علاقه شدیدی به امام حسین (ع) داشت در تمام مراسم های عزاداری شرکت می کرد. ۲ ماه محرم و صفر را پیراهن مشکی به تن می کرد در طی این دو ماه هیچ گاه پیراهن مشکی در نمی آورد. هر سال شب تاسوعا منزلمان مراسم بود. یکسال من به تهران رفته بودم .چند روز بعد از مراسم برگشتم . وقتی از او پرسیدم که هزینه مراسم را از کجا تهیه کردی ، چیزی نگفت، بعداز چند روز متوجه شدم حلقه ازدواج در دستش نیست از او پرسیدم ؟
حلقه ات کو؟
به یک جایی امانت داده ام:!
وقتی ناراحتی مرا دید گفت:
پدر جان ناراحت نباش . حلقه به درد من نمی خورد در ثانی شما زنجان نبودید . حلقه ام را فروختم خرج مراسم عزاداری کردم.
شهید محمدرضا بیگدلی به روایت پدر شهید
ثبت دیدگاه