگیرید و هرکس ادعای حقی کرد حق اش را بدهید ، بخصوص از برادر ابراهیم حسنی که حدود ۵ سال پیش نسبت به او جسارت کردم و او راکتک زدم وبرادر تقی قدیمی نوبتی گاو رفته بودم یک گردوی او را کند و عزیز احمدی که چشمه او چرانیدم و دو گردوی او راشکستم . ودر زمان حیاتم موفق نشدم که این گناهان وجسارات را جبران کنم ، از این برادران هم برای من حلالیت بگیرید .
السلام علیکم ورحمه ا…و برکاته
خداحافظ
۱۳ دی ماه ۱۳۶۴، ساعت۴ بعدازظهر
محمد رضا احمدی
ثبت دیدگاه