نیمه شعبان و روز ولادت منجی عالم بشریت حضرت مهدی (عج)بهانه ای شد تا یادی کنیم از سربازان گمنام امام زمان (عج)!آنانی که جان بر کف در راه پاسداری از انقلاب و ارزش های آن از هیچ تلاش و کوششی دریغ نکردند.کسانی همچون سردار شهید حسن آندی که با تمام وجود پای آرمان های انقلاب ایستادند تا ایران و انقلابش سرفراز بماند.این پست را تقدیم می کنیم به سربازان گمنام امام زمان(عج).
شهید حسن آندی به روایت سردار محمد اصانلو در مقاومت ۳۴ روزه خرمشهر
وضوح صورت در تاریکی
همه جا دود و آتش بودو چشم چشم را نمی دید صد متر عقب تر خاکریزی بود، به علت فشار زیاد برگشتیم بشت خاکریز .آنجا تا حدی از تیرهای مستقیم تانک ها در امان بودیم با حسن آندی و کریم بیات چند دقیقه مشورت کردیم و قرار شد با یک هجوم آنی تانکها را غافل گیر کنیم و فرصت عکس العمل را از آن ها بگیریم گفتیم یکی یکی می رویم داخل تانک نارنجک می اندازیم و بر می گردیم.حرفمان تمام نشده بود که حسن آندی داوطلب برای رفتن شد.گفتم تو زخمی هستی نرو.تند و تیز رفت و پرید روی یکی از تانک ها. نارنجک را توی دستش آماده نگه داشته بود از برجک انداخت داخل تانک و برگشت نرسیده پیش ما صدای انفجار را شنیدیم.
منورها آسمان بالای سرمان را روشن کرده بودند نفر بعدی رفت سراغ تانک دوم ،نارنجک را انداخت و برگشت .نفر سوم رفت سروقت تانک دیگر و این بار نارنجک را از لوله تانک انداخت توی صدای انفجارها یکی پس از دیگری به گوش می رسید.یک صحنه واقعی جنگ آدم ها و تانک ها بود ما وارد محوطه لشگر زرهی دشمن شده بودیم وضعیت به قدری آشفته بود که تانک ها در آن واویلای جنگ و گریز با همدیگر تصادف می کردند و راه فرار همدیگر را می بستند .
یک لحظه برگشتم سمت حسن آندی(یکی از پاسداران سباه زنجان)قیافه اش به قدری نورانی شده بود که در تاریکی قیافه اش را به وضوح می دیدم با هیجان تکبیر می گفت ومی دوید سمت تانک ها.از دستش گرفتم و گفتم(چی شده چرا چنین میکنی کجا می روی؟)گفت:نباید بگذارم تانک ها فرار کنند،دستش را از دستم بیرون کشید و به راهش ادامه داد،در حالی که لبیک می گفت و می رفت بالای تانک نارنجک را انداخت داخل تانک و برگشت تانک منفجر شد با این روحیه بخشی حسن آندی، روحیه بچه ها به وجد آمد و یکی بس از دیگری حمله بردیم طرف تانک ها در گرما گرم جنگ چند نفر از نیروهای توانمند مثل حسن آندی،علی یوسفی،مسعود منتخب نیا و…را دیگر ندیدیم، نفهمیدیم کجا رفتند.یک لحظه همه جا ظلمت شد و هیج جا را ندیدم.
تلاش برای پیروزی با زخم ۲۰ سانتی
حسن آندی با تعدادی از نیروهای گردان رفتند تا کمک کنند که جلوی پاتک رابگیرند ما هم در این مدت در محوری که در اختیار داشتیم پاتک ها را دفع می کردیم.تا چشمم به حسن آندی افتاد دیدم رنگ به چهره ندارد رنگ صورتش به زردی می گرایید دل نگران شدم پرسیدم ؟چی شده؟گفت:بیا ببین چی شده ولی به کسی چیزی نگو .گفتم باشه. پشت خاکریز پیراهنش را بالا زدم دیدم ترکش پشتش را شکافته شاید چیزی حدود بیست در بیست سانتیمتر زخم بود ازشب تا اون موقع زخمش پانسمان نشده بود با باند جنگی زخمش را بستم و پانسمان کردم گفتم:(برو بهداری)قبول نکرد و سوگند داد که به کسی چیزی نگویم و گفت:حالم خوب است و می توانم ادامه بدهم.
روحش شاد یادش گرامی
«حسن آندی» در سال ۱۳۳۴ در شهر قم متولد شد، دوران کودکی را در زادگاهش سپری کرد و در سن پنج سالگی به شهر خمین مهاجرت نمود، وی از آغاز نوجوانی با مسائل مذهبی آشنا شد و شخصیت ایمانیاش شکل گرفت، زمانیکه قدم به دبیرستان نهاد فعالیتهای سیاسی خود را آغاز کرد، حسن پس از اتمام تحصیلات در اداره آموزش و پرورش استخدام شد تا نسل آینده ساز کشور را در مقابل سختیها و ناملایمات حکومت حاکم مقاوم و صبور پرورش دهد. همزمان با اوجگیری انقلاب اسلامی همراه مردم مؤمن و متعهد به مبارزه با رژیم پهلوی پرداخت، آندی پس از پیروزی انقلاب به جمع سبزپوشان سپاه پاسداران پیوست ، مدتی بعد به دلیل توانائی و سرعت عمل بسیارش به عضویت شورای فرماندهی پایگاه سپاه خمین درآمد، جنگ تحمیلی برگ ذرین دیگری را در دفتر حسن ورق زد، حضور در جبهههای نبرد و جهاد عاشقانه در راه خدا اوج ایثار او به شمار میرفت زخم کینه و عداوت ارتش عراق حسن را به بستر بیماری انداخت، در همین زمان عباس گوی سبقت را از برادر ربود و سفری عاشقانه به سوی ما سوی الله را آغاز کرد. هنوز جراحتش بهبود نیافته بود که عازم جبهههای نبرد شد سرانجام حسن آندی فرمانده یکی دیگر از گردانهای لشگر۱۷ پیاده علیبنابیطالب (ع) در عملیات بیتالمقدس در سال ۱۳۶۱ (بیست و دوم اردیبهشت ماه) شربت شیرین شهادت را نوشید. سردار ۲۷ ساله ایران اسلامی خاک خرمشهر را با خون خویش مزین ساخت.
ثبت دیدگاه