جانبازی همان عشقبازی ست(تقدیم به جانبازان سرافراز)
قدری قدم بزنیم:
با کمی عشق ،می شود،به همه جا رسید!
با کمی شور،از خیلی چیزها ،می شود سردر آورد!
با قدری نگاه و نور،می شود،به اندازه تمام کاینات،فهمید.
تفرج عاشقی،هوای دیگری دارد
دلباختگی ،چیزی دیگری است…
جانبازی همان عشقبازی است! و”همه بازی است،الا عشقبازی”…
در شیوه جانبازی،با دست و پای “قطع”شده،”وصل”می شوند!
فرهنگ جانبازی،فرهنگ قمر بنی هاشم است.
آن که نگاهش،سرسری است؛البته که قادر نیست از کار”جانباز”سردرآورد.آنکه جانباز را دست کم می گیرد،نمی گویم که نفوذی است.اما،بی نفوذ هم نیست.ان شاء الله که نمی فهمد!…وچقدر خوب می شود، که اگر
“جانباز”را بیشتر می فهمیدیم:
درست است که او پا ندارد اما مگر نمی دانیم که “انقلاب” را-همه-به پای او نوشته اند؟!
درست است که او “دست” ندارداما چه کسی می تواند مدعی باشد که او،در بود و نبودهای ما،دست نداشته است؟!
ودرست است که نخاع وی را قطع کرده انداما مگر همین قطع شدن ها نیست که خاک را به خدا “وصل” می کند؟!…
ویقین بیاوریم که اگر چه او “چشم”ندارد، او هنوز”خشم” خود را،فرو نخورده است!…
او شیوه ماه بنی هاشم-با یاران و همدلان راه”همان ابوالفضل”است:
با دست های فضل و کرامت،شیرین،مهربان،دلباخته و مشک بر دوش. وبا دشمنان و نامحرمان و دو رویان ،همچنان “عباس”
سختگیر و سازش ناپذیر!…
برگزفته از کتاب اگر شهادت نبود به قلم محمد حسینجانی
ثبت دیدگاه