نام پدر: اسماعیل
محل تولد: زنجان
تاریخ تولد: ۱۶/۱۲/۴۵
تاریخ شهادت: ۲۰/۱۰/۶۵
نام عملیات: کربلای ۵
منطقهعملیاتی: شلمچه
محل شهادت: شلمچه
مزار شهید: مزار شهدای بالای زنجان
زندگینامه شهید رضا آلاچمنی اصل
رضا آلاچمنی اصل فرزند اسماعیل و عالیه حبیبی در شانزدهمین روز از بهمن سال ۱۳۴۵ در زنجان دیده به جهان گشود.
او یک خواهر نیز دارد. وی دوران شیرین کودکی را در کنار خانواده سپری کرد و با فرارسیدن زمان ورود به مدرسه وارد مدرسه ابتدایی شد و توانست تا مقطع دوم راهنمایی در مدرسه افشارچی زنجان به تحصیل بپردازد.
وی همچنین به فعالیتهای مذهبی و انقلابی در پایگاه شهید مطهری و مسجد جامع نیز میپرداخت و به عنوان پاسدار وظیفه نیز مشغول بود.
سرانجام با آغاز جنگ تحمیلی به ندای رهبر فرزانهاش لبیک گفته و از طریق یگان اعزامی سپاه پاسداران وارد مناطق عملیاتی میشود و به عنوان غواص مشغول به خدمت میشود.
پس از رشادتهای بسیار در تاریخ ۲۰/۱۰/۱۳۶۵ در منطقه عملیاتی شلمچه در عملیات کربلای ۵ بر اثر اصابت ترکش به سر و صورت شهد شیرین شهادت را مینوشد.
پیکر پاک این شهید راه ایثار و فداکاری در مزار بالای شهدای زنجان در کنار دیگر همرزمان شهیدش به خاک سپرده شد تا برای همیشه عندربهم یرزقون گردد.
دستنوشته شهید رضا آلاچمنی اصل
شهید گمنام
سنگرها و پایگاههای دشمن یکی پس از دیگری سقوط کرده و دشمن شکست مفتضحانهای را متحمل شده بود و تجهیزات و خودروهای دشمن که اغلب منهدم شده بود، چهره خاصی به منطقه عملیات داده بود. در این میان رزمندگان اسلام نیز با خوشحالی و با همان گشادهرویی مشغول پاکسازی سنگرهای دشمن بودند و با خمپارههای غنیمتی روزگار بعثیون را سیاه کرده بودند.
در دلم خیلی خوشحال بودم و خدا را شکر میگفتم که این همه پیروزی و سرافرازی نصیب لشکریان اسلام کرده و دشمنان اسلام و قرآن را به دست این عاشقان کربلای حسینی خوار و ذلیل کرده. به علت کارهایی که داشتم به فکر افتادم که به عقب بیایم و کارهایم را روبراه کنم. ولی جادهای نبود و اگر میخواستم از آنجا که نیروها آمدهاند برگردم راه خیلی طولانی میشد و یک روز طول میکشید پس با خود فکر کرده گفتم چطور است که از همین جا مستقیم به طرف کوه لری بروم که نزدیکتر خواهد شد.
به همین منظور به راه افتادم از خدا میخواستم که قوتم را بیافزاید تا بتوانم زودتر این مسیر را بپیمایم و به بالای کوه لری برسم که بلندترین کوه در منطقه بود. در بالای آن نیز چند تن از برادران سنگر داشتند به یاد خدا حرکت میکردم و از لابلای جنگلها و درختان بلوط میگذشتم و هر چقدر میآمدم گویا راه طولانیتر میشد و آنطور که من از دور دیده بودم نزدیک نبود.
پس از طی یک ساعت به رودخانه عزلجه رسیدم. که بین کانیمانگا و فری جریان دارد. از دیدن آب صاف و زلال رودخانه که با لطافت خاصی جریان داشت، لذت میبردم و با دیدن این همه کوه و جنگل و رودخانه به عظمت خدا پی میبردم و اینها همه بر ایمانم میافزود و به یاد آن شعر میافتادم که برگ درختان سبز در نظر هوشیار/ هر ورقش دفتری است معرفت کردگار. از آب رودخانه وضو ساختم و آماده نماز شدم و در آن خلوت وحشتناک که از وجود شیاطین جنی و انسی میرفت به خدا پناه بردم و بیشتر از همیشه به یاد خدا بودم و شکر خدا میکردم که به یاد خدا هستم و در دلم با خود میگفتم که الهی رضاً برضائک و تسلیماً لامرک و خدایا درست است که هر که را دوست داشته باشی به رنج و درد و زحمت میاندازی تا تضرع و زاری او را بشنوی. واقعا چه لذت دارد که انسان در لحظات درد و رنج به خدای خود پناه برد و به خدا امیدوار باشد و مصلحت را از آن خدای باریتعالی بداند و هرچه غیر خدا هست از دل بیرون کرده و بگوید یا الله و چه حلاوت و شیرینی دارد که انسان در نهایت بی کسی و غربت و درد و رنج به خدا امیدوار باشد و کس بیکسان را خدا بداند و … پس از اتمام نماز و شکر خدا آتشی روشن کرده و مقداری از بلوطها که زیر درخت ریخته بود، جمع کردم و مائدهای ساده فراهم کرده سپس اسلحه کلاش را برداشته قله کوه لری روان شدم در بین راه که از میان درختان سر سبز بلوط میگذشتم هیچ آثاری از موجود زنده نبود و گویا کسی بدین پا نگذاشته است و فقط هرچندگاهی صدای پرندهای و یا موجود وحشی دیگری بود که سکوت را میشکست و من هم همچنان قدمهایم را به یاد خدا برمیداشتم و از میان سنگلاخها و شیارها و درختان میگذشتم و هرچه بیشتر میرفتم منطقه بیشتر حالت وحشتناکی به خود میگرفت و احتمال وجود عناصر ناپاک ضدانقلاب میداد و اسلحه را بیشتر در دستم میفشردم و با توکل بر خدا قلبم آرامش میگرفت و پیش میرفت در حدود دو ساعتی راه آمده بودم و تقریبا نصفههای راه را طی کرده بودم که ناگهان دیدم یک نفر زیر درخت خوابیده است. بلافاصله اسلحه را در دستم آماده دفاع نگهداشتم و بر خدای بزرگ توکل کردم و در آن لحظه فکرهای گوناگونی از ذهنم خطور کرد. کم کم پیش آمدم و نزدیک که شدم دیدم این فرد قیافه یک پاسدار ما دارد و شهید شده است. اشک در چشمانم حلقه زد و مظلومیت شیعه در تاریخ در نظرم مجسم شد و با خود گفتم ای خدای مهربان اینجا که هیچ آثاری از انسانیت و موجود زنده نیست. این شهید مظلوم اینجا چه میکند و از کجا بدنیا آورده شده است دیدم که در کنارش یک برانکارد، کوله پشتی، یک جفت پوتین، دو عدد خشاب و یک اورکت سپاه وجود دارد و وجود این وسایل سبب میشد که فکرهای مختلفی از ذهنم خطور کند. با خود گفتم اصلا چطور شد که من از این راه آمدم تا این شهید مظلوم را ببینم. با یاد خدا گفتم مصلحت از آن خداست. واقعا این خدای مهربان بود که مرا بدین راه هدایت کرد تا درس عبرت بگیرم و در میان درد و رنج و بلاها آبدیده شوم و سوختگان راه کربلای حسینی را ببینم و به مظلومیت حسینیان و به بیرحمی و دنائت و پستی یزیدیان عینا پی ببرم. مشاهده این شهید با آن حالت بر ایمانم میافزود و احساس میکردم که روحم، ایمانم و روحیهام قویتر از همیشه است و آماده ایثار و فداکاری جانبازی هستم و آن لحظات لحظاتی بود که قلم از بیان آن عاجز و فقط باید انسان در متن اینگونه مسائل باشد تا آن حالت روحی و عرفانی را درک نماید. مقداری از وسایل کنار شهید را جستجو و بررسی کردم تا به هویت او بیشتر پی ببرم دیدم که در روی کوله پشتی نوشته شده است(بهروز جبرائیلیان) و نشانی دیگری نبود. با خود گفتم که بروم و انشاءا… با چند نفر دیگر از دوستان و رزمندگان بیاییم و این شهید را ببریم و با دلتنگی و ناراحتی از این مسئله که نمیتوانستم او را با خود بیاورم. دوباره راه افتادم و چون راه مشخصی نبود مستقیم از میان شیارها و سنگلاخها و درختان جنگلی به طرف قله لری مسافت را میپیمودم و همهاش بیاد این شهید گمنام و مظلوم بودم و خدا را شکر میکردم که او را دیدم و انشاءا… خواهیم آورد و خانوادهای را خوشحال خواهیم کرد و با خود میگفتم ای خدای بزرگ شاید اگر من از اینجا نمیآمدم کس دیگری به اینجا نمیآمد و این شهید عزیز در اینجا میماند که البته خدا مرا وسیله کرد در این لحظات قلبم به یاد خدا آرامش میگرفت و شکرخدا میکردم که (الا بذکرا… تطمئنالقلوب) همچنان راه را ادامه دادم و پس از ساعتها به بالای کوه لری رسیدم به همانجایی که صدامیان شکست خورده پایگاهی مستحکم در آنجا داشتند و در عملیات والفجر ۴ به دست غیورمردان اسلام فتح شده بود در آنجا مسئله را به برادران تعریف کردم و قرار شد که در فرصت مناسب برویم و آن شهید را بیاوریم از آن پس همیشه به فکر او بودم و شبها خوابم نمیگرفت تا اینکه چند روز بعد به همراه چند تن از برادران تخلیه شهدا و به همراه سه رأس قاطر رفتیم و شهید مظلوم را آوردیم.
***
اعوذباالله منالشیطان الرجیم
بسما… الرحمن الرحیم
رباشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقده من لسانی یفقهه قولی
یا ا… یا محمد یا علی یا فاطمه یا حسن یا حسین شهید: علیه السلام
خداوندا چطور وصیتنامه بنویسم در حالی که مرا از پا گناه و روسیاهی مرا فراگرفته است و خدایا راضی به مردن نیستم تا که خودم را آماده سازم و خود را پاک کنم.
برادران عزیز من چیزی بلد نیستم که به شما عزیزان بگویم چون که چیزها را من از شما برادران گرامی یاد گرفتم. فقط یکی دو ساعت که من به شما عرض میکنم که انشاءا… همه با هم این چند مسئله را انجام میدهیم. انشاءا…
و از خداوند منان میخواهیم که توفیق عمل به این چنین مسائلی را به تمام مؤمنان بدهد.
برادران عزیز اگر ما بتوانیم به بزرگترین دشمن خود غلبه کنیم همیشه و در همه جا پیروزیم با توفیق پروردگار عالم و این بزرگترین دشمن ما هم نفس اماره ماست. معمولا هر انسانی سه نوع نفس داریم؛ اما نفس اماره دوم نفس لوامه سوم نفس مطمئنه هستند.
نفس اماره انسان همیشه امر به کارهای بد میکند.
مثلا امر میکند که آیا آقای ایکس از تو کوچکتر است چرا تو به او سلام کنی باید او به من سلام کند یا چیزهای دیگر که من گناهکار نمیتوانم همه آنها را بنویسم.
دوم نفس لوامه آیا این نفس چیز این نفس نفسی است که انسان وقتی که کار خطایی از او سر زد انسان خود را سرزنش میکند.
مثلا وقتی که روی کسی فریاد میزند بعدا با خودش میگوید که چرا من این کار بد را انجام دادم و ناراحت میشود.
سوم نفس مطمئنه است که انسان بر نفس خودش اطمینان دارد که نفس نمیتواند مرا به کارهای بد امر کند و همیشه کارهای خوب میکند.
پس برادران بیایید با هم این دشمن بزرگ را به زمین بزنیم. آیا چطور میشود که انسانی نفس اماره خودش را بر زمین بزند با کمک خداوند تعالی برادران گرامی بدون کمک حق تعالی نمیتوانیم بر نفس خود پیروز شویم چون که نفس انسان از خود انسان قوی است.
برادران ماها از چند راه میتوانیم بر نفس خود غلبه کنیم اول با خواندن نماز شب، عمل کردن به مستحبات و عمل نکردن به مکروهات با روزه مستحبی گرفتن شبها با وضو خوابیدن و با چندین راه دیگر میتوانیم به نفس خود غلبه کنیم.
آیا چه میشود ما صبح نیم ساعت قبل از اذان بیدار شویم و دو سه رکعت نماز مستحبی یا نماز شب بخوانیم برادران ماها عادت کردیم که شب اول وقت تا ساعت ۱۲ یا ۲ شب اگه شد بیدار باشیم اگر چه هم نماز صبح ما از وقت مقررش گذشته باشد.
برادران اول شب بیدار مانده هیچ اجر پاداشی برای ما ندارد گرچه با وضو هم باشیم بلکه گناه و غیبت هم میکنیم. آیا چه میشود که ما به مستحبات عمل کنیم چرا به مکروهات عمل میکنیم آیا نمیتوانیم کارهای خوب انجام دهیم چرا کارهای بد زننده انجام میدهیم این از بدبختی خودمان است بیدار باشید برادران که در روز قیامت حساب من و تو از دیگران جدا است چرا؟ چون که بسیجی و یا پاسدار انقلاب هستیم.
ماها هنوز نمیدانیم که آیا به جبههمیرویم برای چه میرویم به خاطر چه میرویم.
برادران گرامی من خودم را میگویم من به اسم بسیجیا چیز دیگری هستم چون که شرایطی دارد. بسیجی بدون پاسدار یا بودن شرایطی دارد که آیا چه کارهایی را باید انجام بدهیم و یا چه کارهایی را باید انجام ندهیم.
برادران من شما گاهی کارهایی میکنیم که به نظر خودمان خوب است ولی به باطن این کار نگاه کنید میبینیم که کار حرام یا مکروه انجام دادیم.
برادران بسیجی یا پاسدار نباید از یاد خداوند تعالی غفلت کند.
به سخن امام امت نگاه کنید که میگوید خداوند تعالی در آسمان ملائکه را دارد و در روی زمین بسیجی را پس باید من شما در روی زمین نمونه باشیم که مثل من بسیجی اسم شما عزیزان را خراب کرده است. برادران عزیز دعا را فراموش نکنید چون که دعا سلاح مؤمن است اگر ما در این جنگ پیروز میشویم دعاهای مادران شهدا است. دعاهای خواهران داغدیده است و دعاهای بچههای یتیم است.
برادران این دعا را فراموش نکنید اگر میتوانید همیشه این دعا را بکنید انشاءا…
اللهم لا تکلنی الی نفسی طرف عین.
یعنی خدایا مرا یک آن به خودم وامگذار
برادران خلوص داشته باشید اگر برای نگهبانی میآیید اول وضو بگیرید بعداً سلاح را تحویل بگیرید اول نیت کنید بعدا راه بروید به قول یکی از برادران پایگاه اگه میخواهید یک چوب کبریت را از جای اولش یک متر به جای دیگر بکشید اول بگویید خدایا به خاطر تو این کار را انجام میدهم.
برادران عزیز از شما خواهش میکنم که این دعاهای توسل، کمیل و غیره را فراموش نکنید این مسلمین هرچه دارند از دعاها دارند برادران هر وقت دست خالی شویم زیارت عاشورا بخوانیم قرآن بخوانید به نمازهای جماعات بروید البته این را بدانیم که من خودم قرآن بلد نیستم و نمیتوانم بخوانم.
برادران بسیجی باز من روسیاه از شما خواهش میکنم که نماز شب بخوانید چون که نماز شب سلاح مؤمن است.
برادران به جبهه رفتید حتما نماز شب بخوانید. البته این را بدانید که نماز شب در پشت جبهه هم باید خوانده شود. در صورتی که به جبهه رفتید نماز شب برای انسان واجب میشود. البته برای پاسدار و یا بسیجی چون که در میان مردم نمونه است برادران نماز شب کلیه سعادت دنیا و آخرت من و شماها است برادران پایگاه این وصیت مرا حتما عمل کنید که آن هم اهمیت زیاد دادن به واجبات خدا و یا خواستههای خداوند متعال میباشد چون که من و تو هر چه از خدای متعال خواستیم داده است پس باید ماها هم خواستههای خدا را نیز انجام بدهیم چرا چون در آخرت سود این همه عبادتها را در روز قیامت خواهیم دید. البته نه خدا به واجبات من و تو نیاز دارد چون که خداوند متعال چند چیز را از انسان خواسته که سودش برایخ ود انسان باشد. انشاءا… که حتماً به خواستهها و گفتههای خدا گوش میدهیم انشاءا…
برادران من روسیاه از شما عزیزان خواهش میکنم که همیشه و همه وقت در حفظ بیتالمال کوشا باشید خصوصاً در جبههها اگر در پایگاه یک اورکت که به تو برادر بسیجی میدهند شرعاً تو یا من بیلیاقت وظیفه داریم که آن اورکتی که از خون هزاران شهید به خون غلتیده به دست من و تو رسیده است حفظ کنیم چرا از مال یا وسایل خودمان مواظبت میکنیم چرا از مال مسلمین مواظبت نکنیم برادران عزیز چرا در حفظ بیتالمال مؤمنان سستی میکنیم به کتاب استاد عزیز مظاهری مراجعه کنید که درباره بیتالمال چه نوشته است.
استاد مظاهری میگویند: اگر خدای نکرده یک پاسدار یا بسیجی در عمل کار خود و یا در جبهه در حفظ اموال بیتالمال کوتاهی و سستی کند اگر در جبهه نیز کشته شود، شهید نیست.
و مردم در روز قیامت حق خود را از آنهایی که در حفظ بیتالمال مسلمین کوتاهی کردند خواهند گرفت و برادران همه ما میدانیم که خداوند تعالی از حق خودش میگذرد ولی از حقالناس محال است درگذرد. پس برادران گرامی پایگاه در حفظ بیتالمال حتما کوشش کنید انشاءا… که میکنید ولی من خیلی بدبخت هستم که تا به حال نتوانستم تا آنجایی که باید رعایت میکردم نکردم، انشاءا… با دعاهای شما عزیزان پایگاه خدای منان از گناهان من روسیاه درگذرد انشاءا… برادران مخلص اگر من و تو در نگهبانی یک گلوله بیجا شلیک کنیم در آخرت باید جواب پس بدهیم یا که اگر در جبهه هستیم اگر لباس یا چیز دیگری اضافه گرفتیم باید حساب پس بدهیم یا که اگر از بیتالمال مسلمین پولی و پیش ماها است اگر بی خود بی جهت یک تومان خرج کنیم باید حساب پس بدهیم پس برادران عزیز انشاءا… با توفیق خداوند تبارک و تعالی رعایت بیشتری در حفظ حق مسلمین یا بیتالمال کرده باشیم و یا بکنیم انشاءا… البته با کمک خدای تعالی حتما.
***
چند خصوصیاتی که خداوند به مجاهدین عطا میفرماید:
- مجاهدان هنگامی که قصد جهاد میکنند خداوند برای آنان برات آزادی از آتش مینویسد.
- وانگاه که آماده سفر برای جهاد میشوند، خداوند درم قابل ملائکه به وسیله آنان مباهات میکند.
- پس هنگامی که با خانواده خود خداحافظی میکنند در و دیوار و خانهها برایشان میگریند.
- و از گناهان خارج میشود آنچنانکه مار از پوستش خارج میشود.
- و خداوند بر هر سربازی چهل ملک میگمارد که او را از روبرو و پشت سر و چپ و راست محافظت کنند.
- هیچ عمل نیکوئی انجام نمیدهد مگر اینکه دو چندان برایش نوشته میشود.
- و خداوند مینویسد برای او هر روز عبادت هزار مرد که هزار سال عبادت کرده باشند که هر سال ۳۶۰ روز و هر روزش مثل عمر دنیاست.
- و چون در برابر دشمن قرار گیرند علم جهانیان از ثواب آنها عاجز ماند.
- پس هنگامی که مبارزه با دشمن شروع میشود و نیروها بکار میافتد و تیرها اوج میگیرد و مبارزه به دشمن نزدیک میشود ملائک بالهایشان را بدور او پیچیده و از خدا میخواهند که به این جنگ نصرت و ثبات قدم عطا فرماید.
- پس منادی ندا میدهد که بهشت زیر سایه شمشیرها است.
- پس ضربت و طعنه برای شهید از نوشیدن آب خنک در روز گرم تابستان گواراتر است.
برادران گرامی از این روایات و حدیثها خیلی شنیدهایم و یا دیدهایم
این ماها هستیم که باید با توفیق خداوند تعالی خودمان را با این شرایط درست کنیم چون هر انسانی نمیتواند این شرایط را داشته باشد باید انسان خودش بخواهد تا باشد و هر انسانی هم شهید بحساب نمیآید.
مادرم شهادت برای من عروسی خیلی خوبی میباشد و از شما میخواهم که در عروسی من شیرینی پخش شود و در بالای سر قبر من همه با روی خندان شرکت کنند و هیچ کس گریه نکند هم شما خانواده عزیزم و هم دوستان و برادران پایگاه ۲۱ آیتا… مطهری انشاءا… حتما
مادرم من یعنی پسر حقیر تو از تو میخواهم که صبر را برای خودت پیشه کنید فقط صبر است مرا از شما عزیزان راضی میکند.
مادرم حلال کنید مرا.
رضا چمنی در تاریخ ۶۴/۱۱/۱۷
***
به خانواده محترم حقیر
مادرم من چیزی برای گفتن ندارم
فقط خواهش میکنم که اگر خدای منان شهادت را برای این حقیر نصیب کرد هیچ ناراحت نباشید.
مادرم با ناراحت شدن شما منافقین شاد میشوند.
پس با صبر خودتان مشت محکمی بر دهان دشمنان اسلامی و دین خدا بزنید. انشاءا… حتماً.
مادرم شما خانواده محترم آرزوی عروسی مرا میکشیدید پس خدا شما را ناامید نکرده و برای من حقیر عروسی قسمت کرد.
***
شهید و شهادت
شهادت کمال انسان است
شهدا ذخایر عالم بقا هستند.
شهدا از همه افضل هستند.
ملتی که شهادت دارد اسارت ندارد
شهید نظر میکند به وجها…
شما بهترین جوانان این ملتید که شهادت را پذیرا شدید
آنان که شهادت را سعادت میدانند پیروزند.
منطق شهید دمیدن روح به اندام مرده ارزشهای انسان است.
شهادت اوج انسان به سوی معبودش میباشد.
شهادت یعنی بازگشت انسان به طرف عالم ابدی
برادران گرامی اگر انسانی شهید میشود، شهید شدن او در مقابل خداوند منان امتحان دادن است. برادران خدای تعالی بندگان خودش را امتحان میکند اگر انسان شهید شود، از امتحان خدای متعال خوب درآمده است برادران گرامی آگاه باشید و آماده سازید خودتان را برای امتحان خداوند تمام هستی خود آماده کنید. انشاءا…
قال رسولا… (ص):
هیچ قطرهای نزد خدای تعالی محبوبتر از قطره خونی که در راه او ریخته شود، نمیباشد.
قال رسولا… (ص):
بالاتر از هر خوبی، خوبی دیگری است تا وقتی که شخصی در راه خدا کشته شود، پس وقتی در راه خدا شهید شد، هیچ خوبی بهتر از آن نیست.
قال علی (ع):
گرامیترین مرگ کشته شدن است؛ زیرا که باعث بقای نام نیک در دنیا و ثواب در آخرت است.
برادران عزیز امام اول ما امیرالمؤمنین (ع) میفرماید که برای من هزار ضربت شمشیر بر من آسانتر است از جان دادن به بستری که در غیر طاعت خدا باشد.
پس برادران گرامی خودمان فکر کنیم که چرا امیرالمؤمنین (ع) این را گفته است آیا برای خودش گفته یا برای من و تو.
برادران عزیز پایگاه، رسولا…(ص) فرمودند:
که برای شهید در نزد خدای تعالی شش خصوصیت است که؛
- در اولین لحظه شهادت گناهانش بخشیده میشود.
- جای خود را در بهشت میبیند.
برادران گرامی پایگاه دعا کنید.
من روسیاه از شما عزیزان خواهش دارم که برای این حقیر دعا کنید که خدای تعالی گناهان من گناهکار را ببخشد. چون من بیلیاقت شاید در پایگاه به حرف مسئولی در پایگاه گوش نداده باشم و خیلی به برادران عزیز پایگاه بدی کردم حتما میپرسید چه بدی کردی انسان با همه چیز بدی میکند مثلا با رفتارم و یا با دیرآمدن به سر نگهبانی و یا یک شبی شده که من روسیاه آمدم دیدم که در پایگاه برای نگهبانی آن شب نیرو کم بوده است رفتم برادران آن شب را تنها گذاشتم و یا برادران مسئول زحمت کشیدن جلسهای تشکیل دادن ولی من یا دیر آمدم و یا هیچ نیامدم. زحمت برادران را به هیچ دادم پس برادران بدانیم که انسان میتواند که با همه کارهایش به طرف مقابل بدی کند برادران اینهمه حرفها را که من گناهکار از شماها یاد گرفتهام به کسی برنخورد همه این حرفها را برای خودم نوشتم که بعضیها مرا اشتباهی شناخته بودند. خیال میکردند که من خیلی خوب هستم ولی به باطن من روسیاه نگاه میکردند میدیدند که دود سیاه میباشد برادران عزیز هیچ موقع به بیرون انسان نگاه نکنید بلکه با باطن انسان بنگرید ممکن است که انسانی در پیش تو یا من بیلیاقت بیارزش باشم اما در پیش خدا بهترین انسان باشم. پس برادران برای این بوده است که در اینجا با دست ناقابل خودم نوشتم که برای این حقیر دعا کنید چون انسان خودش را خیلی خوب میشناسد و برادران این هم ممکن است که انسان مثل من در پیش دوستهایش به نماز و واجبات خدا خیلی وابسته باشد. اما در باطن هیچ از یاد خدا چیزی نباشم. برادران همیشه سعی داشته باشید که انسان را خوب بشناسید. چون این دوست انسان است که انسان را از راه گمراه نجات و یا گمراه میکند این دوست میباشد که انسان را به طرف خدا میکشد و یا از انجام واجبات خدا بازمیدارد.
پس خواهش من روسیاه در اول این بود که به حقیر دعا کنید که شاید خدای متعال عنایتی فرماید که من گناهکار را و تمام عزیزان را از جهادگران واقعی به حساب بیاورد. انشاءا…
برادران عزیز به حرف و یا گفته خدای منان گوش کنید که فرموده است که :
من جانشین شهید در خانوادهاش هستم. هر کس خانواده شهید را راضی نگهدارد مرا راضی نگه داشته و هر کس آنها را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.
برادران گرامی خواهش میکنم خوب به این گفته خدای عزوجل توجه داشته باشید انشاءا… .
برادران عزیز نکند روزی فرا رسد که من و تو به خیال خودمان شهید شویم اما وقتی که روز موعود فرارسید ندا برسد که ای بنده گناهکار تو برای چه شهید شدی؟ صدا بزنیم به خاطر تو (خدا) آنجا که ماها به خود میآئیم و میشنویم که نه تو شهید نیستی آنجا است که سر ما به سنگ میخورد و بیدار میشویم که وای بر ما که نفس بر من پیروز شده است. ما به خاطر چند چیز بیارزش سر خودمان کلاه گذاشتهایم برادران عزیز باز در اینجا یادآور میشوم که به حقیر دعا کنید که خدا ماها را از شهیدان واقعی به حساب بیاورد چون شماها خیلی خوب هستید این من روسیاه هستم که خیلی بد هستم این من بودم که غیبت میکردم این من بودم که دروغ و تهمت و بداخلاقی میکردم برادران گرامی نگوئید که چمنی آدم خوبی بود نه من خیلی روسیاه و بلکه بدترین آدم هستم در روی زمین الان که این چیزها را مینویسم خیلی میترسم به جان خودم راست میگویم چرا میترسم برای اینکه گناهکار هستم. تا به حال در خواب بودم پس برادران این همه روسیاهی که مرا فراگرفته است فقط و فقط با دعاهای شما بسیجیهای خالص شما عزیزان پاک دل شاید خدای متعال نظری هم به حقیر بکند عزیزان پایگاه ۲۱ خواهش میکنم که در دعاهای توسل و کمیل و نمازهای جماعت و در همه جا حقیر را دعا کنید که برادران خواهش میکنم که به واجبات خدا خیلی اهمیت بدهید که انسان روزی بیدار میشود که دستش به جایی نمیرسد و افسوس میخورد که دیگر پشیمانی سودی ندارد:
برادران عزیز چرا ما گناه میکنیم آیا این همه کارهای بد را انجام میدهیم ناراحت نمیشویم:
برادران بزرگ من آگاه باشید که همه شما عزیزان میدانید که اعمال من و تو روزهای آخر هفته یعنی شبهای جمعه به پیش امام زمان (ع) میرود.
مولای ما مهدی (عج) به اعمال ماها نظر میکند وقتی که به اعمال یا پرونده حقیر میرسند ناراحت میشوند که چرا من گناه انجام میدهم. دیگر مثال: نمیدونم وقتی که مولای ما از ماها ناراحت میشوند خداوند متعالی هم از ماها ناراضی میشود برادران ما نمیتوانیم کار خوب انجام دهیم چرا پس برادران بدانید که انسان میتواند خودش را با کمک خدای منان به جایی برساند که از ملائکه خدا بالاتر باشد البته برادران خیلی سخت و در صورتی خیلی آسان است فقط انسان بخواهد میشود انشاءا… که خداوند تعالی کمک کند که هرچه خدا میخواهد ما آن باشیم انشاءا…
(حقیر را دعا کنید)
برادران عزیز پایگاه من حقیر از شما عزیزان میخواهم که این نور جماران خمینی عزیز را بشناسید یعنی ببینید که این امام چه کسی است و چه میگوید چه میخواهد و رابطهاش با چه کسانی میباشد و به این مسلمین حرف چه کسی را میگوید. برادران فقط خواهش من این است که این امام عزیز را بشناسید. حتما انشاءا…
دعا کنید حقیر را
برادران عزیز اگر شما عشق به شهادت دارید بروید مطالعه کنید ببینید که شهادت چیست انسان در راه چه کسی شیعه میشود و آیا اگر شیعه بشود شهادت و در پیش خداوند تعالی قبول است یا نه اگر قبول نیست چرا قبول نیست البته اینجا سؤال میکنید که آیا مگر انسان میداند که وقتی شهید میشود در پیش خدا قبول است یا نه. بله حتما انسان میداند که اگر شهید شود قبول است یا نه پس برادران از یکدیگر پرسش کنید که آیا خدا از ایشان چه چیزها را میگیرد و چه چیزها به انسان یابنده خودش عطا میفرماید. آیا اگر انسان جان خودش را در راه خدا میدهد از خدا چه میگیرد پس برادران گوشش کنیم که خودمان را برای شهادت واقعی آماده سازیم آیا شهادت در راه خدا هم فرق دارد بله ممکن است که انسان شیعه بشود در بین مردم هم نام شهید روی انسان بگذارند اما خدای انسان، انسان را شهید قبول نکند.
برادران گرامی من حقیر از شما عزیزان میخواهم که فقط خودتان را برای شهید شدن واقعی آماده سازید. انشاءا…
و برادران دعا کنید که خدا من روسیاه را هم از شهیدان واقعی به حساب بیاورد. انشاءا…
حتما حتما حتما
چند حدیث هدیه به برادران پایگاه ۲۱
قال معصوم (ع): به یکدیگر کتاب هدیه کنید.
قال علی (ع): سختیها شخص را به بهشت میرساند.
قال امام حسن (ع): مصیبتها کلیدهای اجر و ثواب است.
قال علی (ع): هر که یاد خدا باشد خدا یاد او است.
امام باقر (ع): اگر از تو تعریف کردند، خوشحال نشو.
امام علی (ع): گناه نکردن آسانتر از توبه کردن است.
قال علی (ع): آن که از خدا بترسد، شب برخیزد و با خدا مناجات کند.
قال رسولاکرم (ص): از دروغ بپرهیز که دروغ روی انسان را سیاه میکند.
قال علی (ع): شنونده غیبت شریک غیبت کننده است.
قال علی (ع): هر که کم حرف است، گناهش هم کم است.
کسی که بداخلاق باشد، جان خود را به عذاب میدهد.
امام علی (ع): هر گاه وعده کردی وفا کن.
امام صادق (ع): بهترین دوستانم آن کسی است که عیبم را به من هدیه کند.
امام حسین (ع): بخیل کسی است که به سلام کردن بخل ورزد.
امام علی (ع): هر که مالک شهوتش نباشد، مالک عقلش نیست.
بهترین مردم کسانی هستند که عبادتشان در خفا باشد.
امام علی (ع): دوستت کسی است که تو را از انحراف بازدارد و دشمنت کسی است که با ستایش بیجا تو را بفریبد.
امام زینالعابدین (ع): در غیاب برادر مؤمنت، درباره او سخنی نگو مگر آنچه دوست داری هنگام غیاب تو دربارهات بگویند.
رسول اکرم (ص): وقتی که دو تن آهسته سخن میگویند میان آنها داخل مشو.
رسول اکرم (ص): وقتی سه تن در یکجا باشند نباید دو تن از آنها آهسته با هم سخن گویند.
***
بسمه تعالی
با درود بیکران به امام عصر مهدی موعود و نایب برحقش امام عزیز خمینی نور جماران و با سلام به خانوادههای شهدا و با درود بیکران به خانوادههایی که پدر و مادرشان تا به حال چشم براه هستند که جسم پسر قهرمانشان به خانه بیاید و سلام به بچههای پدر از دست داده و خواهران داغ دیده.
مادرم و خانواده عزیز من بنده کوچک و حقیر خدا
از شما عزیزان میخواهم که مراسم مرا خیلی ساده بگیرید و در صورت امکان در گورستان بالا دفن شود.
نماز حقیر را امام جمعه محترم بخواند. و مادر عزیزم از تمام فامیلها و آشنایان و دوستان و هر کس که مرا میشناخت حلالیت میخواهم
***
امام علی (ع)
حرث لیله فی سبیلا… عز و جل اقصل من الف لیله یقام لیلها و یصام نهارها
ترجمه: یک شب نگهبانی و پاسداری در راه خدا از هزار شب که نماز خوانند و روز آن را روزه گیرند بهتر است.
آسمان بیستاره جز حسین بیغم زینت هی کسی خبر نداره
مولای به جان مادرت
آن مادر غم پرورت
ما را نرانی از درت
***
بسمه تعالی
خدایا خود تو میدانی که نادانی چهها کردم
بدی کردم خطا کردم به خود جور و جفا کردم.
خدایا من یقین دارم که ستارالعیوبی تو
ببخشا یا گناهانم که غفارالذنوبی تو
***
یا دائمالفضل علی البر
یا باسط الیدین بالعطیه
یا صاحب المواهب البینه
علی علی محمد و اله خیر الوری سجیه
واغفرلنا یا ذالعلی فی هذه العشیه
الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم
نه تنها سر برایت بلکه از سر بهتر آوردم
الهی بهر قد قامه به روز ظهر عاشورا
برای گفتن ا…اکبر، اکبر آوردم
ای خدا آگهی از حال من زار که روی
بهر درت نی به امید زر و جاه آوردم
رو به درگاه تو کردم که ببخشی گنهم
جسم و جان سوی تو با حال تباه آوردم
شب و روز گشتم از بس ز پی ات، ز پا فتادم
ز کرم مرانم از در بجزت کسی ندارم
به گدا دهند چیزی که از او طلب کنند چیز
منم آن به چیزت افقر بجزت کسی ندارم
همه عمر من فنا شد به هوی و خودپرستی
تو از این جنایه بگذر بجزت کسی ندارم
***
بسمه تعالی
مناجات
بارالها به حریم تو پناه آوردم
تن کاهیدهای از کوه گناه آوردم
تا ببخشی تو مرا از کرم ای رب مجید
چهرهای زردتر از زردی کاه آوردم
روسپیدم بکن از مرحمت ای حی غفور
رو به سوی تو من نامه سیاه آوردم
پیغمبر و آلش که تو دادی ز نخست
حالیا سوی تو این مهر گیاه آوردم
بر من غمزده زین بیش مذلت مپسند
رو به سوی تو به امید نگاه آوردم
***
بسمه تعالی
تو بخشنده هر گناهی الهی
جز تو نباشد پناهی الهی
به این بنده ناتوانت مدد کن
که ابلیس دارد سپاهی الهی
چه درها به رویم ز الفت گشودی
کشیدم چو از آهی الهی
ز یک عصر صیان نشانی نماند
و رحمت کنی گر نگاهی الهی
فرما اسم غفار تو چون درخشد
چه باکی از این روسیاهی الهی
به اثبات ستاریت روز محشر
***
بسمه تعالی
همیشه بر آستانت
شده کار من گدائی
بخدا که این گدائی
ندهم به پادشاهی
همه شب سر نهادم
چو سگان بر آستانت
که رقیب درنیاید به بهانه گدایی
***
بازآ بازآ هرآنچه هستی بازآ
گر کافر و گبر و بتپرستی بازآ
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صدبار اگر توبه شکستی بازآ
شود محو هر اشتباهی الهی
به جرم خودم دارا چون مقرم
مانم از دادخواهی الهی
***
بسمه تعالی
بفریادم برس من رفتم از دست
گنه پشت مرا ای دوست بشکست
متاب از من تو روی رحمتت را
مخواه این بندهات را بیش از این پست
به کام من شراب از عشق خود ریز
که گردم تا باد از گر میش مست
دل هر کس به کویت گشت هایل
پشت من از بار گنه خم شده
نور ایمان از دل من کم شده
ای غم تو شادی جان و دلم
عشق تو در هر دو جهان حاصلم
یک نظری به من شرمنده کن
رحمت خود شامل این بنده کن
کم نشود از تو اگر ای حبیب
از کرمت سوی من آری نصیب
من به تو سوگند گدائی تو ام
یکسره ای دوست فنای توام
ای ولی عصر و امام زمان (۲)
صدام کافر تو بدان کین آخر
لشکر حق عاقبت آید بر سر
بسیجیانیم ز جهان با خبر
عشق خمینی زده ما را به سر
سرور و سالار منی محمد (ص)
اللهم صل علی محمد (ص)
برق امیدی به دلم برفروز
قلب و دلم را به غم خود بسوز
روشنی معرفتم کن عطا
عفو کن از من تو گناه و خطا
راه بنما بحضورت رسم
از عمل و علم به نورت رسم
زارم و مسکین و فقیر و حقیر
غیر توام نیست به عالم فقیر
***
بسمه تعالی
خدایا سینهای ده آتش افروز
در آن سینه دلی و آن دل همه سوز
هر آن دارا که سوزی نیست دل نیست
درون سینه اش جز آب و گل نیست
مولای یا مولای انت المولی و انا العبد و هل یرحم العبد الا المولی
مولای یا مولای انت الخالق و انا المخلوق و هل یرحم المخلوق الا الخالق
مولای یا مولای انت العظیم و انا الحقیر و هل یرحم الحقیر و الا العظیم
مولای یا مولای انت القوی و انا الضعیف و هل یرحم الضعیف الا القوی
مولایی یا مولای انت الغفار و انا المذنب و هل یرحم المذنب الا الغفار
***
بسمه تعالی
بسیجیانیم ما ز خود بیخبر (۲)
عشق خمینی زده ما را بر سر (۲)
ای ولیعصر و امام زمان (۲)
ای سبب خلقت و کون و مکان (۲)
خیز و بکن ریشه صدامیان (۲)
***
بسمه تعالی
ای تو مرا بزم مناجات شب
ای تو مرا راه نجات از تعب
رنج مرا داروی درمان تویی
قلب و دلم را همه ایمان تویی
یاد تو اندر دو جهان چارهام
لطف نما لطف که بیچارهام
گشته دلم تیره و بار گناه
از گنه ای دوست شدم روسیاه
من به گنه جان و دل آلودهام
بنده شیطان و هوا بودهام
ز قید عالم و از بند خود رست
جهان بی تو بود زندان زندان
خوشا عبدی که در کوی تو بنشست
چه خوش باشد بریدن از دو عالم
از آن خوشتر دلی که با تو پیوست
هر آن باشد جدا از رحمت تو
بود بیچاره و زار و تهی دست
امید قلب مسکین مقصد من
مرا از عشق خود بنمای سرمست
***
هر که از عشق تو دیوانه نشد عاقل نیست
عاقل آنست که از عشق تو دیوانه شود
***
این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست
این چه شمعی است که جانان همه دیوانه اوست
***
ای سمت نوکریت شرف عزت فخر همه
ای به تمنای غمت به لب اهل ولا زمزمه
ذاکر و مداح توایم نظری ای پسر فاطمه
گرچه تو را نوکر ناقابلیم نوکریت داده صفا بر دلم
ای پدر و مادر من به فدای لب عطشان تو
نیز و شمشیر و سنان کفن پیکر عریان تو
جان شهیدان تو مران از درت
به پهلوی شکسته مادرت
***
و ان تقولو یستبدل قوماً غیرکم ثم لا یکونوا امثالکم
ترجمه: و اگر شما روی گردانیدن از دین حق خدا قوی غیر شما را که مانده شما ضعیف و بخیل نیستند. بلکه بهتر و فداکارترین بجای شما پدید آورد که اسلام را گسترش دهند. مرحوم علامه طبرسی در تفسیر مجمعالبیان نقل میکند که عدهای از اصحاب پیامبر اسلام پرسیدند: آیا مردمی که در این آیه از آنها یاد شده که از عرب در جذب شدن به اسلام قویترند چه کسانی هستند سلمان کنار پیامبر اکرم (ص) بود. حضرت با دست اشاره به سلمان نموده و فرمود مقصود آیه او و قوم اوست.
ایرانیان: قسم به آن که جانم در دست قدرت اوست اگر ایمان به ستاره ثریا آویخته باشد مردانی از ایران به آن دست یابند. (مجمعبیان جلد ۹ صفحه ۱۰۱)
روایت عشق
هادی هدی کجایید؟
برگشتیم به همان کانالی که بودیم. زخمی شده بودم و درد میکشیدم. سر و کلهی رضا چمنی پیدا شد. زمزمه میکرد: هادی هدا کجایید؟
نزدیک من رسیده بود. حال بدی داشتم. خیلی تند به او گفتم: اینجا دیگه ول کن هادی هدی را! الان وقت این حرفهاست؟
او ساکت شد و دیگر چیزی نگفت. این آخرین دیدارم با رضا بود.
***
راوی: مادر شهید خانم عالیه خلیلی
پسرم رضا از موقعی که به دنیا آمد بچه بسیار ساکت و آرامی بود و هیچ اذیتی برای من نداشت. تا سه سالگی دست مهربان پدر بالای سر او بود. ولی بعد از آن پدرش را از دست داد. چون رضا بچه خردسالی بود، میبایست برای او هم پدر و هم مادر میبودم.
رضا از همان سنین کودکی به سینهزنی و عزاداری اباعبدا… الحسین (ع) بسیار علاقهمند بود و از وقتی که زبان به حرف زدن گشود، با لحن کودکانهاش حسین،حسین میگفت و سینه میزد.
یک روز من در حیاط بودم. رضا پیتهای حلبی را به زحمت میبرد و با آنها علم کوچکی درست کرده بود. با دیدن این ماجرا علم کوچکی برای او خریدم که الان هم در مسجد یمریپایین قرار دارد. به همین ترتیب به هفت سالگی رسید و او را در دبستان ثبتنام کردیم. من در این مدت نمیگذاشتم که او بین خود و همکلاسیها و دوستانش تفاوتی احساس کند.
رضا پسر بسیار مؤمن و سر به زیری بود، طوری که همه همسایهها، فامیل و آشنایان از اخلاق و رفتار او راضی بودند. هیچ وقت نماز و روزهاش را ترک نمیکرد. بیشتر مواقع با پدر بزرگش به نماز جماعت میرفت. در این موقعها بود که جنگ تحمیلی شروع شد و بیشتر جوانان برای دفاع از اسلام و مسلمین وظیفه خود میدانستند که در جبهه حضور داشته باشند.
رضا که دوستان خود را میدید که در کارهای جبهه و جنگ کمک میکنند، او هم دیگر به درس و مدرسه بیعلاقه شد و فقط به فکر جنگ و رفتن به جبهه بود. در این موقع او و دوستانش به فراگیری فنون جنگی میپرداختند.
***
لیسانس جبهه
شبی رضا به خانه آمد و بعد از کمی این دست و آن دست کردن به من گفت: همه دوستام رفتن جبهه. منم دوست دارم با اجازه شما برم.
من که علاقه شدید او را در این کار میدیدم، نمیتوانستم پاسخ منفی به او بدهم اما از طرفی هم مهر مادرانه و عزیز بودن فرزند برای مادر، مرا از این کار منع میکرد. در نهایت با رفتن او موافقت کردم.
به او گفتم: پس درس و مدرسه چی میشه؟ اقلاً دیپلمت رو میگرفتی بعد میرفتی.
او در جواب به من گفت: مادرجان اگه اینجا دیپلم میدن، توی جبهه و در راه خدا، لیسانس و چیزی بالاتر از یه مدرک میدن. من نمیتونم با وجود جنگ، راحت اینجا بمونم و درس بخونم. ما باید در جبهه با کافران بجنگیم و نذاریم اونا به شهر و زن و فرزندان ما حمله کنن.
روزی رضا با خوشحالی آمد و گفت: مادر جان با اجازه شما امروز میخوایم عازم جبهه بشیم.
من گفتم: خدانگهدار تو و همرزمانت باشه. برو مواظب خودت باش.
بعد از آن رضا ۵ الی ۶ بار به جبهه رفت. یک روز که به مرخصی آمده بود، به من گفت: میخوای با حضرت زینب (س) دوست باشی؟!
من که زیاد منظور او را متوجه نشده بودم، گفتم: من هیچ نمیتونم خاک پای آن حضرت بشم چه برسه به اینکه با اون حضرت دوست باشم.
بعد از اصرار او در جوابش مشتاقانه گفتم: چرا که نه؟
رضا که از جواب من خوشحال شده بود، دیگر چیزی نگفت و بعد از چند روز دوباره به جبهه برگشت. هنگام اعزام شدن به بدرقه آنها رفتیم. ولی وقتی رضا ما را دید، کمی ناراحت شد و گفت: برا چی اومدین؟ ممکنه بعضی از دوستان من که مادر ندارن ناراحت بشن.
مقداری میوه و شیرینی که آورده بودم به او دادم و خواستیم برگردیم که هنگام برگشتن میدیدم که بسیجیها و حتی رضا در پوست خود نمیگنجند و رفتارشان طور دیگری شده به طوری که میوههایی را که برده بودیم از خوشحالی به سر هم پرت میکردند و با هم بسیار شوخی و مزاح میکردند. ولی من علت آن همه خوشحالی آنها را نفهمیدم.
***
بازگشت به میهن
یک روز زنگ در به صدا درآمد و محمدآقا – پدر ناتنی رضا – به دم در رفت بعد از مدتی برگشت در حالی که رنگپریده و خیلی ناراحت و نگران بود. وقتی علتش را پرسیدم چیزی به من نگفت. وقتی اصرار کردم با ناراحتی گفت: رضا مجروح شده.
من که زبانم بند آمده بود و اشک از چشمانم جاری میشد، گفتم: باید بریم بیمارستان. میخوام پسرمو ببینم.
به همراه یکی از دوستان رضا به بیمارستان ارتش رفتیم. خوشحال بودم از اینکه پسرم را تا چند دقیقه دیگر میبینم. اما وقتی فهمیدم که به طرف سردخانه میرویم، دیگر در پاهایم تاب و توان راه رفتن نمیدیدم. با هر سختی بود خودم را کنترل کردم. پسر عزیزم آرام و در حالی که به آرزویش رسیده بود، آنجا خوابیده بود. در آن لحظه ناخودآگاه صدای رضا در گوشم پیچید که گفته بود: مادر میخوای با حضرت زینب (س) دوست باشی؟
حالا متوجه منظور فرزندم شدم که با آن حرفش مرا به صبوری و بردباری دعوت میکرد که اگر روزی شهید شود، من نیز مانندآن حضرت صبور باشم. با این فکر کمی بر خودم مسلط شدم و سعی کردم که خواسته فرزندم را برآورده کنم.
***
خنده بر مرگ
راوی: بسیجی غواص
منطقه عملیات کربلای ۵ یکی از خطرناکترین و پرمانعترین مناطق عملیاتی بود. دشمن به شکل گسترده از موانعی مثل ردیفهای متعدد سیم خاردار، تلههای انفجاری، موانع خورشیدی و … در داخل دریاچههای مصنوعی موسوم به آبگرفتگی استفاده کرده بود و به اعتراف کارشناسان خارجی، خط دفاع شلمچه، از نفوذناپذیرترین خطوط دفاعی به شمار میرفت ولی با همه این مسائل، رزمندگان اسلام به کمک امدادهای خداوندی، این موانع را پشت سر گذاشته و خط دشمن را شکستند و گردان ما ولیعصر (عج) هم در این عملیات جزو نیروهای خطشکن بود و به صورت غواص عمل میکرد. در شب عملیات که بچهها وارد آب شدند، بنا بود پس از رسیدن به موانع توقف کنند تا نیروهای تخریب با بریدن سیم خاردارها و خنثی کردن تلههای انفجاری، راه را برای پیشروی باز کنند.
پس از طی مسافتی در داخل آببه موانع رسیدیم. بچهها توقف کردند و تخریبچیها مشغول به کار شدند. لحظات بسیار حساسی بود. امکان داشت دشمن هر لحظه متوجه حضور نیروها شده و مسیر حرکت بچهها را زیر آتش شدید خود بگیرد. در این گیر و دار رضا چمنی، اصغر نقدی و عسگر آوندی، سرگرم شوخی و خنده بودند. انگار نه انگار که در میدان جنگ هستند و هر لحظه، تیر و ترکشی میرسد. هنوز معبر کاملاً باز نشده بود که دشمن متوجه حضور بچهها شد و آتش شدیدی را روی ما ریخت. شهیدان نقدی، آوندی و چمنی کاملاً زیر آتش تیربارهای گوناگون و نیز سلاح آتشبران دشمن قرار داشتند ولی باز دست بردار نبودند و در همان وقت اصغر رو به عسگر آوندی کرد و برای او شکلک درآورد. آنها حیثیت مرگ را به باز و مسخره گرفته بودند که تنها در پرتو ایمان راسخ به خداوند و ارزشهای الهی قابل توجیه و تفسیر است و لاغیر.
سرانجام هر سه نفر در همان شب بر اثر شدت آتش دشمن به شهادت رسیدند و در آسمان شلمچه ستارهای بیفروغ گشته و گل خندههای سبز جاودانگی و ابدیت بر روی گلبرگ سرخ لباسشان نقش و نگار بربست!
***
راوی: مادر شهید
برای آخرین بار که روانه جبهه میشد، اجازه نداد که من برای بدرقه او بیرون بروم و قبل از آمدن من رفته بود. آن روز خیلی شاد و خوشحال بود.
من همان شب در خواب دیدم که رضا در جای خلوتی نماز میخواند و یک نفر میآید و رضا جانمازش را جمع میکند و گریه میکند. آن فرد به رضا میگوید: رضا چرا جانمازت را جمع میکنی؟ تازه جای خلوت پیدا کردهام.
یک بار هم خالهاش در خواب دیده بود که رضا تند تند راه میرود و پشت سرش را نگاه میکند و من و خالهاش به دنبال او میرویم و رضا همچنان میرود و دیگر ما او را ندیدیم.
صبح روز بعد خانمی به منزل ما آمد و سراغ پدر رضا را گرفت. من گفتم: من مادر رضا آلاچمنی هستم.
او گفت: رضا پایش زخمی شده و الان بیمارستانه.
به بیمارستان که رفتم، متوجه شدم که رضا شهید شده است و او را دیدم که در قفسه گذاشتهاند و در حالی که هنوز پوتینهایش در پایش بود. من گونههایش را بوسیدم. اطرافیان میگفتند که از پشت سر گلوله خورده است و یکی از دوستانش میگفت که گلوله به قلبش اصابت کرده است.
بعد از شهادت در خواب دیدم که در مرقد امام حسن (ع) نشسته است. گفتم: رضا جان چرا اینجا نشستهای؟ گفت: جای من اینجاست.
در آخرین دیدارمان گفته بود: مادر! میخواهی با حضرت زینب دوست باشی؟ گفتم: رضا جان من لیاقت این حرفها را ندارم.
الان متوجه میشوم که چرا آن را پرسیده بود. او میخواست من همچون حضرت زینب(س) در شهادت فرزندم صبور و بردبار باشم.
نامه شهید رضا آلاچمنی اصل
بسمه تعالی
با درود بیکران به امام عصر مهدی موعود (عج) و نایب بر حقش امام عزیز خمینی نور جماران و با سلام به خانوادههای شهدا و با درود بیکران به خانوادههای که پدر و مادرشان بحال چشم به راه هستند که جسم پسر قهرمانشان به خانه بیاید و سلام به بچههای پدر از دست داده و خواهران داغدیده.
سلام علیکم به خانواده محترم حقیر
مادرم من چیزی برای گفتن ندارم فقط خواهش میکنم که اگر خدای منان شهادت را برای این حقیر نصیب کرد هیچ ناراحت نباشید مادرم با ناراحت شدن شما منافقین شاد میشوند پس با صبر خودتان مشت محکمی بر دهان دشمنان اسلام و دین خدا بزنید انشاءا… حتماً
مادرم شما خانواده محترم آرزوی عروسی مرا میکشیدید پس خدا شما را ناامید نکرد و برای من حقیر عروسی قسمت کرد مادرم شهادت برای من عروسی خیلی خوبی میباشد و از شما میخواهم که در عروسی من شیرینی پخش شود و در بالای سر قبر من همه با روی خندان شرکت کنند و هیچ کس گریه نکند هم شما خانواده عزیزم و هم دوستان و برادران پایگاه ۳ آیتاله مطهری انشاءا… حتماً
مادرم من یعنی پسر حقیر تو از تو میخواهد که صبر را برای خودت پیشه کنید فقط صبر است مرا از شما عزیزان رازی میکند مادرم حلال کنید مرا.
رضا چمنی در تاریخ ۶۴/۱۱/۱۷
وصیتنامه
بسمهتعالی
سلامعلیکم
برادرانمنچند کلمه، چیزهاییدر اینجا نوشتهام، اگر نیمهکارهماندهباشد بهبزرگیخودتانببخشید، چونهر کسیباید برایخودشوصیتنامهداشتهباشد.
وصیتیعنیحرفمهم، چیزیکهبهآنها عملکردهشود کهانشاءا… حتماً میشود. پساینوصیتنامهیحقیر (رضا چمنی) میباشد کهبرادران، اگر حرفینوشتهشدهاز شما عزیزان، همهچیزها را یاد گرفتهامو ببخشید کهسرتانرا بهدرد میآورم.
کوچکترینکوچکها چمنی/۱۱/۶۴حلالکنید. (امضا)
شهید و شهادت:
شهادتکمالانساناست، شهدا ذخایر عالمبقا هستند، شهدا از همهافضلهستند، ملتیکهشهادتدارد اسارتندارد. شهید نظر میکند بهوجها… شما بهترینجواناناینملتید کهشهادترا پذیرا شدید، آنان کهشهادترا سعادتمیدانند پیروزند. منطقشهید، دمیدنروحبهانداممردهارزشهایانساناست. شهادتاوجانسانبهسویمعبودشمیباشد. شهادتیعنیبازگشتانسانبهطرفعالمابدی.
برادرانگرامی! اگر انسانیشهید میشود، شهید شدناو در مقابلخداوند منانامتحاندادناست. برادرانخدایتعالی، بندگانخودشرا امتحانمیکند، اگر انسانشهید شود از امتحانخدایمتعالخوبدرآمدهاست.
برادرانگرامی! آگاهباشید و آمادهسازید، خودتانرا برایامتحانخداوند. تمامهستیخود را آمادهکنید. انشاءا…
قالرسولا… صلیا… علیهو آله: هیچقطرهاینزد خدایتعالیمحبوبتر از قطرهخونیکهدر راهاو ریختهشود نمیباشد. پایان
بالاتر از هر خوبی، خوبیدیگریاستتا وقتیکهشخصدر راهخدا کشتهشود، پسوقتیدر راهخدا شهید شد، هیچخوبیبهتر از آننیست. قالرسولا… صلیا… علیهو آله
قالعلی(علیهالسلام): گرامیترینمرگکشتهشدناست، زیرا کهباعثبقاینامنیکدر دنیا و ثوابدر آخرتاست.
برادرانعزیز! اماماولما، امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میفرماید: کهبرایمنهزار ضربتشمشیر آسانتر استاز جاندادنبه بستریکهدر غیر طاعتخدا باشد.
پسبرادرانگرامی! خودمانفکر کنیمکهچرا امیرالمؤمنینعلی(علیهالسلام) اینرا گفتهاست، آیا برایخودشگفتهیا برایمنو تو.
برادرانعزیز پایگاه!
رسولا… صلیا… علیهو آلهفرمودند که:
برایشهید در نزد خدایتعالیششخصوصیتاستکه:
۱ – در اولینلحظهشهادت، گناهانشبخشیدهمیشود.
۲ – جایخود را در بهشتمیبیند.
۳ – از عذابقبر آزاد و از سختیهایروز قیامتدر اماناست.
۴ – تاجو نمادیبر سر شهید نهادهمیشود، کهیکیاقوتآناز تمامدنیا و آنچهدر آنمیباشد بهتر است.
۵ – هفتاد و دو نفر از حوریانبهشتیرا بهعقد او درآورند.
۶ – برایهفتاد نفر از نزدیکانخود شفاعتمیکند.
پسبرادرانگرامیپایگاه! بیدار باشید کهشهید آنقدر ارزشدارد در مقابلجانخودش، آیا، چرا ما برایرسیدنبهاینمقامخود را آمادهنکنیم؟ برادران! اگر انسانخودشبخواهد، خیلیآساناست، اگر متوجهشدهباشید چند شرطآنرا در اوایلنوشتهام.
برادرانگرامیپایگاه! دعا کنید. منروسیاهاز شما عزیزانخواهشدارم، کهبرایاینحقیر دعا کنید کهخدایتعالیگناهانمنگناهکار را ببخشد، چونمنبیلیاقتشاید در پایگاهبهحرفمسئولیدر پایگاهگوشندادهباشمو خیلیبهبرادرانعزیز پایگاهبدیکردمحتما میپرسید، چهبدیکردی؟ انسانبا همهچیز بدیمیکند، مثلا با رفتارمو یا با دیر آمدنبهسر نگهبانیو یا یکشبیشدهکهمنروسیاهآمدم، دیدمکهدر پایگاهبراینگهبانیآنشبنیرو کمبودهاست، رفتمبرادرانآنشبرا تنها گذاشتهام، و یا برادرانمسئولزحمتکشیدن، جلسهایتشکیلدادن ولیمنیا دیر آمدمو یا هیچنیامدمو زحمتبرادرانرا بههیچدادم. پسبرادرانبدانیمکهانسانمیتواند با همهیکارهایشبهطرفمقابلبدیکند. برادراناینهمهحرفها را کهمنگناهکار از شماها یاد گرفتهامبهکسیبر نخورد، همهیاینحرفها را برایخودمنوشتمکهبعضیها مرا اشتباهیشناختهبودند، خیالمیکردند کهمنخیلیخوبهستمولیاگر بهباطنمنروسیاهنگاهمیکردند، میدیدند کهدود سیاهمیباشد.
برادرانعزیز! هیچموقعبهظاهر بیرون انساننگاهنکنید، بلکهبهباطنانسانبنگرید، ممکناستکهانسانیدر پیشتو یا منبیلیاقت، بیارزشباشد، اما در پیشخدا بهترینانسانباشد. پسبرادران! برایاینبودهاستکهدر اینجا با دستناقابلخودمنوشتم، کهبرایاینحقیر دعا کنید، چونانسانخودشرا خیلیخوبمیشناسد. برادران! اینهمممکناستکهانسانمثلمندر پیشدوستهایشبهنماز واجباتخدا خیلیوابستهباشد، اما در باطن او هیچ از یاد خدا چیزینباشد.
برادران! همیشهسعیداشتهباشید کهانسانرا خوببشناسید، چونایندوستانساناستکهانسانرا از راهگمراه، جاتو یا گمراهمیکند. ایندوستمیباشد کهانسانرا بهطرفخدا میکشد و یا از انجامواجباتخدا باز میدارد.
پسخواهشمنروسیاه، در اولاینبود کهبهقیر دعا کنید کهشاید خدایمتعالعنایتیفرماید، کهمنگناهکار را و تمامعزیزانرا از جهادگرانواقعیبهحساببیاورد. انشاءا…
برادرانعزیز! بهحرفو یا گفتهخدایمنانگوشکنید کهفرمودهاست: منجانشینشهید در خانوادهاشهستمهر کسخانوادهشهید را راضینگهدارد مرا راضینگهداشتهو هر کسآنا را بهخشمآورد مرا بهخشمآوردهاست.
برادرانگرامی! خواهشمیکنمخوببهاینگفتهخدایعزوجلتوجهداشتهباشید. انشاءا…
چند خصوصیاتیکهخداوند بهمجاهدین اعطا میفرماید:
۱ – مجاهدانهنگامی کهقصد جهاد میکنند، خداوند برایآنانبراتآزادیاز آتشرا مینویسد.
۲ – آنگاهکهآماده سفر برایجهاد میشوند، خداوند در مقابلملائکهبهوسیلهنانمباهاتمیکند.
۳ – پسهنگامی کهبا خانوادهخود خداحافظیمیکند در و دیوار و خانهها برایشانمیگریند.
۴ – از گناهانخارجمیشود، آنچنان کهمار از پوستشخارجمیشود.
۵ – خداوند بر هر سربازیچهلملکمیگمارد کهاو را از روبهرو، پشتسر و چپو راستمحافظتکنند.
۶ – هیچعملنیکوییانجامنمیدهد مگر اینکهدو چندانبرایشنوشتهمیشود.
۷ – خداوند مینویسد برایاو هر روز عبادتهزار مرد، کههزار سالعبادتکردهباشند کههر سالروز و هر روزشمثلعمر دنیاست.
۸ – چوندر برابر دشمنقرار گیرند علمجهانیاناز ثوابآنها عاجز ماند.
۹ – پسهنگامی کهمبارزهبا دشمنشروعمیشود و نیزهها بهکار میافتد و تیرها اوجمیگیرد و مبارز بهدشمننزدیکمیشود، ملائک بالهایشانرا بهدور او پیچیدهو از خدا میخواهند کهبهاینجنگجو نصرتو ثباتقدمعطا فرماید.
۱۰- پس منادیندا میدهد، کهبهشتزیر سایه شمشیرها است.
۱۱ – پسضربتو طعنهبرایشهید، از نوشیدنآبخنکدر روز گرمتابستانگواراتر است.
برادرانگرامی! از اینروایاتو حدیثها خیلیشنیدهاید و یا دیدهاید. اینماها هستیمکهباید با توفیقخداوند تعالیخودمانرا با اینشرایطدرستکنیم، چونهر انسانینمیتواند، اینشرایطرا داشتهباشد، باید انسانخودشبخواهد تا باشد و هر انسانیهمشهید بهحسابنمیآید.
برادرانعزیز! نکند روزیفرا رسد کهمنو تو بهخیالخودمانشهید شویم، اما وقتیکهروز موعود فرا رسید، ندا برسد که: ایبندهگناهکار، تو برایچهشهید شدید؟! صدا بزنیم: بخاطر تو(خدا). آنجا کهماها بهخود میآییمو میشنویمکه:نهتو شهید نیستی. آنجاستکهسر ما بهسنگمیخورد و بیدار میشویمکه: وایبر ما کهنفسبر منپیروز شدهاست. ما بهخاطر چند چیز بیارزشیسر خودمانکلاهگذاشتهایم.
برادرانعزیز! باز در اینجا یادآور میشومکهبهحقیر دعا کنید کهخدا ماها را از شهیدانواقعیبهحساببیاورد، چونشماها خیلیخوبهستید، اینمنروسیاههستمکهخیلیبد هستم، اینمنبودمکهغیبتمیکردم، این منبودمکهدروغو تهمتو بداخلاقیمیکردم. برادرانگرامی! نگویید کهچمنیآدمخوبیبود، نه، من روسیاهبن خیلیبد هستم، اینمنبودمکهغیبتمیکردم، اینمنبودمکهدروغو تهمتو بداخلاقیمیکردم.برادرانگرامی! نگویید کهچمنیآدمخوبیبود، نهمنخیلیروسیاهو بلکهبدترینآدمدر رویزمینهستم، الانکهاینچیزها را مینویسم، خیلیمیترسمبهجانخودمراستمیگویم، چرا میترسم؟ برایاینکهگناهکار هستم. تا بهحالدر خواببودم. پسبرادران! اینهمهروسیاهیکهمرا گرفتهاست، فقطو فقطبا دعاهایشما، بسیجیهایخالص، شما عزیزانپاکدل، شاید خدایمتعالنظریهمبهحقیر بکند.
عزیزانپایگاه! خواهشمیکنمکهدر دعاهایتوسل، کمیلو نمازهایجماعتو در همهجا حقیر را دعا کنید. برادران! خواهشمیکنمکهبهواجباتخدا خیلیاهمیتبدهید کهانسانروزیبیدار میشود، کهدستشبهجایینمیرسد و افسوسمیخورد کهدیگر پشیمانیسودیندارد.
برادرانعزیز! چرا ما گناهمیکنیم؟! آیا اینهمهکارهایبد را انجاممیدهیم، ناراحتنمیشویم؟! برادرانبزرگمن! آگاهباشید کههمهشما عزیزانمیدانید که، اعمالمنو تو روزهایآخر هفته، یعنیشبهایجمعهبهپیشامامزمان(علیهالسلام) میرود. مولایمهدی(عج) بهاعمالماها نظر میکند، وقتیکهبهاعمالیا پروندهیحقیر میرسند، ناراحتمیشوند کهچرا منگناهانجاممیدهم؟ دیگر مثالنمیزنم، وقتیکهمولایما، از ماها ناراحتمیشوند، خداوند تعالیهماز ماها ناراضیمیشود.
برادران! ما نمیتوانیمکار خوبانجامدهیم، چرا؟ پس، برادرانبدانید کهانسانمیتواند خودشرا با کمکخدایمنانبهجای جاییبرساند کهاز ملائکهخدا بالاتر باشد، البتهبرادران خیلیسختو در صورتیخیلیآساناست، فقطانسانبخواهد میشود. انشاءا… کهخداوند تعالیکمککند کههر چهخدا میخواهد، ما آنباشیم. انشاءا… (حقیر را دعا کنید)
برادرانعزیز پایگاه! منحقیر، از شما عزیزانمیخواهمکهایننور جماران، خمینیعزیز را بشناسید، یعنیببینید کهاینامامچهکسیاستو چهمیگوید؟ چهمیخواهد؟ رابطهاشبا چهکسانیمیباشد و بهاینمسلمینحرفچهکسیرا میگوید؟، برادران! فقطخواهشمنایناستکهاینامامعزیز را بشناسید. حتماً انشاءا… (دعا کنید حقیر را).
برادرانعزیز، اگر شما عشقبهشهادتدارید، بروید مطالعهکنید، ببینید کهشهادتچیست؟ انساندر راهچهکسیشهید میشود؟ و آیا اگر شهید بشود، شهادتاو در پیشخداوند تعالیقبولاستیا نه؟ اگر قبولنیست، چرا قبولنیست؟ البتهاینجا سؤالمیکنید کهآیا مگر انسانمیداند کهوقتیشهید میشود در پیشخدا قبولاستیا نه؟
بله! حتما انسانمیداند کهاگر شهید شود قبولاست، یا نه؟ پسبرادران! از یکدیگر، پرسشکنید کهآیا خدا از انسانچهچیزها را میگیرد و چهچیزها بهانسان، یابندهخودشعطا میفرماید.
اگر انسانیجانخودشرا در راهخدا میدهد، از خدا چهمیگیرد. پسبرادران! کوششکنیمکهخودمانرا برایشهادتواقعیآمادهسازیم؟ آیا شهادتدر راهخدا همفرقیدارد؟ بلهممکناستکهانسانشهید بشود، در بینمردمهمنامشهید، رویانسانبگذارند، اما خدایمنانانسانرا شهید قبولنکند. برادران! گرامیمن، حقیر از شما عزیزانمیخواهمکهفقطخودمانرا برایشهید شدنواقعیآمادهسازیمانشاءا…
برادراندعا کنید، کهخدا منروسیاهرا هماز شهیدانواقعیبهحساببیاورد. انشاءا… حتما، حتما، حتما
(امضا)
***
وصیتنامه دوم
بسمهتعالی
با درود بیکرانبهامامعصر، مهدیموعود (عج) و نایببرحقش، امامعزیز، خمینی، نور جمارانو با سلامبهخانوادههایشهدا و با درود بیکرانبهخانوادههاییکهپدر و مادرشانتا بهحالچشمبهراههستند، کهجسمپسر قهرمانشانبهخانهبیاید و سلامبهبچههایپدر از دستدادهو خواهرانداغدیده.
بهخانواده محترمحقیر:
سلامعلیکم
مادرم! منچیزیبرایگفتنندارم، فقطخواهشمیکنمکهاگر خدایمنانشهادترا برایاینحقیر نصیبکرد، هیچناراحتنباشید. مادرم! با ناراحتشدنشما، منافقینشاد میشوند. پسبا صبر خودتانمشتمحکمیبر دهاندشمناناسلامو دینخدا بزنید. انشاءا… حتما. مادرم! شما خانواده محترم کهآرزویعروسیمرا میکشیدید، پسخدا شما را ناامید نکرد و برایمنحقیر عروسیقسمتکرد، مادرم! شهادتبرایمنعروسیخیلیخوبیمیباشد و از شما میخواهمکهدر عروسیمنشیرینیپخششود و در بالایسر قبر من، همهبا رویخندانشرکتکنند و هیچکسگریهنکند، همشما خانواده عزیزمو همدوستانو برادرانپایگاهآیتا… مطهریانشاءا… حتماً.
مادرم! من، یعنیپسر حقیر تو، از تو میخواهمکهصبر را برایخودتپیشهکنی. فقطصبر استکه مرا، از شما عزیزانراضیمیکند، مادرمحلالکنید مرا.
مادرمو خانوادهعزیز من! بندهکوچکو حقیر خدا، از شما عزیزانمیخواهمکهمراسممرا خیلیسادهبگیرید و در صورتامکاندر گورستانبالا دفنشوم. نماز حقیر را امامجمعه محترمبخواند و مادر عزیزماز تمامفامیلها، آشنایانو دوستانو هر کسیکهمرا میشناخت، حلالیتمیخواهم.
رضا چمنیدر تاریخ/۱۱/۶۴
حلالکنید حقیر چمنی(امضا)
ثبت دیدگاه