حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

پنجشنبه, ۲۰ شهریور , ۱۴۰۴ ساعت تعداد کل نوشته ها : 6431 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 363×
غواص شهید سعید شمس
10

نام پدر: محمدمهدی محل تولد: زنجان تاریخ تولد: ۲۴/۵/۴۵ تاریخ شهادت: ۲۲/۱۱/۶۴ نام عملیات: والفجر ۸ منطقه عملیاتی: اروندرود محل شهادت: فاو مزار شهید: مزار شهدای پایین زنجان زندگینامه شهید سعید شمس سعید شمس فرزند محمدمهدی و معصومه افسری در بیست و چهارمین روز از مردادماه ۱۳۴۵ در زنجان دیده به جهان گشود. سعید ۳ […]

پ
پ

سعید شمسنام پدر: محمدمهدی
محل تولد: زنجان
تاریخ تولد: ۲۴/۵/۴۵
تاریخ شهادت: ۲۲/۱۱/۶۴
نام عملیات: والفجر ۸
منطقه عملیاتی: اروندرود
محل شهادت: فاو
مزار شهید: مزار شهدای پایین زنجان

زندگینامه شهید سعید شمس
سعید شمس فرزند محمدمهدی و معصومه افسری در بیست و چهارمین روز از مردادماه ۱۳۴۵ در زنجان دیده به جهان گشود. سعید ۳ خواهر و ۱ برادر داشت.
او سالهای شیرین کودکی را در کنار خانواده سپری کرد و با فرارسیدن زمان ورود به مدرسه مشغول تحصیل شد. تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه شهید چمران به اتمام رساند سپس وارد مدرسه امیرکبیر شد. اما دیگر ادامه تحصیل نداد و در سپاه پاسداران مشغول به کار شد.
سعید، عضو بسیج بود و در مسجد عباسیه فعالیتهای فرهنگی داشت و در مراسم هیئت متوسلین حضرت صاحبالزمان (عج) شرکت داشت. پنج سال از آغاز جنگ تحمیلی میگذشت و سعید که ۱۹ ساله بود، وظیفه را بر این دید که با حضور در جبهههای جنگ، دِین خود را در دفاع از اسلام و انقلاب نوپای اسلامی ادا نماید.
بنابراین از طریق یگان اعزامی بسیج در سال ۱۳۶۴ وارد مناطق عملیاتی شد و به عنوان امدادگر و غواص مشغول به خدمت شد و سرانجام پس از رشادتها و دلاوریهای بسیار در عرصه نبرد در بیست و یکمین روز از بهمن ماه ۱۳۶۴ در عملیات والفجر ۸ شرکت کرده و در همین عملیات بر اثر اصابت ترکش به شهادت نائل آمد.
پیکر پاک و مطهرش پس از تشییع در مزار پایین شهدای زنجان در کنار دیگر همرزمان شهیدش به خاک سپرده شد.

مادر شهید:
وقتی خبر شهادت سعید را برای ما آوردند، ما باور نمیکردیم. من آنقدر ناراحت بودم و استرس داشتم که شب نتوانستم بخوابم.
روز بعد موقع ظهر از خستگی به خواب رفتم.
در خواب دو خانم را دیدم؛ یکی طرف چپ و دیگری در طرف راستم ایستاده بودند. به من میگفتند: آرام باش، آرام باش.
بعد از بیدار شدن احساس آرامش عجیبی میکردم و دیگر بیقراری نکردم.

نامه شهید
به نام خدا
با سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی و با درود به شهیدان گلگون کفن انقلابمان امیدوارم که آن وجود نازنینتان در سایه خداوند تبارک و تعالی صحیح و سلامت بوده و هیچ ناراحتی نداشته باشید و اگر از احوالات اینجانب خواسته باشید الحمدا… خوب هستم و هیچ ملالی نیست بجز دوری دیدار شما.
باری برادر عزیز بعد از رفتن شما من روز یکشنبه آن هفته به مرخصی آمده بودم که برادر تقی عمرانی را دیدم و ایشان از شما خبر گرفت و آدرس خانه شما را گرفت. میخواست برای تشکیل مدرسه و کلاس دوم پیش شما بیاید. من هم با او آمدم ولی وقتی شنیدم به جبهه رفتهاید یک کم ناراحت شدم. انشاءا… به یاری خدا با پیروزی رزمندگان اسلام و با فتح کربلا و قدس ارمغانی به ملت شهیدپرور ما بیاورید و من هم همینطور با رضا در آموزشگاه هستم.
از قول آقا رضا و آقا رسول و آقا مصطفی و آقا محمد و غیره به شما سلام میرسانم انشاءا… خدا به شما اجر دنیا و آخرت عطا نماید و ما را توفیقی دهد تا رهرو راه شهیدان عزیزمان باشیم. دیگر عرضی ندارم. انشاءا… وقتی این نامه رسید جوابش را بفرست تا بدانم رسیده. دیگر حرفی ندارم. خدا حافظ شما باشد.
سعید شمس ۷/۲/۶۳
آدرس من: زنجان، سعدی شمالی، پادگان مالک اشتر، آموزشگاه سرپاسبان، برسد به دست سعید شمس
ضمنا به دیگر برادران سلام گرم مرا برسان.
***
بنام خدا
به خدمت دوست عزیز و گرامیم ذوالفقار صدری
با درود بیکران بر پیشگاه رهبر کبیر انقلاب اسلامی و با سلام بر شهیدان و با آرزوی صحت و سلامتی رزمندگان جان برکف انقلابمان امیدوارم حال تمامی برادران کوشنده و تلاشگر راه حق بخصوص دوست عزیزم ذوالفقار صدری و برادر رسول و دیگران امیدوارم حالتان خوب باشد. اگر از احوالات اینجانب خواسته باشی حالم خوب میباشد. من بعد از اینکه دو هفتهای در تهران تاخیر داشتم روز پنجشنبه ۲۷/۵ به زنجان رسیدم و بعد از اینکه خبردار شدم شما دو نفر رفتهاید و از طرف شما دو نامه یکی به من و دیگری به آقا مصطفی آمده که من الان روز جمعه عصر این نامه را به شما مینویسم و تابحال آقا مصطفی را ندیدم انشاءا… به او میدهم. همانطوری که نامه نوشته بودی بعد از خواندنش از خواهرم پرسیدم که فیلمی که من با دوستم عکس انداختم، کجاست و بعد جویا شدم که برای ظاهر شدن به عکاسی داده و این نامه را یکی برای اینکه دلم برایت تنگ شده بود و دیگری اینکه اطمینان پیدا کنم که این نامه با آدرس درست به آنجا به دستتان میرسد تا بتوانم در نامههای بعدی هم عکس و هم فتوکپی آن خواب را برایت بفرستم باری دوست عزیزم موقعی که عملیات والفجر ۲ و ۳ انجام گرفت من در تهران بودم و خیلی ناراحت بودم که من در آنجا نیستم و از طرفی ناراحت این بودم که به زنجان بیایم و زود خودم را برای امتحان آماده کنم. تقصیر من بود حالا قبول میکنم. فردا ۲۹ میخواهم ببینم چه میشود برای امتحانات اما تا حدودی تصمیم گرفته بودم که وقتی به زنجان آمدم، بعد از امتحان به جبهه بروم. حالا تکلیفم روشن نیست اما اگر قرار باشد آنجا شما و امثال شما از زندگی خود بگذرین و جانتان را فدای ملت بکنید اما ملت پشتیبان این جنگ و اوضاع نباشد که همه به عیش و نوش بروند و آنجا رزمندگان جان بر کف جانشان را بدهند تا خاکشان، وطنشان [و] مردمشان مورد تجاوز این کفار قرار بگیرد. وا… نمیتوانم طاقت بیاورم اما باز هم نمیتوانم بگویم که میتوانم بیایم و یا نیایم. اما اگر عملیات یا احتیاجی باشد امکان دارد به هر کجا باشد، بروم و برایم فرق نمیکند. انشاءا… به یاری خداوند متعال با پیروزی کامل و نابودی کفار و ظلم و بیعدالتی و فتح کربلا به خانههایتان برگردید. خدا به همه شما و مادران و پدرانتان ایمان، صبر، پایداری اجر دنیا و آخرت بدهد. این‌گونه دلاورانه در صحنه نبرد حاضر میشوید توصیهای که میکنم این است که از اوضاع و احوال آنجا حتماً برایم بنویسید و بعد از اینکه این نامه رسید، نامه بفرست حتی یک کلمه تا بتوانم اطمینان داشته باشم و به آقا رسول و خودت هم میگویم اگر عکسی در آنجا دارید برایم بفرستید. منتظر نامهات هستم به امید پیروزی نهایی رزمندگان ایثارگر. شما را به خدا میسپارم از عوض من آقا رسول را ببوس.
خداحافظ شما
سعید شمس ۲۸/۵/۶۲

در ضمن یک دوست آموزشگاهی در اینجا دارم؛ اسمش جعفر صدری میباشد و چون دید دوستی به اسم صدری در زنجان دارم گفت که سلام او را هم به شما برسانم و همین‌طور این دوست عزیز اهل خرمدره میباشد.
آقا داود زحمت کشیده برساند به آقا ذوالفقار.
***
بنام خدا
به حضور محترم برادر گرامی و عزیزم ذوالفقار صدری
با درود بیکران بر پیشگاه رهبر عظیمالشأن انقلاب اسلامی و سلام و درود بر شهدای گلگونکفن و جان باخته راه حق و حقیقت که با خون خود راه کربلا را رنگین و باز نموده، پس از تقدیم عرض سلام به شما دوست گرامی آقای ذوالفقار صدری امیدوارم حال شما و دیگر دوستان و همچنین خانوادهتان خوب باشد و آن وجود نازنینتان در زیر سایه درگاه احدیت صحیح و سلامت باشد. باری برادر عزیز اگر از احوالات اینجانب من و آقا رضا خواسته باشید، شکر خداوند متعال حال ما خیلی خیلی خوب است و هیچ ملالی نیست بجز دوری دیدار شما که آن هم به زودی زود تازه گردد. باری برادر عزیز همان‌طوری که اطلاع دارید این شهر که ما در آن مستقریم خیلی آرام است و هیچ خبری از ضدانقلاب نیست و در اوایل مأموریتمان بعد از ساعت ۸ عصر دیگر کسی بیرون نمیآید. ولی به خاطر هفته جنگ دیگر تا ساعت ۱۱ آزاد شده و خلاصه من و آقا رضا و دیگر بچهها چون تحت نظر شهربانی خدمت میکنیم و گاهی اوقات با لباس بسیج هستیم و گاهی اوقات با لباس کارآموزی و اینجا تنها حرفی که دارم آن است که در نامه قبلی یادم رفته بود بنویسم. این بود که به پسرعمه خودتان آقا منصور که نمیدانم در زنجان است یا در جبهه، سلام مرا برسان و اگر در جبهه بود آدرس او را به من بفرست و اگر خبری از آدرس حسین باقری داشتی برایم بفرست. خلاصه به همگی بچهها سلام مرا برسان. برادران رسول منصوری، منصور صفری، سیدمحمد موسوی، محمد فیروزه و مصطفی حدیدیان و دیگر بچهها سلام من و آقا رضا را برسان و دعا به رزمندگان اسلام و طول عمر رهبر عزیز از یادتان نرود.
التماس دعا، حقیر شما سعید شمس
دعایمان: تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار. آمین
11/۷/۶۳
***
بسم ا… الرحمن الرحیم
به حضور برادر عزیزم ذوالفقار صدری
با عرض سلام بر پیشگاه رهبر کبیر انقلاب اسلامی و درود بیکران بر شهیدان پس از تقدیم عرض سلام امیدوارم حال تمامی رزمندگان ایثارگر جبههها و شما برادر گرامی خوب باشد باری برادرجان اگر از احوالات اینجانب خواسته باشید به شکر خدا سلامتیم و ناراحتی نیست بجز دوری دیدار شما.
برادر جان بعد از اینکه شما رفتید بعد از چند روز به مدرسه با برادر ابراهیم محمدی سری زدیم و نمرات را پرسیدم همان‌طوری که انتظار داشتم شد. یعنی من چهار تجدیدی را برای آنان گاه فکرش را میکردم اما با قبولی در درسهای ریاضی و زبان شفاهی که امتحانش را نداده بودم. دویرانی گفت که بروید نمراتتان را میدهم. ما هم با خوشحالی آمدیم اما الان روز پنجشنبه ۲۴/۶ میباشد و ساعت در حدود ۱۵/۱۰/۲ ثانیه میباشد اما میخواهم با خسروی صحبت کنم اگر شود از اول سال در کلاس دوم باشم و امتحانها را در آبان بدهم و یک خبر جدید که همین الان یادم افتاد این است که دو روز پیش نامهای از سیدمحمد رسید که الحمدا… حالش خیلی خوب است و در ۲۲ کیلومتری بانه میباشند و پدرش هم دو روز پیش از همانجا آمد که رفته بود دیدنش. خلاصه خیلی خوشحال شدم. برادر جان با آنکه الان چهرهات را نمیبینم اما با فرستادن این نامه باز هم خجالت میکشم چون شما [را] در آنجا هم بیکار نمیگذارم. برادر عزیز اگر دیدید نمیشود، زیاد دنبالش را نگیرید ولش کنید پول را میخواهم چکار. همین که سلامتی شما باشد برایم بس است. دیگر چیزی نمیخواهم حرفی ندارم. از حال و هوای آنجا بنویس.
آقا رضا و بچههای دیگر به شما سلام میرسانند. خدا حافظ شما باشد.
24/۶/۶۲

وصیتنامه شهید
بسما… الرحمنالرحیم
بسمربالشهداء والصدیقین
به نام خداوند آفریننده جانها و با دورد به رهبر کبیر انقلاب اسلامی و با سلام به شهیدان اسلام ان‌شاءا… که هر کس از خانواده من این کاغذ را میخواند، اول ببخشد که خلاصهوار مینویسم و از تکتک خانواده و فامیلها حلالیت میخواهم. از آنها تقاضا دارم از دوستان و آشنایان حلالیت مرا خواستار باشید.
پدر و مادر عزیز! امیدوارم اجر شما با حضرت فاطمه زهرا(س) و امامان معصوم باشد و امیدوارم خداوند ما را ببخشد و انشاءا… کهشما اینفرزندتانرا که خیلی زحمتم را کشیدهاید، ببخشید و مرا عفو نمایید.
کلاً من وصیت مینمایم در حدود (یک سال نماز قضا و در حدود یک ماه روزه دارم) آنها را زحمت بکشید و اگر پول و چیزی دارم به اختیار پدرم بگذارید. انشاءا… که ایشان میدانند، چکار کنند. دیگر چندان عرضی ندارم فقط با مردم حزبا… باشید و خواستار طولانیتر شدن عمر امام باشید و هیچوقت اسلام و امام را تنها نگذارید. امیدوارم که مرا حلال کنید. از خداوند خواهان آن هستم که به خانوادههای شهدا، اسرا، مفقودالاثر و جانبازان صبر و نیروی ایمان و اجری عظیمعنایت بفرماید.
و منا… توفیق
والسلام علیکم و رحمها… و برکاته
سعید شمس مورخه/۱۱/۶۴ – امضا

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

2 دیدگاه برای “غواص شهید سعید شمس”
  1. سلام علیکم
    خسته نباشید
    خیلی هم خوشحال شدم هم خیلی ناراحت شدم ، واقعاً تشکر میکنم که همه اسناد این شهید بزرگوار رو جمع آوری کردید ، من خودم خواهر زاده شهید هستم و همیشه هم پیگیر شهید هستم ، متاسفانه در مهر ماه همین سال مادر شهید به رحمت خدا رفتن ، ای کاش بودن و من میگفتم که همچنین افرادی همچین کارایی در حق پسرش کردن اما نشد ، صد حیف که ای کاش مادربزرگم بود چون وقتی از شهید میگفتم یا میگفتن خیلی خوشحال میشد ، از مسئولین سایت خط شکن یه خواهش دارم ، دوست دارم که با بنده در ارتباط باشند و بنده اطلاعات بیشتری از شهید در اختیارشان بگذارم و همچنین بنده به دنبال بعضی اسنادی هستم که متاسفانه الان موجود نیستن ولی در بنیاد شهید زنجان و …. هستن که به دنبال جمع آوری اون ها هستم ، لطفاً پیام بدید
    اجرکم عند الله

    پاسخ
    • سلام برادر بزرگوارم. خوشحالیم که ادامه دهنده راه پرافتخار شهیدان هستین. در تلگرام خدمتتون پیام دادیم جهت هماهنگی و دریافت آثار بیشتر.
      ممنونم از بذل توجه تون

      پاسخ
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.