حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

افزونه جلالی را نصب کنید. ساعت تعداد کل نوشته ها : 6315 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 363×
سردارشهید حسن باقری
9

زندگینامه سردار شهید حسن باقری حسن باقری در اول فروردین ۱۳۳۹ در روستای والا رود زنجان در خانواده ای بسیار فقیر متولد شد . پدرش کارگر کارخانه چوب بری بودو وضعیت مالی نامناسبی داشت به طوری که وقتی حسن در طفولیت به ناراحتی گوش دچار شد قادر به مراجعه به پزشک نبودند .پس از مدتی […]

پ
پ

شهید حسن باقری

زندگینامه سردار شهید حسن باقری
حسن باقری در اول فروردین ۱۳۳۹ در روستای والا رود زنجان در خانواده ای بسیار فقیر متولد شد . پدرش کارگر کارخانه چوب بری بودو وضعیت مالی نامناسبی داشت به طوری که وقتی حسن در طفولیت به ناراحتی گوش دچار شد قادر به مراجعه به پزشک نبودند .پس از مدتی به زنجان آمدند و در خانه ای استیجاری ساکن شدند . حسن از سال ۱۳۴۵ تحصیلات ابتدایی را در مدرسه سعدی آغاز کرد و پس از اتمام دوره راهنمایی ، در رشته اتو مکانیک در هنرستان صنعتی مشغول به تحصیل شد . تعطیلات تابستان بنایی می کرد دستمزد خود را به خانواده می داد .

از چهارده سالگی خواندن نماز را به طور مرتب آغاز کرد . به نماز اول وقت اهمیت زیادی می داد ، وقتی یک روز نماز پدرش به تاخیر افتاد به او تذکر داد . با شکل گیری انقلاب اسلامی به طور چشمگیر در فعالیت های انقلابی اعم از شرکت در تظاهرات و راهپیمایی ها و شعار نویسی بر روی دیوار های شهر شرکت می کرد .

در سال ۱۳۵۷ یک روز که جهت خرید نفت رفته بود توسط مامورین ساواک مورد ضرب و شتم قرار گرفت ،با این حال هنگامی که نفت را تهیه و به منزل آورد سهم خود را جدا کرد و به همسایگان نیازمند داد .او شبهای سرد زمستان را با پیچیدن پتو به خودمی گذراند . مامورین حکومت شاه در زنجان تلاش زیادی کردند تا حسن باقری را به خاطر فعالیتهای موثر علیه رژیم طاغوت دستگیر نمایند ، اما هر بار به طریقی فرار می کرد . او پس از یک سال تحصیل در هنرستان صنعتی به علت حضور مستمر و مداوم در جریان نهضت مردم مسلمان ایران ، ترک تحصیل کرد و به کارهای انقلابی مشغول شد . با شجاعت زاید الوصفی بدون خوف از شهادت و با دستگیری در مبارزات شرکت می کرد .

در تظاهرات و راهپیمایی در چهار راه امیر کبیر زنجان که به دستور رئیس شهربانی وقت عده زیادی از مردم بر اثر تیر اندازی نیروهای نظامی به شهادت رسیدند ، باقری به همراه پدرش حضور داشت . او در راه گسترش انقلاب بسیار فعال بود به نحوی که برای تهیه کتابهای مذهبی برای جوانان و نوجوانان به قم می رفت و آنها را در اختیار جوانان قرار می داد . اوقات فراغت خود را بیشتر با مطالعه کتابهای مذهبی به خصوص آثار استا د مرتضی مطهری می گذراند . پس از پیروزی انقلاب اسلامی جزء اولین کسانی بود که نسبت به تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در زنجان اقدام کرد . در این زمان با وجود اینکه از وضع مالی مناسبی بر خوردار نبود از سپاه حقوق نمی گرفت ، تا اینکه مجید کیمیا قلم – از همکارانش – به مسئولین وقت سپاه گفت : حسن ، حقوق نمی گیرد ولی شما باید حقوق او را به خانواده اش بدهید .

باقری در ماموریتهای مختلف از جمله اغتشاش حزب خلق مسلمان در تبریز و حزب دمکرات کردستان شرکت داشت و وقتی از ماموریت بر می گشت ، می گفت : از این مردم شرمنده ام ، دعا کنید که ان شا الله وظیفه خود را به نحو احسن انجام داده باشم . او از هوشیاری خاصی سخنان و نظرات ابوالحسن بنی صدر – رئیس جمهور وقت – را جمع آوری و با نظرات حضرت امام تطبیق می داد و از عدم انطباق آنها سخن می گفت . او به این نکته پی برده بود که بنی صدر در خط ولایت نیست لذا به شدت از او تنفر داشت . باقری در مبارزه با منافقین نیز بسیار فعال بود از جمله در یک سری عملیات تعقیب و گریز برای دستگیری یکی از عناصر آن گروهک موفق شد او را در نزدیکی مسجد غریبیه دستگیر و خلع سلاح نماید و مسئولین وقت نیز آن سلاح را به عنوان پاداش به او اهدا کردند که تا آخرین ماموریت و عملیات همراه داشت .

حسن ، فردی کم حرف و جدی و دارای هیبت بود . به همین خاطر عده ای او را خشن می دانستند ولی آنهایی که با او آشنایی داشتند او را با رافت و دلسوزی و ظرافت می شناختند . از خصوصیات بارز او کمک به نیازمندان بود . پوتین و یا لباسهایی را که از سپاه دریالفت می کرد به افراد نیازمند می داد . روزی به هنگام رفتن از محل کار به منزل با فردی معتادی مواجه شد . او را در خانه بستری کرد و حقوق دریافتی را صرف مخارج خانواده وی کرد . اواز آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به طور مستمر در جبهه های جنگ حضور می یافت و تنها به هنگام شروع عملیات والفجر ۴ که برای گذراندن دوره فرماندهی به تهران اعزام شده بود در منطقه جنگی نبود ، با وجود این که در انتهای عملیات خود را به منطقه رساند . او فردی پر کار و فعال بود و اوقات فراغت نداشت و در سختیها و دشواریها نقطه اتکای رزمندگان بود . به مادیات و تشریفات به هیچ وجه اهمیت نمی داد و بسیار ساده زندگی می کرد . بنا بر نقل فضل اللهی – یکی از همرزمانش در پادگان دوکوهه – قبل از عملیات والفجر مقدماتی ، در یکی از شبها به هنگام صرف شام که غذای گرم آماده شده بود ، او در تاریکی شب به کناری رفت و نان خشک و خمیر های نان خشکیده را می خورد و در پاسخ دوستش که پرسید : چرا پیش بچه ها نمی آیی ؟ همه منتظر تو هستند . گفت : همین نان خشک برایم بس است . چون در حدیثی داریم که:باقی مانده غذای مومن شفاست .

حسن باقری در منطقه دارخوین بر اثر بمباران هواپیماهای عراقی از ناحیه پا دچار جراحت و شکستگی شد و به بیمارستان اعزام گردید.پایش را گچ گرفتند ولی با این وضعیت هم در پشت جبهه نماند و در عملیات شرکت کرد و موضوع مجروحیت خود را هم به خانواده اش نگفت تا اینکه پس از بهبودی به مرخصی رفت . فرماندهان سپاه اصرار داشتند او به عنوان مربی آموزش در پادگانهای سپاه در تهران خدمت نماید ولی او حاضر به دوری از جبهه نبود و تنها یک دوره آموزشی را در پادگان مالک اشتر رنجان به عنوان مربی تاکتیک گذراند و بالافاصله بعد از اتمام دوره به جبهه شتافت . در اول فروردین ۱۳۶۲ در پاسگاه زید بود و پس از مدتی در ۱۱ خرداد ۱۳۶۲ عازم منطقه سر دشت کردستان شد . در این منطقه شبی محل استقرارشان در یک خانه مسکونی تحت محاصره نیروهای کومله قرار گرفت ، در حالی که تعداد آنها شش نفر بیشتر نبودند دمکراتها آنها را به تسلیم شدن فرا می خوانند . باقری به نیروها می گوید : خشاب اسلحه های خود را پر کنید و هر یک در گوشه ای از پشت بام درازکش سنگر بگیرید و همزمان شروع به تیر اندازی کنید . به دنبال این اقدام ، ضد انقلاب بر حجم آتش خود افزود . در این هنگام باقری گفت : باید این قضیه در خارج از خانه حل شود . لذا با یکی از نیروهای داوطلب از ساختمان خارج شد و بعد از مدتی بازگشت در حالی که حلقه محاصره را شکسته و عناصر ضد انقلاب را متفرق کرده بود .

حسن باقری در ۶ اسفند ۱۳۶۲ – یک روز قبل از عملیات خیبر – در حالی که برای ارائه گزارش و تحویل پست خود به فرمانده بعدی به سراغ سردار شهید مهدی زین الدین فرمانده لشگر۱۷علی ابن ابی طالب می رفت ، مورد اصابت ترکش راکت هواپیماهای عراقی که منطقه را بمباران می کردند، قرار گرفت و برای بار دوم زخمی شد . ا و به کمک مصطفی بهرامیون با چفیه برای جلوگیری از خونریزی ، پایش را بست و هر چه بهرامیون اصرار کرد که برای مداوا و باندپیچی به موضع و سنگر آنها بیاید ، قبول نکرد تا اینکه پس از یافتن مهدی زین الدین به مداوا و باند پیچی پایش اقدام کرد .

در عملیات خیبر ، حسن باقری به همراه نیروهای گردانش در محاصر دشمن قرار گرفتند.باتنگ تر شدن حلقه محاصره ، تیر باری را از دست یکی از نیروها گرفت و به خاکریز رفت و شروع به تیر اندازی کرد. در همین هنگام تیری به گلویش اصابت کرد . باپیشروی نیروهای عراقی ، فرمانده گردان ولیعصر (عج) لشکر ۳۱ عاشورا پس از حضوری موثر در حدود ۹۹ عملیات کوچک و بزرگ درتاریخ ۷ اسفند ۱۳۶۲ به همراه صد و شصت نفر از نیروهایش در عملیات خیبر به شهادت رسید . مادرش که رابطه عاطفی و معنوی خاصی با حسن داشت قبل از اینکه خبر شهادتش برسد ، به خانواده می گوید : رابطه با حسن قطع شده .اوبه شهادت رسیده است . جنازه حسن باقری پس از شهادت ، در منطقه عملیاتی جا ماند و جاوید الاثر اعلام شد تا اینکه سال ۱۳۷۶ با شناسایی پلاک هویتش به شماره ۱۳۷۷– ۱۳۶۷به زادگاهش انتقال یافت و در گلزار شهدای زنجان به خاک سپرده شد.

گزیده ای از وصیت نامه شهید حسن باقری

وصیت نامه شهید حسـن بـاقـری پـدر جـان ! این امتحان است برای کسانی که می گویند: ای کاش با حسین(ع) در کربلا بودم و به یاری او می شتافتم و یا می گویند: کاش در کربلا بودم، در راه حسین(ع) که راه خداست، از مال و فرزند خود می گذشتم. اینک همان لحظه فرا رسیده است. مدعیان باید برای یاری دین خدا آماده باشند و در کربلای خوزستان از جان و مال و فرزند بگذارند و به وعده های خود عمل کنند و امیدوارم که شما به آنچه می گفتید، یعنی به وعده خود عمل کنید و از بنده حقیر در این راه به عنوان نوکری برای حسین(ع) استفاده نمائید.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.