صبح یکی از روزهای زمستان در منطقۀ قجریه، باران شدیدی بارید و کم کم سیل جاری شد. بچه ها نگران شدند. چون اگر سیل زیاد می شد؛ کل گردان ولیعصرعج و گردان حبیب را آب می گرفت.
هم همه ای بین بچه ها افتاد. باید کاری می کردیم. چاره ای نداشتیم جز اینکه اطراف گردان خاکریز بزنیم و مانع رسیدن آب شویم. مانده بودیم چه کنیم، آخر وسیله ای برای احداث خاکریز نداشتیم. ماشین آلات سنگین هم در آب گیر کرده و قابل استفاده نبودند. واقعاً غافلگیر شده بودیم، اصلاً به ذهن هیچ کدام مان خطور نمی کرد که روزی سیل بیاید. در هر دو گردان بیشتر از ۵- ۶ تا بیل و کلنگ نبود.
همۀ بچه ها به جنب وجوش افتادند، با هر چیزی که دم دستشان بود؛ از بیل و کلنگ گرفته تا قاشق، بشقاب و چنگال دست به کار شدند.
خاکریزی به ارتفاع حدوداً یک متر ایجاد کردند و مسیر آب را بستند.
راوی: حمید صدری
نویسنده: لیلا مرتضی پور
ثبت دیدگاه