
یک تن باید باشد، که نگذارد کربلا را زنده به گور کنند!
… و زینب،
همان یک تن است؛
و یکایک زینبیها، نیز هم!
بیدردی، بیمعرفتیست.
آن که درد را تشخیص نمیدهد، از عهده درمان – نیز – برنمیآید.
اهل درد که باشی، با گوشه چشمی هم، به درمان میتوانی رسید.
دردهای بهنگام، زبان زیبا و گویای زندگیست؛
و همه هنر صبوری دلسوزانه و دردمندانه زینب – هم – در همین بود که نگذارد دردها را دفن کنند. هر جا که میرفت، از دردها میگفت:
از درد مردان کربلا؛ از درد مردان شهادت؛ از دردهای درمانگر؛ از دردهای چارهساز؛ از دردهای بیداری آور؛ از دردهای رهاییبخش!
خواهر کربلا، از خون دلهایی میگفت که اگر نبود، بیدردی و بیغیرتی همه جا را میگرفت.
خواهر خون – امالمصائب –
به پرستاری و شکوفایی دردها و غمهای شیرین و آگاهیبخش، برخاسته بود.
او، از اهل درد و غیرت و خون، سخن سر میداد.
او، از بیمرگی و ماندگاری و پایداری، میگفت.
او، زیبایی زندگی را تبیین میکرد؛
و بر سر گیجی و واماندگی و بیقیدی اهل دنیا، بانگ برمیآورد.
در دارالاماره کوفه، وقتی که زینب، نظریه زیباشناختی و خوشبینی و زیبانگریاش را بر زبان میآورد،
هیچ قدرتی را یارای آن نبود، که از تحیر تاریخ، جلوگیری کند!
و همین بیانیه کوتاه او – در کلامی کوچک – برای تغییر حال و هوای همه زمان و زمین، کافی بود؛ که میگفت:
ما رایت الا جمیلاً!
من که
– در این پیچ و تابها و فراز و فرودها –
به غیر از زیبایی و شادکامی، هیچ ندیدهام!
تنها زبونی بود و، سرکوفت و گرفتاری و، زاری و، پریشانی.
اما، زینب که آمد؛
سر بر دامان او بزرگ شد، حیثیت پیدا کرد، تناور شد و به راه افتاد،
شهادت را بر دوش کشید؛ و اسارت، شد انتشار شهادت!…
شهادت، طرح کربلاست؛ و اسارت، شرح آن.
طرح شهادت، در نبود شرح اسارت، هنوز کامل نیست؛
و دغدغه اسارت
همه این است که نکند کسی نفهمد بر سر کربلا، چه آمده است؟!…
خبر دادن و خبردار کردن، رسالت راستین اسارت است.
همه باید از ماجرای کربلا، سردرآورند؛
همه باید بفهمند چه شده است!
خبرداری و آگاهی و رهایی،
در گسترهای از تناوری و شکوفایی و زیبایی…
شهادت، طرح کربلاست
و اسارت، شرح آن!
طرح ِ شهادت ، بدون شرح اسارت، کامل نیست….
عاشورا،
تقدیر تاریخی انسان است:
طرحی ازلی ـ ابدی، برای زنده ماندن ِ انسان !
عاشورا،
یک نیمروز، بیشتر نیست
که در آن، شهادت ـ به روشنی ـ بر سر ِ تکلیف ِ خویش، ایستاده است!
و بعد از آن،
این “اسارت ” است که باید به رسالت خویش بر پای خیزد
و همان یک روز را، در برابر چشم همهء روزگار بگیرد! ….
خبر دادن و خبردار کردن، نقش اصلی ِ اسارت است:
همه باید خبر دار بشوند
همه باید بفهمند چه شده است!
هنر دردمندانه اسارت در این است که نمی گذارد،
هیچ کس در بی خبری به سر آورد!
همه باید از ماجرای کربلا، سر در آورند
دغدغه ی اسارت
این است که نکند کسی نفهمید باشد که بر کربلا، چه گذشته است؟! …
ثبت دیدگاه