زندگینامه شهید مهدی حیدری
مهدی در سال ۱۳۴۶ در خانواده مذهبی چشم به جهان گشود سال ۱۳۵۶ بود که پدرش فوت کرد .با شروع انقلاب اسلامی که هنوز کودکی ۱۰ ساله بود به هامراه خانوداه مذهبی اش در اکثر تظاهرات دوران انقلاب حضور داشت و با مجود تمام انقلاب را لمس کرد با شروع جنگ تحمیلی درس و مدرسه را رها کرده و خواهان اعزام به جبهه بود که مسئولین به علت کمی سن مخالفت می کردند بلاخره با تلاش فراوان موفق شد در اولین اعزامش راهی کربلای کردستان شود که مدتی بعد از ناحیه پا زخمی و به خانه بر می گردد پس از مدتی مداوا دوباره عازم جبههی جنوب گردید که در اکثر عملیاتهای غرور آفرین حضور فعال داشت در عملیات خیبر بود که دوباره ترکش خمپاره او را روانه خانه کرد بعد از مدتی بستری شدن دوباره به جبهه رفت شهید به علنت شجاعت تقوی بی باکی و شنا گر ماهر بودن موفق شد که به واحد اطلاعات لشکر عاشورا رفته و با گمنامان این واحد همسنگر شود و در این واحد بود که عملیان پیروز کربلای ۵ آغاز گردید و در ادامه عملیات کربلای ۵ در مورخه ۴/۱۱/۱۳۶۵ در منطقه شلمچه به فیض شهادت نائل آمد .
وصیتنامه شهید مهدی حیدری
گمان مبرید آنانکه در راه خدا کشته می شوند مردگانند . « شهدا » بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند .
با سلام و درود بی کران بر امام زمان (عج) و نائب بر حقش امام خمینی و خانواده محترم شهدا حمد و سپاس خداوند تبارک و تعالی که راه راست و سعادت را به ما عنایت فرمود و باز حمد و سپاس که ما را از سپاهیان خود قرار داد شکر خداوند بزرگ را که این نعمتها را به ما عنایت کرد اما غرض از نوشتن این وصیتنامه چون بر هر فرد مسلمان واجب می باشد وصیتی داشتد باشد لذا من هم به همین خاطر نوشته ای به عنوان وصیت از خود به جای می گزارم تا وظیفه خود را انجام داده باشم .
چگونه بنویسم خدایا از چه بنویسم معبودا توانیی نگارش را به من حقیر عطا فرما تا سخنی اندک و مفید در این ورقه از خود بجای گذارم هفت سال است که جنگ بر ما تحمیل شده است در این سالها چه سختیها که ملت نکشیده اند چه مشکلات که ندیده اند اما به لطف خدا صبر کردند آنهم چه صبری صبری که کمر دشمن را می شکند و امید و نقشه های شوم آنها مبدل به یأس و نا امیدی می کند خدایا تا به حال وصیتی ننوشته بودم . ولی دیگر نمی خواهم بدون وصیت باشم خدایا چگونه سخنان دلم را بنویسم نمی توانم چیزی بنویسم چون نگارش را به خوبی نمی دانم ولی چند دعا درباره خودم می کنم که انشا ا… خدا قبول کند .
بار الها توانایی و قدرت را در ما ایجاد فرما تا به اسلام عزیز خدمت نمائیم .
بار پروردگارا سبکبارم کن ، خالصم کن پاکم کن . بعد توفیق شهادت نصیبم نما چون می خواهم پاکیزه تو را ملاقات کنم اما چه کنم که دستم خالی است و نوشته ای اندک هم برای آخرتم ذخیره نکردم ولی پروردگارا از لطف و کرم تو نا امید نیستم پس قبولم کن و مرا به دیدارت نائل گردان .
و اما سخن کمی با امت شهید پرور . ای عزیزان به سخنان رهبر کبیر گوش فرا دهید و به آنها عمل کنید پشتیبان او روحانیت باشید صحنه را خالی نگذارید نماز جمعه را و دعا مراسم شهدا را هرچه پر شکوه تر بجا آورید وحدت کلمه خود را حفظ نمائید تا دشمن را نابود سازید .
مادر عزیزم می دانم چه سختی هایی را درباره من کشیده ای ولی همه آنها را تحمل کرده ای پس از تو می خواهم تقاضا می کنم از من راضی باشید و حلالم کنی و درباره من از خدا دعای خیر و بر من اگر شهید شدم گریه مکن که با این کارت دشمنت شاد می شود بلکه به حسین ابن علی و اولادش گریه نما و برادرانم و خواهرانم و همه فامیلها و آشنایان از همه شما حلالیت می خواهم و امیدورام که به بزرگواری خودتان ببخشید .
1365/۱۰/۲۲
ثبت دیدگاه