سرنوشت اصلاحات رو به یک تراژدی غم بار می رفت . ازاین رو پس از ملاقات با خاتمی یک هفته پیش از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری ۱۸ خرداد ۱۳۸۰ حجاریان پروژه تبلیغاتی- انتخاباتی را کلید زد که برای حیثیت علمی اش گران تمام شد مقاله جنجالی به نام “هجدهم برومرتا هجدهم خرداد” را در روزنامه نوروز(ارگان مطبوعاتی حزب مشارکت ایران ) چاپ کرد و دقیقا برخلاف ارزیابی محرمانه ای چندی قبل تراز ” مرگ اصلاحات ” در اختیار رئیس جمهور گذاشت با شبیه سازی تاریخ انقلاب های فرانسه و ایران مدعی شد که مخالفان اصلاحات با طرح ریزی ” یک کودتا با کمک ارتش در رجالگان” قصد”نابودی جامعه مدنی” را دارند :
آنان گرچه به ظاهر از ارتش ذخیره بیکاران ،معتادان ولمپنیسم اظهار تاسف می کنند ، و اما چشم امید به بسیج این نیروهای سرخورده برای حمله به” جامعه مدنی” و حذف جمهوریت دارند.
این نخستین بار نبود که سعید حجاریان با مقایسه تطبیقی – تاریخی ناورا،در پوششی ادبیات آکادمیک و تحلیل های جامعه شناختی حمله شدیدی علیه رقبای سیاسی اصلاح طلبان در آستانه انتخابات تدارک میدید. پیش از این نیز چند روز مانده به دوم خرداد ۱۳۷۶ حجاریان به همراه روشنفکران در روزنامه سلام پروژه جنگ روانی تقلب انتخاباتی را کلید زد و به جمله معروف ” بنویسید مناطق ، بخوانید خاتمی” بر سر زبانها انداخت اما این بار قضیه متفاوت بود.
حجاریان از پدیده به نام ” بناپارتیسم سیاسی” و کودتای رجالگان علیه اصلاح طلبان” خبر میداد که نه تنها اتهام سخیفی به شمار می رفت، بلکه فرافکنی های تبلیغاتی اوبرای سرپوش گذاشتن روی ” بحران درونی اصلاحات” – آن هم وقتی اهرم های قدرت دولت هفتم مجلس ششم سراسر در سیطره جبهه دوم خرداد بود-حتی داد ِ نزدیکترین دوستانش را در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی درآورد ؛ جایی که آنان در واکنش به مقاله حجاریان برای بازگرداندن اعتبار سیاسی خود نوشتند” تحقیر مخالف با شبیهسازی ناروا به دست دادن تصویری محرف غیر واقعی واغراق گونه از اودر برابرخرده بینی های علمی تاب مقاومت ندارد … نسبت دادن آن به تمامی یک جریان سیاسی یعنی مخالفین اصلاحات ناقص و یک سویه از واقعیت سیاست ورزی در جامعه ماست.”
اصلاحات مرد زنده باد کودتا
از فردای پیروزی در هشتمین دوره انتخابات ریاست جمهوری عمق بحران تاکتیک استراتژی در اردوگاه اصلاحات به عنوان ” حزب حاکم” بیش از همیشه به چشم می امد. از میانه از سال ۱۳۷۹ کادر رهبری سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در هفته نامه عصرما بر ضرورت اتکا به استراتژی ” آرامش فعال” تأکید کرد و عملاً این استراتژی به جای ایده حجاریان( فشار از پایین، چانه زنی از بالا) نشست.
اصلاحطلبان بر خلاف توهمات پیشین خود فهمیدندکه هیچ بدنه اجتماعی قدرتمند فراگیری آنان را پشتیبانی نمی کند. بنابراین استراتژی خود را بر محور” تاکیدقاطع بر حفظ آرامش و اجتناب از هرگونه اقدام واکنشی و احساسی ضمن تکیه بر مطالبات اجتماعی – سیاسی اصلاحات” بنا ساختند تا بتوان به تدریج بدنه اجتماعی اصلاحطلبان را برای حرکت توده ای آماده کرد.
با سقوط اسلوبودان میلو سویچ از کرسی رهبری رهبری یوگسلاوی در پی تظاهرات گسترده مردم وقتی ابتدای سال 1380عزت الله سحابی از رهبران گروهک ملی – مذهبی ها در گفتگویی با رادیو فرانسه و از مقبولیت شیوه “مقاومت منفی” در ایران سخن گفت، علیرضا علوی تبار که با دبیر اطلاعات – سیاسی سفارت انگلیس در تهران ارتباط نزدیک داشت، پیشنهاد پیروی از “نافرمانی مدنی” را داد.
هر دو تا تاکتیک دو روی یک سکه بودند. یک تاکتیک ها در جریان فروپاشی یوگسلاوی محک خورده بود و پیش از آغاز دوره دوم ریاست جمهوری خاتمی عباس عبدی را وسوسه به ارائه پیشنهادی کرد اصلاحطلبان از همه ظرفیتهای ” مقاومت منفی” برای فلج کردن سیستم عصبی جمهوری اسلامی استفاده کنند .
عباس عبدی در کنار حجاریان و علوی تبار سالها با وزارت اطلاعات همکاری داشت اما به تدریج به عنوان واسطه ایرانیِ CIA پیوند خورد. مثلا از سال ۱۳۷۳ با احمد اشرف مکاتبه میکرد. اشرف، جانشین احسان یار شاطر (عضو فرقه ضاله بهاییت) دردایره المعارف ایرانیکا است و در پوشش “پژوهشگر ” بنیاد مطالعات ایران حضور دارد او، عبدی را به عنوان یک ” دانشمند گرامی” می ستود و پل ارتباطی اش با نزدیکان اشرف پهلوی مانند علی بنوعزیزی به شمار می رفت البته عبدی برخلاف شخصیت رادیکالش در نیمه اول دهه ۱۳۷۰، پس از انتخابات دوم خرداد خط مشی ای پیچیده را برگزید تا خود را یک ” چهره معتدل سیاسی “جا بزند.
ابتدا از هواداران راهبرد” آرامش فعال” بود تا آنجا که می گفت عمل سیاسی بعد از دوم خرداد باید از طریق گفتگو و قانونگرایی و حتی گاهی با کوتاه آمدن پیش برود. حتی عبدی در اولین سالگرد دوم خرداد به نقد رفتارهای سیاسی اردوگاه اصلاحات پرداخت و سخن از” منزوی ساختن افراطیون جناحهای سیاسی ” گفت اما حالا با شکست اصلاحات فکر بر پایه یک جنگ فرسایشی علیه نظام را در سر می پروراند و می خواست پروژه ای را که حجاریان از عهده آن بر نیامده بود این بار به پایان برساند.
به گمان عبدی حجاریان در مقام مشاور معتمد سید محمد خاتمی به او پیشنهاد نامطلوبی داد که هم ” رئیس جمهور” باشد و هم ” رهبر اپوزیسیون “. پس باید این تناقض که یاد آور تراژدی مضحک ابوالحسن بنی صدر بود، به گونهای حل میشد .در نتیجه عبدی به عنوان یک ” پیش استراتژی” اصلاحطلبان را به خروج از حاکمیت فرا خواند ، چون می گفت با قرار گرفتن در” موضع نظام “نمیتوان در ” نقش اپوزیسیون” بازی کرد .
بر اساس راهبرد او اصلاح طلبان بایدسریعااز مناصب دولتی استعفاء دهند تا ابتدا مشروعیت نظام سیاسی ایران را با مخاطره جدی مواجه کنند و با این کار ظرفیت های استفاده از همه امکانات ” مقاومت منفی” را فراهم سازند. این چنین عباس عبدی به عنوان عضو ارشد دفتر سیاسی حزب مشارکت ایران نفوذ رهبران گروهک ملی – مذهبی ها مانند عزت الله سحابی را در فرآیند تصمیم سازی های ” جبهه دوم خرداد ” برملا ساخت و از ائتلاف نانوشته با آنان برای پیشبرد پروژه ” مقاومت منفی ” پرده برداشت با این حال اصلاح طلبان حاضر به ترک قدرت نبودند برای فرایند استحاله مسیر متفاوت از متفاوت از نقشه عبدی در ذهن داشتند؛ چنانکه چند ماه پس از انتشار پیشنهاد مکمل سحابی ” مقاومت منفی” و عبدی ” خروج از حاکمیت” یک تحلیلگر مجله همشهری ماه نوشت:
تیر خلاص به استراتژی ” خروج از حاکمیت” در ۱۸ خرداد ۱۳۸۰ شلیک شد اما نه از سوی محافظه کاران بلکه از سوی اصلاح طلبانی که با تمام قوا در انتخابات حاضر شدند و به جای آنکه از قدرت خارج شوند بار دیگر قدرت را در اختیار گرفتند.
ادامه دارد…
ثبت دیدگاه