وصیت نامه شهید سید نصرت الله صفوی
بسم رب الشهدا و الصدیقین . در قاموس شهادت واژه ترس معنى ندارد)) (امام خمینى)
من طلبنى وجدنى و من وجدنى عرفنى و من عرفنى احبنى و من احبنى عشقنى و من عشقنى عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلى دیته و من على دیته فانا دیته))
((هر کس که مرا طلب کند، مى یابد. آن کس مرا یافت، مى شناسد. آن کس که مرا شناخت، دوست مى دارد. آن کس که دوستم داشت به من عشق مى ورزد. آن کس که به من عشق ورزید من نیز به او عشق مى ورزم. آن کس که به او عشق ورزیدم، مى کشم او را. آن کس که من بکشم او را خونبهایش بر من واجب است و آن کس که خونبهایش بر من واجب است، پس خود من خونبهایش هستم))
وصیت نامه سید نصرت الله صفوى ـ اعزامى از زنجان ـ بخش سلطانیه، با نام خداوند تبارک و تعالى وصیت نامه خود را چنین آغاز مى کنم:
سلام بر خاتم انبیاء محمد (ص) که آخرین فرستاده خداست و سلام بر ابرمرد تاریخ و اولین پیشواى شیعیان جهان على (ع) و سلام بر تمام ائمه اطهار (ع) و سلام دیگرم بر حسین سالار شهیدان، سلام بر اولاد حسین و سلام بر انصار باوفاى حسین و سلام و درود بیکران بر بت شکن زمان، خمینى عزیز و سلام و درود بى پایان به روان پاک شهیدان گلگون کفن اسلام و سلام بر دیار عزیزم سلطانیه و سلام بر مردم مومن و انقلابى سلطانیه و اکنون سلام بر پدر و مادر و برادران و خواهرانم.
حالا چند کلمه سخنى دارم با پدر بزرگوارم: پدرجان! مى دانم که چه زحمتهایى براى من کشیده اید و مرا به این سن و سال رسانده اید و در هنگام تجاوزات کافران بعثى به کشور اسلامى پسر خود را راهى جهاد در راه خدا کردید.
اما پدرجان و مادر جان! مى خواهم در این وصیت نامه پیامى براى شما بفرستم. اگر شما شنیدید که فرزند شما در جبهه هاى حق علیه باطل به فیض شهادت رسیده است، اصلا ناراحت نباشید. چونکه شهادت در راه خدا
افتخار است و شما بهتر مى شنوید در سخنان گهربار امام عزیزمان که مى گوید که: ((ملت ما ملت خون و مکتب ما مکتب شهادت است)). پس پدرجان و مادرجان! من این راه را خودم آگاهانه انتخاب کرده ام و اگر سعادت داشته باشم، شهید مى شوم و از شما مى خواهم که کلمه ناکام را در مورد من به کار نبرید. چون اگر من به شهادت رسیدم، بدانید که به کام خود رسیده ام.
چون شهادت آرزوى قلبى من است.
پس اى برادر و خواهر! بدان که در راه دین و قرآن شهادت افتخار است و این شعار همیشگى ماست و ما در دوران مخصوص تاریخ قرار گرفته ایم. دورانى که در آن ایمان و افکار و اعمال و رفتار ما در معرض امتحان است. پس
بدان در موقعیتى مشکل قرار گرفته ایم و در این موقعیت ما باید براى حفظ قوانین خدا همچون حسین خون بدهیم تا بتوانیم فتح و پیروزى اسلام را بر امت اسلامى به ارمغان بیاوریم.
اما مادر عزیزم! تو در شبهاى تاریک بى خوابى کشیدى و فرزند خود را بزرگ کردى و هم اکنون هدیه به مکتب اسلام و هدیه به رهبر کبیر انقلاب اسلامى کردى و من از شما مى خواهم که در شهادت من صبور و
استوار بوده باشید.
اکنون اى برادر بزرگم سید مهدى! اى پاسدار انقلاب اسلامى تو براى من الگو بودى، یعنى در حقیقت شما پاسداران براى جوانان الگو هستید و از تو مى خواهم که بعد از شهادت من اسلحه مرا به دست برادر
کوچکم، سید نجم الدین بدهید و در سنگر اسلام از مکتب مقدس اسلام دفاع کند.
و اما اى خواهران مهربانم! من از شما مى خواهم که همیشه زینب وار بوده و در شهادت من مثل زینب مکمل راه برادرتان باشید و صبر و استقامت بیشتر در این راه داشته باشید.
در آخر از پدر و مادر و برادرانم و خواهرانم و از تمام مردم همیشه در صحنه سلطانیه مى خواهم که گوش به فرمان آن پیر جماران بکنند و در همه وقت از ولایت فقیه پشتیبانى بکنید و در راه شهیدان اسلام قدم بردارید و همیشه شعارتان این باشد:
اماما، اماما تا انقلاب مهدى مقلد تو هستیم. حتى اگر شب و روز بر ما گلوله بارد. اماما، اماما، ما اهل کوفه نیستیم که حسین تنها بماند. خدایا، خدایا تا انقلاب مهدى تو را به جان مهدى خمینى را نگهدار از عمر ما بکاه و به
عمر او بیافزا و همه با هم بگویید: ((روحانیت با ملت، ملت با روحانیت)).
از پدر و از تمام دوستان و آشنایان مى خواهم که جنازه مرا به زادگاهم سلطانیه انتقال دهید و در پیش برادر پاسدار شهید اسدالله حیدرى دفن کنید.
از همگان التماس دعا دارم.
ثبت دیدگاه