مشاهدات و خاطرات رزمنده هشت سال دفاع مقدس در سالروز قبولی قطعنانه ۵۹۸ توسط ایران مبنی بر اتمام جنگ در( ۲۷/۴/۱۳۶۷ )و بیست ششمین سالگرد عملیات مرصاد تقدیم رزمندگان و پیشکسوتان جهاد و شهادت نموده و از حماسه آفرینی ها و رشادتهای رزمندگان اسلام و ایثار های شهدا ی گرانقدر دوران هشت سال دفاع مقدس هستم.به گزارش ابهر۲۴ شعبان مولایی در خاطرات خود از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ که در سال ۱۳۶۷ و بیست ششمین سالگرد عملیات مرصاد می نویسد.با تعدادی از رزمندگان گردان سیدالشهداء (ع) ابهر جهت انجام پاره ای امورات شخصی و اداری به داخل شهر کرمانشاه رفته بودیم . نزدیکی های ساعت دو بعد ازظهر برای زدن تلفن و تماس با خانوادهایمان به مخابرات شهر رفتیم چند نفر از بچه ها وارد مخابرات شدند من و تعدادی دیگرداخل ماشین منتظر برگشت شان آنها بودیم . رادیو هم روشن بود می خواستیم اخبار گوش کنیم . رأس ساعت ۱۴ اخبار رادیو شروع شد:
“بسم الله الرحمن الر حیم “
شنوندگان عزیز توجه فرمایید ایران قطعنامه ۵۹۸ را قبول کرد ” همه بچه های که داخل مخارات بودند سریع خودشان را به ماشین رساندند. و با تعجب گفتند شنیدن اخبار چی گفت ایرا قطعنامه را قبول کرده ؟! بعد از تیتر اخبار ” پیام حضرت امام خمینی (ره ) قرائت شد که از پذیرش قطعنامه بعنوان نوشیدن جام زهر یاد کرده بودند و به رزمندگان و جوانان فرمودند فرزندان انقلابیم غرور مقدس و بغض و کینه انقلابی را در سینه ها نگهداریدو قدر و قیمت لحظات شیرین زندگى خود را بدانند و خودتان را براى یک مبارزه علمى و عملى بزرگ تا رسیدن به اهداف عالى انقلاب اسلامى آماده کنید ” پس از شنیدن خبر ما به مقرمان در ساختمان نیمه ساخته ی دانشگاه در کنار طاق بستان برگشتیم .
با توجه به اتمام مأموریت و تسویه تعدادی از رزمندگان گردان ما ( سیدالشهداء ابهر) از لحاظ ساختاری با کمبود نیرو مواجه بود قرار بود. از ابهر نیروی جدید اعزام شود . تا کسری سازمان گردان تأمین گردد. اندکی بعد ازقبولی قطعنامه توسط ایران از جبهه های جنوب خبر رسید نیروهای عراق در چند محور ، تحرکاتی را آغاز نموده و قصد پیشروی دارند با شنیدن این خبر تمام گردانهای تیپ ۳۶ انصار المهدی زنجان جهت رویا روی با دشمن بطرف جنوب حرکت کردند گردان ما نیز منتظر رسیدن نیروهای تازه نفس بود تا به یاری سایر یگانها بطرف جنوب حرکت نماید چند روزی منتظر رسیدن نیرو ها بودیم تا اینکه اول صبح روز سی ام تیرماه گروهانهای گردان ما در جاده ای که از مقابل مقرمان می گذشت (جاده کرمانشاه به سنندج ) مشغول انجام دو و نرمش صبحگاهی بودند.
یک دفعه دیدیم از مقابل چند دستگاه تویوتا یک نفر نظامی پر از نیرو با چراغ روشن با سرعت به طرف شهر کرمانشاه پیش می آیند .بنده جزء نفرات آخر گردان بودم دیدم سرنشین بغل دستی تویوتای جلوی اینگار از نیروهای ما چیزی می پرسد . نیروها نیز با انگشت عقب ستون را نشان می دهند . همین که من به اولین تویوتا رسیدم یک افسر ارتش را دیدم که با عصبانیت از من پرسید مسؤل این نیروها تویی ؟ جواب دادم بفرمایید امری باشه ! گفت مگه شما عقل تو کله تون نیست ؟ گفتم چیه مگه ! با انگشت پشت سرش را نشان داد و گفت ایناها ایناها….. منافقین تا اسلام آباد آمده اند . آنوقت شما با این وضعیت در اینجا دو و نرمش انجام می دهید .
گفتم این کار برای آمادگی جسمانی نیروها لازمه تازه اگه وضعیت ایجوری شما چرا پشت به دشمن کرید؟! گفت برو بابا شماها دیوانه اید راه شان کشدند و به طرف کرمانشاه ادامه مسیر دادند . بعد از ظهر همان روز بنده با تویوتا وانت گردان جهت پیگیری امورات بویژه چک نمودن آخرین اخبار نیروهای اعزامی بطرف داخل شهر کرمانشاه حرکت کردم آخه ستاد تیپمان داخل شهر بود . همینکه به سه راهی طاق بستان نزدیک شدم انبوهی از جمعیت را دیدم در سه راهی تجمع کرده ومنتظر تاکسی یا اتوبوس هستند . تا آنهارا به مقصدشان برسانند .
ولی به علت شایعات پخش شده وعملیات روانی اوضاع شهر کاملا بهم ریخته بود. همه می گفتند . منافقین در دروازه شهر هستند . و به زودی شهر را تصرف خواهند کرد. از وسایط نقلیه عمومی خبری نبود هیچ ، بلکه هرکس وسیله ای هم داشت خانواده و اقوام خودش را برداشته بود و بطرف جاده های خروجی کرمانشاه به سمت همدان در حرکت بودند. ترافیک عجیبی ایجاد شده بود . من به ناچار باید از وسط جمعیت عبور می کردم و راه دیگری نبود . همینطور از لای بلای جمعیت آرام آرام و بوق زنان در حرکت بودم . تعدادی از مردم پشت تویوتای من سوار شدند . سرعتم را کمتر کردم تا بهشان بگم بابا من مسافر کش نیستم و این خودرو نظامی است . دوتا خانم در جلوی را باز کردندند . و نشستند روصندلی جلو ! با تعجب گفتم خانم ها کجا ؟ من نظامیم دارم میرم مأموریت .
یکی از خانم ها گفت شرمنده آقا وضعیت را که می بینی من پرستارم دارم میرم بیمارستان واین خانم هم همسایمونه حامله هم هست شوهر ایشان ارتشی هست در خانه نیست . چون تنهاست با خودم می برمش بیمارستان کنار خودم باشه . اگر امکان داره مارا تا جایی برسانید . من دیگه حرفی برای گفتن نداشتم . ادامه مسیردادم تا اینکه در طول مسیر مسافران پشتی یکی پس از دیگری پیاده شدند . خانمهارانیز تا بیمارستان رساندم. و برگشتم ستاد تیپ وقتی با ابهر تماس گرفتم . گفند نیروها حرکت کرده اند . ولی در ترافیک جاده ها گیر کرده اند . به هرحال تا غروب روز اول مرداد ماه ما هم چنان منتطر رسیدن نیروهای جدید بودیم . به هرحال حدود ساعت ۲۳ همان روز بود .
نیروها به مقرگردان وارد شدند به گرمی از آنان استقبال شد. بعد از صرف شام بلا فاصله سازماندهی و تسلیح شدند . این کار تا اذان صبح به طول انجامید. دیگه مجال استراحت نبود . چونکه منافقین کوردل با همکاری و پشتیبانی حزب بعث و نیروی هوایی ارتش عراق، عملیات سه روزه ای را علیه ملت ایران و برای فتح تهران با عنوان “فروغ جاویدان” از مرز خسروی آغاز کرده بودند. در این عملیات ابتدا نیروهای عراقی خطوط مرزی را شکسته بودند و تا سرپل ذهاب منافقن همراهی کرده بودند و متعهد شدند بودند .
از طریق توپخانه و بمباران هوایی منافقین را تا رسیدن به مقصود پشتیبانی کند. نیروهای مهاجم منافق با استعداد حدود پنج هزار نیروی مسلح در قالب ۳۲ تیپ که هر ۱۵۰ الی۲۰۰ نفر را یک تیپ سازماندهی کرده بوند . از سرپل ذهاب گذشته و به سرعت تا نزدیکی شهر “کرند” پیش پیشروی کرده بودند . دلایل عدم درگیری تا این محل با نیروهای ایران، یکی این بود که توپخانه عراق تا بعد از سرپل ذهاب از پیشروی منافقین حمایت فعال میکرد. دیگر اینکه، طبق گفتهها ، حکومت اسلامی، آگاهانه برای ارتش مهاجمین تله گذاشته بود. به بیان بعضی از مسؤلین نظام «ما در را باز کردیم تا همه را درون کیسه کنیم و درش را ببندیم” . ولی نظر بعضی از فرماندهان برخلاف این است . به هر حال ، در این عملیات رجوی خود شخصا و مطابق معمول، شرکت نداشت و از داخل خاک عراق، عملیات را هدایت میکرد. فرمان آتش را نیز مریم رجوی البته از محل امنی در خاک عراق صادر کرد.در آن روزها نیروهای منافقین ازگردنه پاتاق بالا کشیده وبعد از اشغال شهرهای کرند و اسلام آباد تا تنگه چهارزبر در ۳۴ کیلومتری کرمانشاه را با سرعت طی کردند. علت سرعت بالای حرکت ستون های نظامی منافقین عدم حضور قوای نظامی ایران در غرب کشور بود. به دلیل هجوم سنگین ارتش عراق به جبهه جنوب(استان خوزستان)بخش عمده ای از توان نظامی کشور در جبهه های جنوب غربی مشغول دفع تهاجم عراق بودند به همین دلیل عملا در برابر حرکت ستون های منافین مقاومتی وجود نداشت. اما نیروهای ایران در جایی که نیروهایشان برتری نسبی داشت به کمین نشستند و درتنگه چهار زبر، با زدن خاکریز و انسداد جاده اسلام آباد به کرمانشاه یک خط دفاعی مستحکمی تشکیل داده و منافین را زمین گیر کردند. یکی از گردان های عملیاتی که در این جبهه ضربات جبران ناپذیری را بر پیکره نجس سازمان منافقین وارد آورد گردان سیدالشهداء ابهر بود .
این گردان در دوم مرداد ماه سال۱۳۶۷ بعد از تسلیح وتجهیز نیروهایش به طرف منطقه عملیاتی حرکت کردو در ماهی دشت ۲۵کیلومتری کرمانشاه پشت تنگه چهارزبرمسقرشد.در طول این روز هوا پیماهای عراق ماهی دشت را بدون وقفه بمب باران می کردند . تمام مزارع و گندم زارها را با بمب های خوشه ای به آتش کشیدند . و جاده کرمانشاه به چهار زبر راوجب به وجب می کوبید ند. بطوریکه ترد و پشیبانی با مشکل مواجه شده بود. چند نوبت نیز محل استقرار گردان مارا بمب باران کردند . ولی هیچ گونه تلفاتی نداشت. به هر شکل ممکن ، بعد از هماهنگی های لازم نیروهای گردان ما حدود ساعت ۵ بعد از ظهر توسط بالگردهای دو پروانه (شنوک) به پشت روستای حسن آباد منتقل شدند(هلی برن شدند) . شب همان روز از ارتفاع مشرف به تنگه حسن آباد وارد عمل شدیم .
لذا موضع گردان را تغییر داده وساعت حدود ۱۰صبح سوم مرداد از یک نقطه دیگر وار عمل شدیم . ابتدا منافقینی که در نوک بودند . از سر راه برداشتیم . سپس الباقی نیروهای منافقین و ستون مکانیزه آنان که در تنگه حسن آباد تجمع کرده بودند . مورد هدف رزمندگان ابهری قرار گرفته وتارو مار شدند . در این عملیات ما یک اسیر گرفتیم ایشان خودش را رضا پارسیانی بچه تهران معرفی کرد . ازش پریسدیم . چه جوری جذب تشکیلات منافقین شدی ؟ جواب داد . من دانشجو هستم در پاریس مشغول تحصیل بودم و اصلا از مسائل نظامی سردر نمی آورم حتی بلد نیستم اسلحه را مسلح کنم چه برسد به اینکه از آن استفاده کنم من بعنوان امدادگر هستم آمدن سراغم و گفتن ما داریم میریم کار رژیم را (جمهوری اسلامی ) را یکسره کنیم .
اگر به ما ملحق نشی ضمن اینکه خانواده ات را مورد آزارو اذیت قرار می دهیم در حکومت آینده هم هیچ سهمی نخواهی داشت ! اسیر را که از ناحیه بازو نیز مجروح شده بود به مسؤلین امرتحویل دادیم این روز، روز مرگ منافقین بود . عمده قوا و ماشین جنگی گروهک نفاق روی جاده آسفالت مابین تنگه های حسن آباد و چهارزبر تل انبار شده بود . رزمندگان اسلام منافقین را در این دشت کاملا به محاصره در آورده بودند . وامکان هرگونه تحرک و فرار را از آنان سلب کرده بودند . در ادامه عملیات بالکردهای جنگی هوانیروز برفراز محل تجمع نیرو وتجهیزات آنان به پرواز در آمدند . و تمام هست و نیست دشمن کور دل را منهدم کردند. وآیه شریفه «ان ربک لبا لمرصاد» را معنا کردن و ابابیل وار سپاه ابرهه زمان را سوزاندن ونابودشان کردند.
در کل عملیات مرصاد درتاریخ ۶۷/۵/۳ با نام مقدس یا صاحب الزمان (عج) در منطقه عمومی کرمانشاه علیه گروهک تروریستی منافقین که قصد تصرف تهران را داشتند . شروع شد وتا ۸/۵/۶۷ ادامه داشت و به جای فروغ جاویدان ، سقوط جاویدان را برای منافقین رقم زد و ۴۵۰۰نفر از نیروی۵۰۰۰هزار نفری منافقین به درک واصل شده ویا اسیر و زخمی شدند . تمام تجهیزات آنان یا منهدم شده ویا به غینیمت گرفته شدند. و مرصاد آ خرین عملیات رزمندگان اسلام بود . که پایانی پر افتخاربه دفاع مقدس بخشیدند . در آخر بعنوان یکی از خادمین گردان ابهر و هم رزم شهدا بر خود وظیفه دانستم .
مشاهدات و خاطرات خودم را در سالروز قبولی قطعنانه ۵۹۸ توسط ایران مبنی بر اتمام جنگ در ۱۳۶۷/۴/۲۷ و بیست ششمین سالگرد عملیات مرصاد تقدیم رزمندگان و پیشکسوتان جهاد و شهادت نموده و از حماسه آفرینی ها و رشادتهای رزمندگان اسلام و ایثار های شهدا ی گرانقدر دوران هشت سال دفاع نقدس، بویژه شهدای ابهر در عملیات مرصاد، شهیدان اسداله عباسی، نظامعلی افشاری (این شهید بزرگوار علی رقم اینکه مأموریتش به اتمام رسیده بود و برگ پایان مأموریت دستش بود با علم به اوضاع پیش آمده در منطقه ماند و به فیض عظمای شهادت نایل آمد ) ، معرفت الله رستم خانی ، عبدالله دمیرلو ، جواد مصلی، علی اکبرجعفری، حسن رضا فیروزی، موسی احمدی و… که با نثار جان خودشان انقلاب را بیمه نمودند و از صبر و حوصله خانواده های معزز و معظم شهدا، مفقودین و آزادگان در حد وسع و توان و بضاعت اندک خودم قدر دانی نمایم.
آب دریا را گر چه نتوان کشید ولی بقدر توان می توان چشید
ثبت دیدگاه