شهید رزاق بامشاد ارشادی از جمله شهدای مفقودالاثری بود که ۱۹ سال مدال پر افتخار مفقودالاثری را با خود داشت تا اینکه پس از سالها انتظار یادگارهایی از جسم مطهرش پیدا شد. معلم شهید رزاق ارشادی در سوم خرداد ماه سال سی و هفت در یک خانواده مذهبی و مومن پا به عرصه وجود نهاد. […]
پ
پ
شهید رزاق بامشاد ارشادی از جمله شهدای مفقودالاثری بود که ۱۹ سال مدال پر افتخار مفقودالاثری را با خود داشت تا اینکه پس از سالها انتظار یادگارهایی از جسم مطهرش پیدا شد. معلم شهید رزاق ارشادی در سوم خرداد ماه سال سی و هفت در یک خانواده مذهبی و مومن پا به عرصه وجود نهاد.
پدرش رحمان فردی زحمتکش و کارگر و مادرش زن مومنه و فداکاری بود که رزاق را در آغوش پرمهر و محبتش پروراند تا تاریخ در آینده شاهد حماسه سازیها و ایثارگریهای او باشد. آری او در خانوادهای که روزی حلال و هزینههای زندگی خود را با عرق جبین فراهم میآوردند تربیت یافت و علیرغم محرومیتها و مشقتهای زندگی روح بلند و بیقرار او از همان دوران کودکی مانند تشنهای که در جستجوی آب باشد جویای آب حیات دین مقدس اسلام بود.
دوران تحصیل: ایشان مقطع شش ساله ابتدایی را از سال ۱۳۴۴ در دبستان های فره وشی (راهنمایی دخترانه فضیلت فعلی) و دهخدای زنجان شروع نمود و متوسطه را در دبیرستان صدر جهان (شهید منتظری فعلی) در رشته ادبیات در سال ۱۳۵۰ آغاز کرد. به خاطر علاقه زایدالوصفی که به ادبیات و ادامه تحصیل داشت در دانشسرای تربیت معلم زنجان پذیرفته شد و پس از گذراندن دوره دو ساله خود در رشته علوم انسانی تحصیلاتش را در خرداد ماه ۵۹ به پایان رساند.
ایشان علاوه بر مطالعه کتب درسی به مطالعه و تحقیق در مسائل عرفانی، اسلامی و تاریخ ادبیات ایران علاقه شدیدی داشت. او با آثار متفکران بزرگی چون شهید مرتضی مطهری انس و الفت زیادی داشت حتّی قبل از شهادت استاد مطهری اعضای خانواده خود را به مطالعه آثار آن استاد بزرگ تشویق و آشنا کرده بود.
استخدام در آموزش و پرورش
معلم شهید پس از دریافت مدرک فوق دیپلم علوم انسانی در دانشسرای راهنمایی تحصیلی زنجان برای تدریس به مدرسه راهنمایی سعید محسن (باهنر فعلی) روستای کهلا از توابع خدابنده (الان جزءِ روستای شهرستان زرین آباد میباشد) معرفی گردید.
او نه تنها به تدریس دروس فارسی، دستور، دینی و قرآن علاقهمند بود بلکه برادری مهربان و دل سوز برای دانش آموزان و همکارانش محسوب میشد و برای رفاه و آسایش آنان از هیچ کوششی دریغ نمیکرد.
روستای کهلا جزء دورترین روستاهای زنجان است اما کار کردن در چنین منطقهای برای او که عاشق خدمت به خلقا… هست و با استقامت و پایداری خود مشکلات را خسته نموده است نه تنها دشوار نیست بلکه بسیار آسان و دل نشین است.
آقای ابوالحسن رهبری، از همکاران شهید در دانشسرا و مدرسه روستای کهلا از آن دوران چنین یاد میکند: « خاطرات این جانب با معلم شهید زراق بامشاد از دوران تحصیلی کاردانی در رشته علوم انسانی دانشسرای تربیت معلم زنجان به سال ۵۷ و ۵۹ برمیگردد که به مدت دو سال مشغول تحصیل بودیم سپس با هم سهمیه شهرستان خدابنده شدیم.
از خصوصیات شخصی و اخلاقی شهید که در مدت همکاری در روستای کهلا به یاد دارم میتوان به خونگرمی، تواضع، تقیّد به فرایض دینی، مهربانی، گذشت و روابط انسانی وی با اهالی روستا و دانشآموزان اشاره کرد. غم و غصه دانشآموزان را مدام میخورد که به درس علاقه نشان بدهند و در آینده فردی مثبت و سازنده برای جامعه باشند. به کتاب و مطالعه و ادبیات گرایش داشت بعضاً شعر میسرود و به سرودهای انقلابی علاقه وافری داشت.
هر کس با اولین برخورد مجذوب وی میشد. انگار که سالهای متمادی هم دیگر را میشناسند و دوست هستند. هر اندازه از خصوصیات مذهبی و انجام فرایض دینی وی نام ببرم کم است. اما حیف که عمر چون رؤیایی است که زود پرپر شده به پایان میرسد. از زمان همکاری با او که افتخاری بزرگ برای من به حساب میآید با تکریم و بزرگواری یاد میکنم.»
خصوصیات اخلاقی شهید رزاق بامشاد (ارشادی)
پدر شهید: پسرم خیلی خوش اخلاق و اهل مسجد و نماز بود. در ماه رمضان در مسجد سید(جامع) تا نزدیکیهای سحر در مسجد میماند برای سحری میآمد و اعضای خانواده را بیدار میکرد.
در آخرین مرخصیاش ساعت ۱۲ شب مرا از خواب بیدار کرد پس از خداحافظی رهسپار تهران شد تا از آنجا به جبهه اعزام شود.
قبل از رفتن به جبهه به بهشت زهرای تهران میرود و بعد از وداع با شهیدان عازم جبهههای حق علیه باطل میگردد. آخرین حرفش به من این بود: « پدر اگر به من چیزی شد ناراحت نشو.»
خانم معصومه ارشادی خواهر شهید
او به درسهایمان میرسید و خودش مطالعه زیادی میکرد و به ما هم سفارش میکرد کتابهای مذهبی بیشتر بخوانیم. از نظر اخلاقی و رفتاری نمونه بود و میگفت: حضرت فاطمه(س) را الگوی خود قرار دهید. او قبل از اینکه شب به طرف تهران برود و از آنجا به جبهه اعزام شود به زیارت امامزاده حضرت سیدابراهیم(ع) رفت و پاک و مطهر برای وصال به دوست، رهسپار مناطق جنگی گردید.
فعالیتهای سیاسی شهید بامشاد
قبل از پیروزی انقلاب به برکت مطالعات عمیق خود با اندیشههای انقلابی و جریانات سیاسی آشنایی خوبی داشت و به اختناق و بیعدالتیهای دوران پنجاه ساله حکومت پهلوی واقف بود.
طی سالهای ۵۶ و ۵۷ با اوج گیری انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری امام خمینی؛ به شدت تحت تأثیر شخصیت والای امام قرار گرفت و وارد صحنههای مبارزاتی گردید. وقتی که امام را از عراق به کویت تبعید کرده بودند دولت کویت اجازه ورود به امام را نمیداد و جای مشخصی نیز برای اقامت ایشان معلوم نبود مردم زنجان در اعتراض به این برخورد غیرانسانی به خیابان ها ریخته گروهی نیز تحصن نمودند که شهید بزرگوار در میان این تحصن کنندگان بود.
بعد از پیروزی انقلاب نیز در صحنههای مختلف سیاسی حضوری فعال داشت. مخصوصاً در بلوای سیاسی که گروهکهای طرفدار بنی صدر ایجاد کرده بودند با آنان به مقابله برخاست. وی با اخلاص تمام با دوستان انقلاب و اسلام دوستی و با دشمنان انقلاب و اسلام دشمنی و مخالفت میکرد.
فعالیتهای دوران جنگ تحمیلی شهید به روایت برادرش آقای جعفر ارشادی
با شروع جنگ تحمیلی حتی قبل از آن بنده گناهکار نیز در غائله کردستان چند ماهی به همراه سایر برادران پاسدار در مبارزه با ضدانقلابیون در کردستان انجام وظیفه مینمودم.
شهید بزرگوار رزاق بامشاد که در سنگر تعلیم و تربیت در ستیز بیامان با جنگ و نادانی سرگرم هدایت و ارشاد مردم محروم منطقه و خدمت به دانش آموزان پاک دل روستای « کهلا» بود با مشاهده اعزام پاسداران به جبهههای جنگ حق علیه باطل به احساس وظیفه پاسداران سلحشور و همت مردانه آنان در دفاع از حریم دین و کشور غبطه میخورد.
وقتی که رادیو تهران در سال ۱۳۶۰ از متولدین سالهای ۳۷ و ۳۸ که منقضی خدمت بودند دعوت به حضور در جبههها نمود برادرم با شنیدن این خبر بسیار خوشحال شد و آن را فرصتی گرانبها برای خود دانست. وی با استقبال از این دعوت عمومی بلافاصله خود را به مراکز نظامی سپاه پاسداران و ارتش معرفی کرد. علی رغم معافیت و تعهد خدمتش در آموزش و پرورش خدمت در جبههها را ترجیح داد.
اگر چه او علاقه داشت با سپاه پاسداران به جبههها اعزام شود، به دلیل دعوت ارتش و علاقه زیاد به حضور در جبههها، وارد ارتش شد و دوره آموزش عمومی و تخصصی را در اصفهان گذرانید. بعد از پایان این دوره بر اساس تقسیم نظامی در تاریخ ۲۱/۷/۶۰ به اهواز اعزام گردید و در گردان ۱۴۵ از تیپ سوم لشکر ۹۲ زرهی اهواز مشغول به خدمت گردید.
وی پرورده محرومیت آشنا به درد مستضعفین و بسیار سخت کوش بود. داشتن روحیه ایثار، انفاق و توجه به محرومیت از ویژگیهای بارز او بود. طبعی بلند و رفتاری مردانه داشت. همیشه مشکلات زندگی را با سعی و تلاش و ابتکار فکری خود برطرف میکرد.
او در تعطیلات تابستانی و در هوای گرم به کارگری میرفت و به خاطر کاستن از فشار هزینه زندگی تن به سخت ترین کارها میداد. شاید تحمل این همه مشکلات موجب نزدیکی او به محرومیت شده، همواره او را به رفع احتیاج محرومان و کمک به آنان به وامیداشت.
اغلب روزها با تنی خسته و کوفته به خانه برمیگشت سعی داشت که پدر پیر و کارگر خود را از زحمت کارهای طاقت فرسا رها کند چرا که شیره جانش را از عرق پیشانی پدر میدانست.
وی علاوه بر کمک مالی که به خانواده خود میکرد بخشی از حقوق دریافتی خود را به همنوعان مستحق اختصاص داده بود. روزی در آخرین مرخصی خود در خانه با من صحبت میکرد و گفت: « برادر حالا که حقوق ماهیانه مرا دریافت کردی و در تأمین نیازهای زندگی خانواده مصرف میکنی چنانچه مازاد بر مخارج منزل، از حقوق من چیزی در اختیار تو باقی ماند با تحقیق و تشخیص قبلی آن را به محرومین و قرضداران هدیه کن.»
او یک فرهنگی مومن و متعهد بود که شغل معلمی را نه به طور تصادفی و اکراه بلکه با آگاهی و اشتیاق تمام انتخاب کرده بود. تعلیم و تربیت را محدود به محیط آموزشی نمی دانست. برخورد انسانی، رفتار ملایم و مهربان او با دیگران درس تربیتی بسیار سازندهای بود.
روزی درباره ارشاد و تربیت نسل جوان به من سفارش کرد: « برادر تو که میخواهی در مسیر رشد جامعه و هدایت نوباوگان این مرز و بوم گام نهی و راه علم و فضیلت را به پیمایی ابتدا باید این حقیقت را بدانی که تربیت از محیط خانه و از باطن انسان شروع میشود. اگر بر اثر تعلیم و تربیت سازنده تو، اعضای خانواده افرادی مسئول بارآمدند گفتار و کردار تو بر آنان تأثیر گذاشت و سخنان تو مورد قبول و رضایت آنان شد آن وقت زمینه موفقیت تو در جامعه تضمین و فراهم شده است وگر نه به جایی نمی رسی.»
ما در خانواده خود گفتار او را با کردارش موافق و مطابق میدیدیم. واقعاً رفتارش برای ما الگو و برخوردش نمونه بود. مخصوصاً پس از توفیق حضور در جبههها یک ارتقای روحی و ترقی معنوی نیرومندی در او شکل گرفته بود.
کاملاً به خاطر دارم، رزاق که به مرخصی آخرش آمده بود نگران جبههها و بیقرار برای هر چه زودتر رفتن بود.
روزهایی که در مرخصی بود به من میگفت که دلش میخواهد به همراه بسیجیها در خط مقدم حمله باشد ولی در آن روزها تیپ دشت آزادگان یعنی محل خدمت وی در حال پشتیبانی بود. ناراحت بود که چرا در آزادسازی خرمشهر به خاطر محدودیتهای نظامی نتوانسته شرکت فعالتری داشته باشد؟ اما عاقبت لحظه وصال او با معشوق ازلی و زمان فراق ما با او فرا رسید. وی مرخصی خود را نیمه تمام رها کرد و به یاران و هم سنگران خود در پادگان پیوست.
در پادگان عدهای طبق برنامه ریزی و بر اساس وظیفه و تکلیف ماندند و تعدادی هم به اهواز عزیمت کردند. او هم با شوق و علاقه زیاد رفت و در عملیات پیروزمند رمضان شرکت جست. بعد از رسیدن به اهداف تعیین شده در شرق بصره و پس از وضو ساختن در آب پاک فرات به شهادت رسید.
شرح واقعه را یکی از هم سنگران و هم رزمان دلاورش از مشهد مقدس به نام « آقای گوهری» طی نامهای برای ما چنین نوشته است: « در مرحله اول عملیات شب هنگام حرکت کردیم و فردایش به منطقه عملیاتی رسیدیم که امکان پیشروی برای ما بیشتر نبود. در همان جا خاکریز زدیم و موضع گرفتیم.
منتظر کاهش آتش دشمن بودیم که به محاصره دشمن درآمدیم. چون نیروهای ما از دو طرف به علت برخورد با خاکریزهای مثلثی طرح اسرائیل پیش نرفته بودند طولی نکشید که دستور شکستن محاصره صادر شد.
آرپی جی زنهای دلاور ما معبری را باز کردند. در این گیر و دار آتش عراقیها و بعثیهای خدانشناس به شدت افزایش یافت و دشمن بعثی ما را زیر آتش خود میکوبید.
اکثر دلاوران مبارز و جان بر کفان اسلام از جمله شهید رزاق بامشاد در آن قسمت از عملیات نتوانستند از محاصره بیرون آیند زیرا اگر با نفربرهای خود عقبنشینی میکردند هدف آتش دشمن قرار میگرفتند و اگر عقبنشینی نمیکردند باز هم در میان آتش دشمن و در محاصره بودند.»
در اولین روز عملیات یعنی تاریخ ۲۳/۴/۱۳۶۱ او به آرزوی دیرین خود رسید و جنازه مطهرش مفقود گردید. پس از ۱۹ سال در تاریخ ۱۰/۳/۱۳۸۰ یادگارهایی از پیکر پاکش پیدا شد و پس از بازگشت به زنجان و وداع مردم سلحشور با شهدای خونین بال که طیّ مراسمی در جوار امامزاده حضرت سیدابراهیم۷برگزارشد. روز پنجشنبه با شرکت گسترده توده مردم حزبالله در گلزار شهدای بالای زنجان تشییع و خاک سپاری گردید.
شهید بامشاد در نامهای خطاب به خواهرش نوشته است:
« …. خواهرم اگر بخواهم به تمام عبارات و پرسشها و خواستههای پرشور تو از جبهه جواب بدهم از عهده یک برگ ناقابل که آن را قرض گرفتهام خارج است. اما حقیقت این است که به عشق جنگ به سوی جبهه نبرد آمدن کار مشکلی نیست بلکه در این جا در مواقع عادی (غیر از حمله) همچنان در عقیده خویش راسخ بودن و صبر و شهامت داشتن و استقامت در برابر سختیها جهت خودسازی امری بس مشکل است.
در طی این مدت کوتاه به این واقعیت پی بردم که انسان خودآگاه میتواند در هر زمانی و در هر شرایطی خودش را بسازد. و بعد به طور جدی و دقیق دست به تلاش و جهاد و مبارزه بزند. حال که انقلاب ما به این جا یعنی به جنگ کشیده این طبیعت و روش اسلام واقعی است که باطل را نمی پذیرد. آمریکا و نوکر حلقه به گوشش صدام به این طریق خواستند انقلاب اصیل اسلامی را شکست داده نگذارند رشد بکند. حاصل هزاران شهید به خون خفته به همین سادگی آسیب پذیر نیست…»
نامه خانوادگی به خواهرش
بسمالله القاسم الجبارین
محمد رسولالله والذین مع اشداء علیالکفار و رحماء بینهم
با درود به رهبر ابراهیم گونه بتشکن زمان خمینی کبیر و تبریک به خانوادههای پرافتخار و با شهامت شهدا و تقدیر [از] تمام رزمندگان سلحشور [و] امت قهرمان و شهیدپرور و حزبالله و سلام من به همه مجاهدان جبهه داخلی به خصوص به خواهر عزیزم (زهرا) که با یاد و پیام خویش، قلب من و رفقای هم سنگرم را خوشحال نمود و باز سلام گرم به تمام دوستان و آشنایان مومن به انقلاب بالاخص به خانواده محترم آقای شعبان(شوهر خواهرشهید رزاق بامشاد. ) و خواهر (بتول) به جای مادرم که دختری این چنین معصوم و مهربان و مکتبی در دامان خود پرورده است.
خدا را شکر و سپاس فراوان که من دارای خواهرانی پاک و محجوب و حزباللهی و برادران صادق و پاسدار و مومن میباشم که نمونه آن دختری است که زینب گونه به یاد سلحشوران و جانبازان در جبهه باطل و به یاد تمام مبارزین و مستضعفین به پا خاسته جهان بوده، آرزوی پیروزی آن ها را از خالقش میطلبد .
وصیتنامه معلم شهید رزاق بامشاد (ارشادی)
یا ایهاالذینء امنوا لاتکونوا کالّذین کَفَروا وَ قالوا لِا خوانِهِم اذ اضَرَبوا فی الارضِ اوکانوا غُزّی لَو کانوا عِندنا ما ماتوا وَ ما قُتِلوا لِیجَعلَ اللهُ ذلک حسرهً فی قلوبهم والله یُحی و یُمیتُ والله بما تَعملون بصیر (سوره آل عمران آیه ۱۵۵)
درود خدا به تمامی انبیا و اولیا که به اذن او دست بشر را از جهل و کفر و ظلمت به سوی نور و ایمان هدایت فرمودند و سلام به تمامی رهروان حق و حقیقت همچون مطهری و بهشتیها و پویندگان راهشان که به رهبری قاطع و پیامبرگونه امامشان در راه حاکمیت حق و عدل و به ثمر رساندن آرمان های مقدس و پربار انقلاب پرشکوهمان ونظام جمهوری اسلامی عاشقانه خون سرخشان را نثار و به مقام رفیع شهادت و به ملا اعلی حق تعالی پیوستند.
از خداوند منان خواهانیم که در پیمودن راه حق آماده که همان صراط مستقیم الله و نیایش میباشد ما را یاری فرماید و سلام این حقیر به همه جهادگران و پاسداران پرتوان و ایثارگران پرتلاش انقلابمان و به جعفر برادر قهرمانم و برادر عزیزم احمد(حاج احمد حکیمی پور(فرمانده گردان امام حسین۷درسال ۱۳۶۷) پسر دایی شهید رزاق بامشاد ) و تمام دوستان با ایمانشان که با عشق و علاقه به قول خودشان فرهنگ شهادت را برگزیده و خالصانه در آن ارگان فعالیت میکنند. بنده چهار تیر به پادگان رسیدم و دو سه روز مانده و عازم منطقه شدم. سر و صدای عازم شدن و داوطلب بودن به جنوب لبنان جهت نابود ساختن اسرائیل در جبههها پیچیده بود.
فقط از گروهان ما ۲۵ نفر اسم نوشته بودند که بنده نیز جزء آن ها بودم ولی بعداً اعلام کردند که متولدین سی و هفت نمیتواند شرکت نماید. لذا معاف شدم و خدمت ما نیز آن طوری که اعلام شده یک سال منظور گردیده و ۳ ماه دیگر خدمت دارم.
خیلی علاقه داشتم که در عملیات قبلی (فتح المبین، بیتالمقدس) شرکت مینمودم. اما سعادت با من یار نبود. امیدوارم که در آینده نیروهای سلحشور اسلام ایرانی ضربه نهایی را بر فرق حزب منحوس بعثی و صدام و صدامیان و در نهایت بر پیکر کثیف آمریکا وارد سازند تا راه برای آزادی قدس و سرزمین مسلمان نشین لبنان و نابودی صهیونیستهای اسرائیل این جرثومه فساد هموار و آزاد گردد. انشاءا…
از طرف من و منطقه خیالتان راحت باشد. هیچ مسائل نگرانی نیست. از ایزد متعال خواهانیم که همه نیروهای مبارز به پاخاسته اسلام چه در جبهه داخلی و چه در جبهه خارجی بر دشمنان و به ضد انقلابیون پیروز شوند و فتح از آن جبهه حق علیه جبهه باطل باشد. ضمناً سلام مرا به تک تک دوست و آشنایان برسانید.
ثبت دیدگاه