حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

افزونه جلالی را نصب کنید. ساعت تعداد کل نوشته ها : 6315 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 363×
روحانی شهید نوروز بیات
4

زندگینامه روحانی شهید نوروز بیات شهید نوروز بیات در اول مهر ماه ۱۳۴۹ در قره آغاج از توابع شهرستان زنجان در خانه‌ای لبریز از الطاف الهی متولد شد و در دامان پدر و مادری مؤمن و مهربان رشد یافت. محیط مذهبی خانواده زمینه ساز پرورش او بود. به همین دلیل بود که از زمان کودکی […]

پ
پ

زندگینامه روحانی شهید نوروز بیات
شهید نوروز بیات در اول مهر ماه ۱۳۴۹ در قره آغاج از توابع شهرستان زنجان در خانه‌ای لبریز از الطاف الهی متولد شد و در دامان پدر و مادری مؤمن و مهربان رشد یافت. محیط مذهبی خانواده زمینه ساز پرورش او بود. به همین دلیل بود که از زمان کودکی از صفای خاصی برخوردار بود و تقوا و اخلاص فراوان، تمام وجود او را فراگرفته بود. هر چه بزرگتر می‌شد ویژگی‌های ممتازش آشکارتر می‌گشت. با وجود استعداد سرشاری که از همان کودکی در او مشاهده می‌شد، در پنج سالگی وارد دبستان شد. دوره ابتدایی را در روستا گذراند و در همین سن بود که نماز را کامل می‌خواند.
بعد ازمدتی برای ادامه تحصیل به زنجان آمد و در مدرسه راهنمایی شهید باهنر به درسش ادامه داد دوران تحصیل همه ساله با معدل عالی شاگرد اول می‌شد و همیشه به علت هوش سرشار با نمرات عالی از یک‌طرف
و به دلیل اخلاق شایسته‌اش که جهت دهنده هوش زیاد او بود، از سوی دیگر مورد تحسین و تشویق مسئولین مدرسه و افراد فامیل قرار می‌گرفت.
سرانجام علاقه به تحصیل علوم دینی او را به سوی حوزه علمیه زنجان کشاند تا از کلام و سیره ناب ائمه اطهار خود را سیراب کند از این‌رو با تمام وجود و جدیتی فراوان دروس دینی را شروع کرد. با آغاز جنگ تحمیلی با شوری سرشار ولی بی‌قرار، آن چنان بذر عشق عمیق و نیرومندی بر جانش ریشه دواند که جز سر به راه دوست دادن، سودای دیگری در سر نداشت. به زورقی از ایمان و توکل نشسته بود و در امواج سهمگین سختی‌ها سخاوتمندانه راه می‌پیمود و شرافتمندانه جان می‌بخشید. از سینه سبز الوند آب جدیت می‌نوشید و نجوای تعالی، ترنم لبهای خشکیده‌اش بود شوق، شهادت در دلش موج می‌زد و این شیفتگی در برافروختگی صورتش زیباتر می‌شد. او در حوزه زلال بهترین گفته‌ها، حدیثها و تفسیرها را بر دل وسیعش نشانده بود و وسوسه‌های رنگها در قلب شفافش راهی نداشت. دو سه بار عازم جبهه شد و به عنوان کمک آشپز در کنار رزمندگان اسلام دل به دلدار بست. می‌خواست به هر روشی که می‌تواند خدمت کند و بعد از ۴ ماه به خانه بازگشت. و به دروس حوزوی مشغول شد ولی آیا کسی که مجنون کوی یار شد، آرامش دارد؟ این تلاطم درونی‌اش بار دیگر او را به جبهه کشاند تا جان را تقدیم جانان کند. او به راهی قدم می‌گذاشت که خود برگزیده بود. سرانجام در تاریخ ۴/۱۲/۱۳۶۵ در سرزمین خونین شلمچه آن جا که ملائک‌ برای دوستان خدا بال و
پرگشوده بودند، در عملیات کربلای ۵ به دیار معبود و سرای باقی شتافت.
او رفت تا به آنها بپیوندد که نور کلامشان سنگر را روشن می‌کرد و با حضوری برجسته پشتیبان و یاور آن امام غایب بودند.
پیکر مطهرش بعد از تشییع در گلزار شهدای پایین زنجان به خاک سپرده شد.
«یادش گرامی و راهش پر رهرو باد»

وصیتنامه

بسمه تعالی
من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدو ا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلاً (سوره احزاب/۲۳)

از مؤمنان، مردانی هستند که به هر عهدی که با خدا عهد بستند وفا کردند، بعضی بر آن عهد ایستادگی کردند تا به شهادت رسیدند و بعضی دیگر منتظر(شهادت) هستند و هرگز عهد خود را نشکستند.
اشهد ان لا اله الا الله و ان محمداً رسول الله. شهادت می‌دهم به یگانگی خدا و رسالت پیامبر اکرم -صلی الله علیه و آله- و به امامت ائمه -علیهم السلام- و در زمان غیبت به ولایت فقیه ایمان دارم که امروز امام عزیز بر مسلمین ولایت دارد.
انسان یک روز به دنیا می‌آید و روزی هم از دنیا می‌رود و چه بسا که بهتر است در راه مکتبش و هدفش کشته شود. شکر خدای را که توفیق یافتم در راه مبارزه ی حق علیه باطل شرکت کنم و آنچه را که دارم در طَبق اخلاص نهاده، تقدیم ایزد منان کنم.‌ آن چه حسین-علیه السلام- و یارانش و تمام رزمندگان صدر اسلام پروانه‌وار دور آن می‌گشتند من هم آن را بازیابم(یعنی شهادت). آیا اگر کسی که با چشم خود ببیند که جنایتکاران و متجاوزان، دست به سوی اسلامش، شرف کشورش دراز کرده و قصد نابودی آن داشته باشد، سکوت اختیار کند؟! من اکنون می‌روم که با خدا ملاقات کنم. می‌روم تا آن آتشی که در درونم مشتعل شده، آن را خاموش کنم. من هم اکنون به سوی سنگر خالی همرزمم می‌روم. به سوی لانه با صفای جبهه جنگ پرواز می‌کنم که دشمن بداند هیچ موقع سنگر خالی نمی‌ماند؛ اما باید از رهبرم و امامم قدردانی کنم که مرا از سیاه چالها و گرداب‌های روزگار که به سوی پرتگاهی روانه بودم، نجاتم داد و راهنما شد.
اما پدر و مادر عزیز و زحمتکشم نمی‌دانم از شما چگونه تشکر کنم که مرا برای چنین راهی تربیت کردید. تو ای مادر جان! یادم هست با اینکه زحمتها در بزرگ شدن من کشیده ای در آن موقعی که خواستم از شما جدا شوم گفتی: پسرم! مواظب خودت باش که بی‌خودی کشته نشوی. آری مادرم! در سنگر بودم، این جمله از یادم نمی‌رفت که باید بی‌خودی کشته نشوم. پدرجان و مادرجان! هیچ قطره ای در مقیاس حقیقت در نزد خدا از قطره خونی که در راه خدا ریخته می‌شود، بهتر نیست که رسول اکرم -صلی الله علیه و آله- می‌فرماید:
« فَوْقَ کُلِّ ذِی بِرٍّ بَرٌّ حَتَّى یُقْتَلَ اَلرَّجُلُ فِی سَبِیلِ اَللَّهِ فَإِذَا قُتِلَ فِی سَبِیلِ اَللَّهِ فَلَیْسَ فَوْقَهُ بِرٌّ » و من می‌خواهم با این قطره خون به معشوقم برسم، به خدا !
بعد از مرگ من، برایم گریه نکنید.گریه بکنید برای امام حسینی که در دشت کربلا تنها مانده بود که هل من ناصر ینصرنی می گفت:
ننه جان! خدا به تو صبر بدهد. تو باید افتخار کنی و همیشه سرت را بالا بگیری که پاره‌ای از وجودت (پسرت) را در راه خدا داده‌ای. آقا جان! شما هم به خود ببالید و صبور باشید و افتخار کنید که راه امام حسین -علیه‌السلام- را رفته‌ای و پسرت را در راه اسلام فدا کرده‌ای. مادرم، پدر جان! اگر مرا ندیدید حلال کنید و از تمام دوستانمان حلالیت بگیرید. امیدوارم برادرانم و دوستانم، بعد از مرگ من بتوانند با پایداری، مرز و بوم این کشور اسلامی را از دست دشمنان پلید و کافر پاک گردانند. امام را دعا کنید او بود که ما را از چنگال دشمنان نجات داد.
خدایا تمام ما را از فداکاران اسلام قرار بده.
نوروز بیات ۱۵ بهمن ماه ۱۳۶۵ (امضا)

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.