عملیات محرم بود. شهید مهدی پیرمحمدی فرمانده گردان ما بودند و شهید محمد ناصراشتری جانشین ایشان و شهید حسن باقری یکی از فرماندهان گروهان .
اهمیت تبلیغات دیگر جا افتاده بود من هیچ وقت یادم نمی رود،بچه ها قبل از عملیات در حال تجهیز شدن بودند از نظر اسلحه ، کوله پشتی ، مهمات، نارنجک ، قمقمه و … داشتند خودشان را آماده می کردند. شب عملیات که می خواستیم حرکت کنیم ما هم به خودمان می رسیدیم. البته باید اجازه می گرفتیم از فرمانده گردان تا تجهیزات برداریم.
وقتی برای اجازه رفتم پیش شان گفتند شما دیگه نه .
گفتم آقا مهدی شب عملیاته بگذار لااقل یک اسلحه و یک قمقمه آب ، خشابی ، نارنجکی به همراه داشته باشم .
گفتند نه وظیفه تو آوردن یک بلندگو، یک رادیو ضبط و دوربین است با چند نوار، آنها را بیاور . گفتم آخه … گفت : تو چه کار داری من فرمانده توام و من می گویم. گفتم : چشم و بحث رسید به قمقمه آب که خودتان می دانید قمقمه آب یک چیزی است که باید همه رزمنده ها به همراه داشته باشند.من به آقا مهدی گفتم بگذار حداقل یک قمقمه بردارم بالاخره تشنه می شوم گفت نه هر وقت آب خواستی من قمقمه ام را به شما می دهم .
راوی:(ناصر گیوه ای)
ثبت دیدگاه