زندگینامه روحانی شهید سیداسد موسوی
جهـد کـردیـم تـا نیـالایـد بـه خـرابـات دامـن پرهیز
دست بالای عشق زور آورد معرفت را نماند جای ستیز
« دوران جنگ دوران تجلی عشق بود و دوران جلوه فروشی عشاق و سرّ این سخن را جز آنان که به غیب ایمان دارند و مقصد سفر حیات را میدانند، در نمییابند. دوستی شب عملیات با من میگفت: کاش مدعیان این حس غریب را در مییافتند». شهید سید مرتضی آوینی
روحانی شهید سید اسدالله موسویزاده شهر خون و اجتهاد قم میباشد. اول مرداد ماه ۱۳۲۸روزی که تیره مغاک ظلمت را با نور وجودش به تدبیر نقشبند وجود روشن میساخت، ایوان قدس عشق به خود بالید که آرایش دیگری بر طاق خواهد دید. او کودکیاش را کودکانه مثل تمام کودکان، کودکی کرده پشت سر نهاد.
با جست وخیزهایش با گریهها و خندههایش و با تمام تجربههایش. در گذر چالاک زمان خود را در پشت دروازههای علم دید.
دبستان، با تمام آموزههایش ابتدای جاده کمال او بود که چند سال از مهمترین روزهای فهمیدنش را آب داد. دوران دبستان که به سرآمد، راهی حوزه علمیه شد.
حوزه علمیه اردوگاهی است که راهیان کوی عشق، آنان که از جاذبههای مغاک ظلمت روی برتافتهاند، در دلش مأوا میگزینند.
شهید کمر همت بست و آغوش گشود تا از رایحه مشکسای علوم دین مشام جان را معطر سازد.
اما فقط در عرصه نظری و علمی نکوشید؛ او از سال۱۳۴۲ پای در عرصه مبارزه نهاد و در آرزوی برچیدن بساط ظلم و استبداد، استثمار و ناعدالتیها عرقها، از جبین ریخت.
مسجد بالا سر دعای کمیل او، زمزمههای عارفانهی «الهی وربی من لی غیرک» او را به یاد آورد. شهید سید اسد الله موسوی یار مصاحب شهید محمد منتظری بود. شهید موسوی تا سال ۱۳۵۰ در ایران در دایره مبارزه ماند، امّا با حساس شدن ساواک، هجرت کرد و راهی پاکستان شد.
در پاکستان با یکی از علمای برجسته آن دیار، مرحوم شیخ محمد شریعت اصفهانی -که در آن زمان نماینده تام الاختیار امام خمینی -رحمه الله علیه- بود- رابطه برقرار کرد. شهید از کراچی به شهرهای کویته -که مرکز بلوچستان پاکستان است- عزیمت نمود. در آن جا شهید با مرحوم حجه الاسلام حاج سید حسن فاضل در امور مربوط به انقلاب تماس برقرار میکرد و به ادامه فعالیت هایش میپرداخت.
پس از آن راهی لاهور و پیشاور شد و به مسلمانان آن دیار پیوسته. به فعالیت های انقلابیاش ادامه داد. پس از پیشاور در آهنگ پاراچنار از شهرهای شیعه نشین آن جا کرد و باران ارشاد را بر سر مردم تشنه و ارادتمند آن دیار باراند و پس از آنجا رهسپار سوریه شد. مدتی بعد سوریه را به مقصد لبنان ترک کرد و در جنوب لبنان با ورزیده کردن جسم خود در دریای قهر انقلابی غیرت مسلمانان جنوب، مشتی شد بر فرق ظلم صهیونیسم.
میعادگاه بعدی شهید ایران بود. مهد شیران و آوردگاه دلیران. او به ایران برگشت و مبارزات انقلابی اش را ادامه داد.
جوانه سبز انقلاب که از تیره ظلمانی خاک استبداد وجور شکوفه زد، اوهم به سهم خود به آّبیاری این جوانه های طلایی پرداخت. مسئولیت بخش خواهران سپاه از مأموریتهای او پس از پیروزی انقلاب بود.
پس از آن در دفتر باغبان پیر بهارستان انقلاب، کمر به انجام وظیفه بست. شهید موسوی که از آبشخوران ایمان و زلال دین روح تشنهاش را سیراب کرده بود و در سایه روشن پیر مشکسای خوبیها، اندوختههای عرفانیاش را دو چندان ساخت.
شهید با رویی گشاده و دستی سخاوتمند در بخشش، در عمل مبلغ دین شد و در دستهای قنوتش اشک معرفت بارید و آنگاه که جامههای دوستان را شست و غبار از فضای منزلهاشان گرفت، عرفان عملی را فریاد زد.
او آنقدر پاک زیست که پاک رفت. آن قدر خوب زیست که خوب آهنگ دیار دوست کرد و آنقدر عارفانه خواند که عارفانه خدایش را بخواند، ۲۳/۱۲/۱۳۶۳ و در عملیات بدر، مرغ روحش که بهانهای زیبا برای پریدن یافته بود، پرکشید و رفت و بر ما خاکیان گرفتار در دام آستان عدم نیشخندی پرمعنی زد.
بوی بهار آمد بنال ای بلبل شیرین نفس در پای بندی همچو من فریاد میکن در قفس.
«یادش گرامی و راهش پر رهرو باد»
ثبت دیدگاه