زندگینامه سردار شهید احمد احمدی
احمد احمدی، سال ۱۳۴۵ش در شهرک کرسف در شهرستان خدابنده از توابع استان زنجان چشم به جهان هستی گشود. پدرش به شغل کشاورزی و دامداری اشتغال داشت. احمد، دوران کودکی را در دامان پدر و مادری مهربان و باایمان سپری کرد. پس از آن برای تحصیل، در دبستان زادگاهش نامنویسی و دوره ابتدایی آغاز کرد. در دوران دبستان به خواندن قرآن و گلستان سعدی علاقهمند بود و با شور و حال خاصی مطالعه میکرد.
در ایام تعطیلات و اوقات فراغت، در امور کشاورزی و دامداری به خانواده و مخصوصاً پدرش کمک میکرد. در آن زمان شهرک کرسف با مشکل بیآبی مواجه بود و احمد، خیلی از اوقات برای همسایهها و نزدیکان با سطل آب میآورد و در کارهایشان کمک میکرد. از بچگی با قرآن مأنوس بود و به قول مادرش، از هفت سالگی خواندن قرآن را آغاز کرد. با وجود سن کم به مسجد میرفت و در هیئتهای زنجیرزنی و عزاداری شرکت میکرد و علاقه خاصی به امام حسین (ع) داشت. در زمان اوجگیری مبارزات مردمی علیه رژیم پهلوی، احمد دوازده ساله بود، با وجود این در اغلب تظاهرات و راهپیماییها شرکت میکرد.
پدرش در سال ۱۳۵۸ش از دنیا رفت و خانواده او با مشکلات اقتصادی مواجه شد. احمد بهناچار کار و فعالیتش را دوچندان کرد تا کمک مؤثری برای مادر در تأمین قسمتی از نیاز خانواده باشد. با وجود این مشکلات، احمد تحصیل خود را ادامه میداد. با شروع جنگ تحمیلی، به عضویت بسیج محل درآمد و پس از چندی با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، وارد این نهاد انقلابی شد. چهار ماه از جنگ گذشته بود و او که برای رفتن به جبهه لحظهشماری میکرد، راهی جنگ با متجاوزین به مرزهای میهن اسلامی شد.
احمد مواقعی که به مرخصی میرفت، با لباس شخصی وارد شهرک میشد چرا که دوست نداشت کسی او را در لباس بسیجی یا سپاهی ببیند. خانواده احمد با مشکلات اقتصادی حادی مواجه بود ولی او حضور در جبهه را واجبتر از این مسائل میدانست؛ با وجود این برای اینکه کمکی هرچند اندک برای مادر و خواهرانش باشد، ایامی را که به مرخصی میآمد، بعد از دیدار خانواده بلافاصله به تهران میرفت و به کار بنایی میپرداخت و دستمزدش را پسانداز کرده به مادرش میداد و دوباره به جبهه برمیگشت.
احمد احمدی در سال ۱۳۶۴ش به پیشنهاد مادرش با دخترخالهاش، فاطمه اسکندری عقد زناشویی بست. او در مقاطع مختلف، مسئولیتهای گوناگونی داشت و ۳۷ پایگاه زیر نظر او بود، ولی دوست نداشت کسی بفهمد که او چه کاره است و چه کار میکند. سرانجام، سردار احمد احمدی، فرمانده گردان حضرت ولیعصر (عج) لشگر ۳۱ عاشورا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پس از سالها حضور مداوم در جبهه در تاریخ شانزدهم خردادماه سال ۱۳۶۶ هجری شمسی هنگام نبرد با دشمن بعثی در جبهه سردشت بر اثر اصابت تیر مستقیم به ناحیه سر در سن بیست و یک سالگی به شهادت رسید.
وصیتنامه سردار شهید احمد احمدی
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و درود به پیشگاه امام زمان (عج) و نائب برحقش امام امت، خمینى بت شکن. سلام خداوند بر حسین ابن على (ع) و درود بر اولاد او و سلام بى پایان بر اصحاب و انصار ایشان که با نثار خون خود،
خون خدا را در رگهاى امت اسلام تا قیام قیامت به حرکت و جوشش در آوردند تا بر هر چه ظلم و تباهى است،بخروشند که امام ما نیز چنین فرموده اند:((این خون سیدالشهدا (ع) است که خون امتهاى اسلام را به جوشش درآورده است
مادرم! مبادا بعد از شهادت من، چیزى بگویى یا ناراحت باشى که اجرت را کم کند.مادرم، خواهرانم و همسرم! استقامت کنید، گریه نکنید، شهادت یکى از آرزوهاى من بود، لحظه شمارىمى کردم.
خدایا! قبولم کن، الان که من این وصیت نامه را مى نویسم، نمى دانم، سرنوشتم چه خواهد شد، آیا سعادت شهادت نصیبم خواهد شد؟ یا با مرگ دیگر خواهم مرد. آیا خدا مى خواهد از کسانى باشم که بدون حساب و بدون خوف در صحنه قیامت حاضر مى شوند و با افتخار به حسینیان مى پیوندند؟ البته به خواست خداوند، بایستى راضى شد، خداوند جز خیر، چیزى براى انسان نمى خواهد.
پیام من براى مردم ایران این است:
عزیزان و سروران! با این مسایلى که مطرح شد، گویى بر دوشمان بارى را که گذاشته اند، خیلى سنگین است.انقلاب را براى احیاى اسلام شروع کردیم، این خیلى مهم است، اما مهمتر از آن ادامه بقاى آن است، حضور خود را در صحنه نباید ترک کرد، به هیچ وجه شانه خالى کردن از مسئولیتها قابل قبول نیست.
مادرم و همسرم! گرچه از من یادگارى نمانده است، براى من این بس که شهید راه خدا شدم. همسرم صبور باش. خواهرانم صبر داشته باشید و فقط امام را دعا کنید. شما امام دارید، هیچ غم ندارید.
خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدى خمینى را نگهدار از عمر ما بکاه بر عمر رهبر افزا. منتظرى امید آینده ملت ایران. خدایا
حفظش کن.
والسلام خداحافظ براى همیشه
احمد احمدى
۶۶/۳/۱ روز یک شنبه ساعت ۱۱ صبح
ثبت دیدگاه