سخن از قصّهایست که آغاز آن عشق و فرجامش وصال است.
مادران این قصّه تمام سهم خود از زندگی را در مخمل ارادت به پایندگی اسلام پیچیدهاند و دریای سرخ چشمانشان را فرش استقبال از تقدیر خدا نمودهاند.مشی عاشقانه پدران قصّه ما سراسر زیبایی وجمال است.
هر صبح که من و تو روزمان را از نو شروع میکنیم، پیرزنی قامت خمیده با اشک چشمانی منتظر دفتر خاطرات پسر آسمانیاش را ورق میزند، تا در موسم یادهای سبز فرزند نفسی تازه کند. پیرزن سالهاست که نگاهش به آسمان است تا شاید نفحهای از سمت آسمان دلش را آرام کند.
آسمان قصّه عشق همیشه ستاره باران است، ستارههایی که راه کمال را به ما نشان میدهند.
و ما سالهاست که به دنبال نشانی ازآسمان، نگاهمان سمت کرامت شهداست.
سالهاست که روزمان را با تماشای عظمت نام شهیدان آغاز میکنیم، تا شاید نمی از اقیانوس معرفت مردان خدا چشمان تشنه ما را سیراب کند.
سالهاست که سر به آستان امامزادگان عشق فرود آوردهایم به امید آنکه نام و یاد شهیدان ما را در پیشگاه عدل الهی سربلند کند.
سالهاست که سرداران دل شدگی ما را در وادی عشق شهادت پذیرفتهاند و ما برای رستگاری به مهر خادمی شهدا دل بستهایم.
اینجا روز از نو آغاز میشود کاش بشود روزمان را با نام و یاد شهیدان آغاز کنیم. بیتردید راهی که آنان پیمودهاند ما را به سرمنزل مقصود میرساند.
نکند در پیچ و خم زمان یادمان برود که ۲۱۸ هزار سرو سرفراز، به قربانگاه عشق بازی رفتند تا من و تو روزمان در امنیّت و آرامش نو شود.
ثبت دیدگاه