اشکانی، مختار: بیستم شهریور ۱۳۴۳ ، در روستای آقکند از توابع شهرستان میانه به دنیا آمد. پدرش عبادالله و مادرش نرگس نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت و بر اثر مصدومیت شیمیایی مجروح شد. شانزدهم فروردین ۱۳۶۴ ، در بیمارستان آلمان بر اثر عوارض ناشی از آن به شهادت رسید. مدفن او در مزار پایین شهرستان زنجان واقع است.
وصیتنامه:
اى پدر عزیزم! من در تمام عمرم نتوانستم، مقدارى از آن زحماتى که براى من کشیدى و مرا به این انقلاب و به این مکتب الهى سپرده اى تا به حال نتوانستم، کارى چندانى در مقابل این زحمات شما کرده باشم و خوشحالم از این که در راه خدا شهید مى شوم که براى آخرت چراغى باشم تا در روز قیامت در تاریکى نباشیم.
اى مادر عزیزم! نمى دانم با چه زبانى و با چه حرفى از زحمات شما تشکر کنم که شما واقعا حقى در گردن من
دارى و من در تمام عمرم نتوانستم، کار خیرى در مقابل شما بکنم که شما در آن تاریکى شب و در گرماى تابستان و سرماى زمستان که براى من زحمتى کشیده اى، من نتوانستم از زحمات شما تشکر کنم. اما به خود فخر مى کنم که چنین مادرى در دنیا داشتم و به خود فخر مى کنم که مرا آن چنان نصیحت کرده اى و آن چنان تربیت دادى و مرا به این انقلاب سپرده اى و امیدوارم که اجر شما را حضرت زینب (ع) بدهد.
اى برادران عزیز! من در طول عمرم نتوانستم، از آن خوبیهاى شما تشکر کنم.
وقتى که من در سن کوچکى بودم و خوب و بد را تشخیص نمى دادم، شما مرا به این راه راست هدایت
مى کردید. اما من متوجه نمى شدم. الان مى دانم که مرا به این راه هدایت مى کردید. و اى خواهران مهربان! آن
محبتهایى که به من کردید، هرگز از یادم نخواهد رفت و اگر بعضى موقع تندى کردم، امیدوارم که مرا بخشیده باشید.
خودتان
را حفظ کنید که آن دشمنان و منافقان کور دل بدانند که من براى حفظ حجاب شهید شدم و بعد از من زیاد براى من
خاطره:
یک روز که شهید به مرخصی آمده بود دیدم که چهار دست و پا راه میرود،گفتم که چرا اینطور میکنی؟ گفت شهید زین الدین که شهید شد کمر ما شکست،نمیتوانم راست راه بروم. (خاطره ای به نقل از مادر شهید)
ثبت دیدگاه