آیا می شد از وقوع جنگ جلوگیری کرد؟
از آنجایی که ملت ما کلا به جز فعالیت در شغل اول خود دستی هم در عالم سیاست و تحلیل های سیاسی دارند، در هر جایی می توان این بحث های سیاسی را دنبال کرد. از نانوایی و تعویض روغنی گرفته تا تاکسی و بقالی در سر کوچه.جالب اینجاست که این بحث ها همگی به روز و حتی متناسب با مناسبت های مختلف است. مثلا سیزدهم آبان که چندتا واقعه سیاسی را با هم دارد، یکی از آن روزهایی است که راستِ کار این تحلیل گران است. دفاع مقدس هم از این قاعده مستثنی نیست. هفته دفاع مقدس که شروع می شود، بهانه خوبی است تا هرکسی جنگ را با نگاه خودش تحلیل کند.یکی از موارد مهمی که بیشتر از طرف بعضی مسن ترها مطرح می شود، شروع جنگ است. همه شان با چنین جملاتی شروع می کنند:«مثل دسته گل بودند به خدا! یه پارچه آقا. خدا رحمتشون کنه!» و با چندتا نچ نچ کردن ادامه می دهند:« همه اش تقصیر این رژیمه، همین مثلا جمهوری اسلامی! مگه شاه چیکار می کرد؟ اسلحه گذاشته بود بیخ گلوی عراق جرئت نداشت جم بخوره. اگر هم توپ و تفنگ نداشت، می رفت این قدر سبیل صدام را چرب می کرد که حمله نکنه. این ها که این چیزها رو بلد نبودن!» این حرف ها شاید از نگاه اول خیلی خام به نظر برسه، اما یه نکته خیلی مهم رو توی دل خودش داره و اون هم این نکته است که :«می شد از وقوع جنگ جلوگیری کرد؟» این سوال رو شاید اون هایی که در متن ماجرا بودند بهتر بتوانند جواب بدهند.قابل ذکر است نظراتی که از افراد نگاشته شده است نظر شخصی آن ها می باشد.
حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی
نمی توانم بگویم نمی شد جلوی جنگ گرفته شود، اما این جنگ را دیگران طراحی و اجرا کردند. حتی حدود یک ماه پس از آغاز رسمی آن از سوی عراق، روزنامه نیویورک تامیز به نقل از یکی از کارشناسان رسمی آمریکا فاش کرد که طرح عراق به حمله نظامی به ایران در سال ۱۹۵۰ میلادی از سوی انگیس طرح ریزی شده بود. به هر حال اگر مسائل ما به روز بود و طوری بر اوضاع مسلط بودیم که بتوانیم برای جلوگیری طراحی کنیم، شاید می توانستیم، اما من مطمئن نیستم. زیرا دشمنان از پیش طراحی داشتند، حتی پیش از آغاز زمزمه آن به گوش می رسید. پس از شکست کودتای نوژه، آمریکاییان گفته بودند این بار طرحی داریم که کودتا نیست تا کشف شود و شورش نیست تا جلویش را بگیرند. طرح ما چیزی است که عملی هم خواهد بود. این حرف تفسیری غیر از جنگ نداشت. بعدها مجله فیگارو فاش کرد که این جنگ از تیرماه ۱۳۵۹ که برژینسکی در مرز اردن با صدام ملاقات کرد، آغاز شد. شرایط جهانی و منطقه ای مساعد بود تا این جنگ با هدف شکست انقلاب و حداقل تضعیف انقلاب آغاز شود تا الهام بخشی و الگوسازی یک حکومت اسلامی را از دست انقلاب اسلامی بگیرد. «تیرمن» در کتاب «سوداگری مرگ» با صراحت می گوید: پس از سقوط شاه و پیدایش خلأ قدرت در منطقه، موج اسلام خواهی توانست منطقه را با تهدید جدی روبه رو کند. قدرت های جهانی با این جنگ موافق بودند، چون در راستای منافع آنها بود. تمایل غربی ها روشن است. زیرا ایران پیش از پیروزی انقلاب خانه امن غرب بود، اما انقلاب آنها را بیرون و دستشان را از ایران کوتاه و الگویی را آغاز کرده بود که در جاهای دیگر مزاحم حضور آنها شود. آمریکاییان عمیقاً اعتقاد داشتند که درگیر کردن ایران با جنگ باعث می شود تا مسئولان کشور در سیاست های خود تجدیدنظر کنند. شرقی ها هم در متن افکارشان قابل قبول نبود که یک حکومت اسلامی در کنارشان تشکیل شود. زیرا مبنای ایدئولوژی آنها الحاد بود. همچنین در داخل شوروی حدود صد میلیون مسلمان بود که پیروزی انقلاب می توانست برای آنها سازندگی داشته باشد. البته دو علت دیگر هم می توانست به خشنودی شرق ،به ویژه تمایل شوروی برای جنگ عراق علیه ایران را باعث شده باشد: نخست این که با آغاز جنگ، شوروی می توانست جمهوری اسلامی را برای حل مسئله افغانستان تحت فشار قرار دهد. دوم، به دلیل آن که با عراق قرارداد نظامی داشت، شوروی می توانست کارایی ابزار نظامی خود را به نمایش بگذارد و ضمن جلب توجه کشورهای دیگر برای خرید تسلیحاتش، زمینه گسترش رابطه با ایران را فراهم کند. در مجموع مسؤولان شوروی نسبت به این انقلاب خشنود نبودند، به ویژه هنگامی که دیدند چپی ها و توده ای ها در ایران قلع و قمع می شوند. ارتجاع منطقه هم احساس می کرد نخستین ترکش های انقلاب به کشورهای آنان می خورد. بالاخره مسلمانان کشورهای منطقه امیدوار بودند و خیلی زود و بدون تأخیر حرکت هایی هم آغاز شده بود. صدام در چهاردهم خرداد ۱۳۵۹ با بعضی از سران عرب در شهر طائف ملاقات کرد و در همین ملاقات گزارشی از اوضاع اقتصادی، اجتماعی و نظامی ایران به عنوان هدیه شاهانه به صدام ارائه شد. عراق در بین کشورهای عرب وضعیت بدتری داشت، زیرا اکثریت مردم عراق شیعه و مسلمان سنی و غیربعثی بودند. کردها هم به انقلاب اسلامی ایران متمایل بودند. سران حزب بعث احساس می کردند بعد از ایران نوبت عراق است که در آن انقلاب اسلامی اتفاق بیفتد. بنابراین تمامی قدرت های جهانی علیه ایران متفق بودند. ارتجاع منطقه پول می داد، آمریکا و غرب و شرق حامی بودند. این اجماع درست شده بود که انقلاب را بشکنند یا ضعیف کنند تا الگوی تاریخ نباشد.
امیر حسنی سعدی
در یک کشور، علل بازدارندگی چند عامل است. یکی از این عوامل بازدارندگی نظامی است؛ برتری قدرت نظامی یا بهتر بگوییم آمادگی رزمی و توان رزمی ارتش کشور به زبان نظامی، توان رزمی یعنی:
۱. عوامل محسوس، شامل نیروی انسانی، آموزش، آماد و پشتیبانی (لجستیک) شامل تجهیزات، سلاح ها و اقلام مورد نیاز.
۲. عوامل غیر محسوس، شامل فرماندهی و مدیریت نظامی
۳. عوامل برتری ساز، شامل ایمان و روحیه
شعار انحلال ارتش، ارتش بی طبقه توحیدی، خدمت یک ساله سربازی، انتقال پرسنل متخصص و فنی به خارج از یگان های رزمی، تضعیف مدیریت و فرماندهی، لغو قرارداد خریدهای خارجی و طرح فروش اقلام عمده تجهیزات ارتش، از هم پاشیدگی سیستم اطلاعاتی ارتش و فراخواندن وابسته های نظامی، تضعیف آموزش و تعمیر و نگهداری، تلفات و ضایعاتی که در مأموریت های ارتش در برقراری امنیت در کردستان و مناطق ضد انقلاب اعم از نیروی انسانی و تجهیزات پیش آمد و این نکته مهم از بهمن ماه ۱۳۵۷ تا مهرماه سال ۱۳۵۹ حتی یک دستگاه خودرو برای ارتش خریداری نشد، ارتش را تضعیف کرد. دیدگاه مجموعه نظام به غیر از حضرت امام(ره) و حضرت آیت الله خامنه ای در مورد ارتش، دیدگاه مثبتی نبود. نکته دیگر این که خود ارتش، فی نفسه هیچ اختیاری نداشت.
طی بیست ماهی که با مسائل داخلی روبه رو بودم، عراق با استفاده از فرصت و آسودگی خیال، در حال تجهیز و تقویت سازمان ارتش و آموزش و آماده شدن برای جنگ بود. پیش از جنگ، عراق دوازده لشگر داشت، در حالی که ما کمتر از این تعداد برخوردار بودیم و آنها هم درگیر مأموریت های داخلی و ضدانقلاب و درگیری های مرزی بودند. اما عراق با دوازده لشکر مجهز و آماده تمام شناسایی ها و جابه جایی هایش را نیز به دور از دید ما انجام داده بود و اطلاعات ما در حد دید و دیدبانی از پاسگاه های مرزی بود.
یکی از عواملی که در آن مدت در ارتش بر تمامی ضعف ها و نارسایی های وارد شده غلبه داشت، ایمان بود، همان روح معنوی پیکره ارتش، یعنی ایمان به اسلام ناب محمدی(ص) و رهبری و فرماندهی حکیمانه حضرت امام خمینی(ره)
البته الان نمی شود قضاوت کرد. تصور کنید هنوز جنگی آغاز نشده و می گوییم احتمال دارد آغاز بشود و عراق حمله کند. اگر ارتش دو تیپ لشکر ۱۶ را از کردستان خارج و به جنوب اعزام می کرد و در این فاصله ضدانقلاب فعالیت و اقدامی انجام می داد، به آن چه می گفتند؟ نمی گفتند ارتش کردستان را به دست ضد انقلاب داد و رفت؟ ممکن است هم اکنون گفتن برخی از مطالب و چراها آسان باشد، اما باید خود را در فضای آن روزها قرار داد. ما می خواهیم واقعیتی را روشن کنیم تا برای آیندگان درس باشد و نگویند که ارتش بی تفاوت و ناتوان بود. یک نفر بیاید واقعاً بگوید که پیش از جنگ، ارتش در این بیست ماه کوتاهی کرده است. واقعاً آن شرایطی که بر ارتش گذشت، آن واقعیت ها و اوضاع و احوالی را که وجود داشت بررسی کنیم و بگوییم که آیا ارتش پیش از جنگ می توانست بهتر از این کاری انجام دهد؟ چه کار می توانست بکند که نکرد؟ اگر ما این را روشن کنیم، حقانیت ارتش شفاف و روشن می شود.
امیر دریابان علی شمخانی
هنگامی که دشمن تصمیم گرفت اقدام نظامی بکند، بازدارندگی ما شکست خورده بود؛ یعنی دشمن تفسیری از وضع داخلی ما داشت. هم در نهاد قدرتمان اختلاف بود، هم این که نیروی مسلح مجهز و آماده در اختیار نداشتیم. او قسمتی از نیروهای مسلح را به عنوان جریانی در خدمت کودتا می دید. در واقع تحلیلی که دشمن از اوضاع داخلی ایران داشت ما را از بازدارندگی انداخته بود. یعنی ما به عنوان یک فرمانده محلی نمی توانستیم کاری بکنیم که بازدارندگی را در پی داشته باشد. از نظر نظامی دشمن به این تحلیل رسیده بود و ضد انقلاب هم به او اطلاع می داد که نخست، جمهوری اسلامی آمادگی مقابله ندارد و دوم این که عراق مأموریت داشت جبهه شرقی اعراب را حفاظت کند. یعنی حتی اگر از نظر قدرت نظامی نیز بازدارنده بودیم، این عملیات و این جنگ را انجام می داد. زیرا در بغداد احساس می کرد تهدیدهای ناشی از مرجع انقلاب اسلامی همه جا را فرو می شکند و کشورهای منطقه و فرامنطقه حمله او را به اشکال مختلف تأیید می کردند. البته تا بسیج مستضفعان را هم داشتیم، اما عراقی ها خیال می کردند که این نیرو آمادگی پیدا می کند. اصلاً بسیج مستضعفان در آن مقطعی که تشکیل شد واقعاً بازدارنده هم نبود.
بازدارندگی مسئله ای ملی است. بنابراین ما کلاً نمی توانستیم به بازدارندگی برسیم. آن روزها در تمام سطوح هیچ کس از جنگ ادراکی نداشت. دو سه ماه پس از جنگ، من جایی نوشتم یا به صورت شفاهی گفتم که صدام با همه عراق و همه اعراب به ایران حمله کرده است، در حالی که من در خوزستان تنها به کمک سپاه خوزستان مقابل او ایستاده ام. یعنی سپاه تهران هم برای کمک نمی آمد.
اگر کسی بخواهد عمق بقا را در کشوری ارزیابی کند، حتماً باید این پرسش را پاسخ بدهد که ظرفیت مقاومت شکل گرفته یک کشور چقدر است؟ این می تواند بازدارنده باشد. اما هیچ عنصر پیروزی به این فکر نمی کند و وقتی در این ورطه افتاد تازه به این فکر می افتد. نه ناپلئون، نه هیتلر، نه صدام و نه آمریکا در عراق به این موضوع فکر نکردند.
ما در اوایل جنگ هیچ تصوری از آن نداشتیم، اما شجاعت داشتیم و از هیچ چیز نمی ترسیدیم. ما تنها به دنبال یک خط بودیم. می خواستیم ثابت کنیم که دشمن شکست پذیر است و به هیچ وجه حاضر به تسلیم نبودیم. البته تمامی معادلات قدرت و حساب های ریاضی و جمع ادوات زرهی و هواپیماها به ما می گفت که نمی توانیم این کار را بکنیم، اما ما دنبال این بودیم که ثابت کنیم این دشمن آسیب پذیر است. بنابراین هر کاری که می کردیم در این زمینه بود. انقلاب بود که ما را به این نتیجه رساند. امام(ره) فرمایش های زیادی دارند، اما من هرگز این جمله ایشان را از یاد نمی برم: «الخیر فی ما وقع». جمله ای که برای ما پیام بسیاری داشت. فهمیدم که در این کار، خیر است و ایستادیم؛ هرچند مشکلات زیادی هم داشتیم.
یک ماه پس از آغاز رسمی آن از سوی عراق، روزنامه نیویورک تامیز به نقل از یکی از کارشناسان رسمی آمریکا فاش کرد که طرح عراق به حمله نظامی به ایران در سال ۱۹۵۰ میلادی از سوی انگیس طرح ریزی شده بود.
پیش از جنگ، عراق دوازده لشگر داشت، در حالی که ما کمتر از این تعداد برخوردار بودیم و آنها هم درگیر مأموریت های داخلی و ضدانقلاب و درگیری های مرزی بودند.
صدام با همه عراق و همه اعراب به ایران حمله کرده است، در حالی که من در خوزستان تنها به کمک سپاه خوزستان مقابل او ایستاده ام. یعنی سپاه تهران هم برای کمک نمی آمد.
ثبت دیدگاه