رهبری مجاهدین در روزهای آخر خردادماه و به خصوص در روزهایی که بنیصدر از ابتدا از فرماندهی کل قوا در ۲۰ خرداد ۱۳۶۰ و بعدها هم با طرح لایه عدم صلاحیت سیاسی در مجلس، از ریاست جمهوری حذف می شود ۲۵( خرداد تا ۱ تیرماه) حالت گیجی داشته و تلو تلو خوران حرکت میکند.
رهبری مجاهدین برای جبران عقب ماندگی و گیجی سیاسی خود و علی الخصوص عدم برآورد صحیح از شدت واکنش جمهوری اسلامی، دست به کار شد. او که هیچ تجربه عملی از مبارزه مسلحانه نداشت، از طریق عوامل نفوذی خود درصد انجام عملیات انتقامی برآمد؛ رویای رعد در آسمان بی ابر.
فردی به نام «محمدرضا کلاهی» اهل تهران، دانشجوی رشته برق دانشگاه علم و صنعت، از دانشجویان هوادار مجاهدین بود، که بعد از مدتی به توصیه سازمان، به ظاهر تغییر موضع داده، هوادار حزب جمهوری اسلامی شد. او ابتدا به عنوان پاسدار در کمیته انقلاب اسلامی ولیعصر، واقع در خیابان پاسپورت شروع به کار کرد. سپس به تشکیلات دفتر مرکزی حزب جمهوری وارد شد با توجه به تخصص فنی ونیز نظم و دقتی که در انجام امور داشت، به صورت مورد توجه قرار گرفت و مسئول برگزاری جلسات و کنفرانس های حزب شد. ضمن آنکه حفاظت سالن نیز به عهده او بود. وی اطلاعات درون حزب، از جمله زمان برگزاری جلسات نوبتی شورای مرکزی و دیگر برنامههای دبیرخانه حزب را به سازمان اطلاع میداد.
یکی از این جلسات، در شامگاه روز یکشنبه ۷ تیر بود. موضوع اولیه بحث، چگونگی مبارزه و مهار تورم و گرانی بود اما بعد از برکناری بنی صدر، موضوع نشست، عوض شده و قرار می شود که به شرایط بعد ازبرکناری بنی صدر بپردازند. آقای بهشتی هم طبعاً به عنوان نفر اول و اصلی حزب جمهوری اسلامی سخنران اصلی بود.
رهبری سازمان به سرعت دست به کار طراحی عملیات انفجاری می شود. کلاهی، توسط مسئول خود، در بخش اطلاعات سازمان، توجیه عملیاتی شد و چندین نشست توجیحی برای او گذاشته شد. با توجه به راحتی تردد برای اودر جلسات مهم، قرار میشود دو بمب بسیار قوی در سبد کنار تریبون و دیگری در کنار ستون اصلی جا داده شود. کلاهی، دعوت کننده افراد به جلسه بود و تلاش میکرد تا تعداد هرچه بیشتری را با آن جلسه دعوت کند. او تا آخرین لحظات، در صحنه حضور داشت و هدف از حضورش این بود که افراد حجم بیشتری را به داخل سالن راهنمایی کند و همچنین ناظر انجام مراحل نهایی طرح باشد.
کمی قبل از انفجار، آقایان رفسنجانی، بهزاد نبوی، حبیبالله عسگر اولادی، کاملاً تصادفی و برای انجام کارهایی خارج میشوند.
تنی چند از مسئولین امنیتی سازمان، از دور و نزدیک، به طور ناشناخته، ناظرعملیات بودند و این طور نبودکه او به تنهایی قادر به انجام این کار باشد. بعدها گفته شد که «موسی خیابانی» شخصاً برای اطمینان از درست عمل کردن چاشنی ها تعداد زیادی از آنها را در وام حمام کنترل کرده بود. بنا به گفته رجوی ملعون نام رمز عملیات «الله و اکبر» و زمان آن رفع ساعت ۹ شب بوده است اما یک روز قبل، یعنی در ۶تیر، انفجاری در مسجد ابوذررخ داد.بمب که در ضبط صوت کار گذاشته شده بود، هنگام سخنرانی رئیسجمهور آیتالله خامنهای منفجر شد و باعث جراحات شدید ایشان به ویژه از ناحیه دست راست می شود.
قبل از آن هم چمران درجبهه ها شهید شده بود و این ایام همزمان با شب هفت او بود و این ایام عوامل بازدارنده مطرح شد. انفجار مسجد ابوذر، کار گروه فرقان بود که با سازمان هماهنگی نداشت. سازمان نگران بود تا مبادا به خاطر ماجرای ۶تیر،نشست حزب جمهوری اسلامی- که بیشتر سران آن جا جمع شدند- برگزار نشود، ولی این جلسه، که تدارکات آن از قبل دیده شده بود، برگزار شد. البته در روابط درون سازمانی، ادعاهای مطرح شد که با واقعیت همخوانی نداشت، از جمله گفته شد که مسعود رجوی اعلام آمادگی کرد که اگر طرح با مشکل رو به رشد خود او طی یک عملیات انتحاری بمب را به خود بسته و در آن جلسه منفجر کند. بعد هم گفته شد که علی زرکش و موسی خیابانی مانع این کاراو شدند. من همینجا اعلام می کنم اینگونه ادعاها به گروه خونی مسعود رجوی نمیخورد، گرچه این گونه صحبت از ایشان نقل می شد و در خارج از کشور هم مطرح شده بود.
شامگاه هفت تیراولین و بزرگترین عملیات مسلحانه سازمان مجاهدین علیه جمهوری اسلامی رقم خورد: انفجاردفترمرکزی حزب جمهوری اسلامی.شب عملیات، علی زرکش، علیرضا معدنچی، احمد شادبختی و همسرش، محمدعلی جابرزاده انصاری، من و همسرم در خانه ای مخفی، در اول اتوبان عباسآباد حضور داشتیم. زرکش، خبر عملیات را به تعدادی از ما داد و ما از طریق صامت( دستگاه شنود بیسیم پاسداران و کمیتهها) به گوش بودیم. شاخص پیروزی عملیات، کشته شدن آیت الله بهشتی بود. بمب اصلی درزیر تریبون سخنرانی ایشان کار گذاشته شده بود. ساعت ۹ شب انفجار صورت گرفت.
شدت موج انفجار و کهنه بودن ساختمان، باعث فرو ریختن سقف و ریزش آوار شد. بیشترین تلفات ناشی از ریزش آوار بود. درست در فردای هفتتیر،من و سه نفردیگر، طبق برنامهریزی قبلی به عنوان گروه موسس« رادیو مجاهد» بنا به دعوت دکتر «قاسملو» عازم دفتر محل «دفتر سیاسی حزب دموکرات کردستان» در ارتفاعات زمزیران شدیم.
یکی دو ماه بعد، یک نفر به جمع ما پیوست.او قطعی نسبتاً کوتاه داشت با ظاهری نجیب و آرام و روحیه تشکیلاتی و اجرایی؛ هویت او برای همه مشخص نبود. او با نام تشکیلاتی «کریم» در بخش فنی رادیو مجاهد (فرستنده ها) سازماندهی شد. او که بعدها «کریم رادیو» نام گرفت، کسی جز «محمدرضا کلاهی» عامل انفجار هفت تیر نبود.
آخرین شنیده های من در مورد او این است که در روند تحولات ایدئولوژیکی درون سازمان مجاهدین، مسئلهدار شده و حتی شنیدم در حاشیه است ولی به دلیل نقشی که در ماجرای هفت تیر دارد امکان زندگی علنی ندارد و به صورت ناشناس زندگی می کند.
راوی: مهدی اصفهانیان
برگرفته از کتاب او یک ملت بود به قلم محمدعلی صمدی
ثبت دیدگاه