حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

پنجشنبه, ۱ آذر , ۱۴۰۳ ساعت تعداد کل نوشته ها : 6371 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 363×
سردار شهید علیرضا مولایی
15

علیرضا مولایی سال ۱۳۴۴ در شهر زنجان دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت به پایان برد. در کلاس دوم دبیرستان بود که انقلاب اسلامی علیه طاغوت شاهنشاهی آغاز شد. علیرضا نیز همراه با مردم غیور زنجان در تظاهرات و راهپیمایی‌ها شرکت کرده، سهم بسزایی در پیروزی انقلاب اسلامی ایفا نمود. […]

پ
پ

شهید علیرضا مولایی

علیرضا مولایی سال ۱۳۴۴ در شهر زنجان دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت به پایان برد. در کلاس دوم دبیرستان بود که انقلاب اسلامی علیه طاغوت شاهنشاهی آغاز شد. علیرضا نیز همراه با مردم غیور زنجان در تظاهرات و راهپیمایی‌ها شرکت کرده، سهم بسزایی در پیروزی انقلاب اسلامی ایفا نمود. با شروع جنگ تحمیلی رژیم بعثی عراق به منظور دفاع از انقلاب و اسلام، سال ۱۳۵۹ عضو بسیج شد و در پایگاه‌های مقاومت فعالیت‌هایش را شروع کرد. سال ۱۳۶۰ به عضویت پیمانی سپاه درامد و راهی جبهه‌های حق علیه باطل شد. ابتدا در جزیره مینوی آبادان، همراه با دوستانش مقابل دشمن بعثی ایستادند. بعد از این ماموریت به عضویت رسمی سپاه در آمد و راهی لشکر علی‌بن‌ابیطالب شد. پدر و برادارنش نیز با تشویق علیرضا تا پایان جنگ تحمیلی در جبهه‌ها حضور داشتند.
وی در چند عملیات بزرگ از جمله خیبر، بدر، والفجر ۸ و… شرکت کرد و تا زمان شهادتش، مسئولیت‌های مختلفی چون فرمانده دسته، فرمانده گروهان و فرمانده گردان را بر عهده داشت.
وی در عملیات خیبر از ناحیه چشم زخمی به افتخار جانبازی آمد. علیرضا به اتفاق دیگر رزمندگان استان زنجان، قبل از عملیات بدر به لشکر ۳۱ عاشورا منتقل شد. مدت کوتاهی مسئول اموزش نظامی شد. سپس جانشین و فرماندهی گردان امام حسین علیه‌السلام شد. لشکر عاشورا را بر عهده داشت. وی سرانجام در تاریخ ۴ آذر ماه ۱۳۶۵ بر اثر بمباران هوایی پادگان شهید باکری دزفول توسط به شهادت رسید. پیکر پاک و مطهرش در گلزار شهدای زنجان به خاک سپرده ش رانجام در تاریخ ۴ آذر ماه ۱۳۶۵ بر اثر بمباران هواپیماهای عراقی به شهادت رسید پیکر پاک و مطهرش در گلزار شهدای زنجان به خاک سپرده شد.
خاطرات
پدر شهید:
فردی باحیا و متین بود و راضی نمی‌شد که دل کسی را بشکند. محجوب بود. یک چشمش را در عملیات خیبر از دست داده بود. به صورت نگاه نمی‌کرد و همیشه سرش را مقابلم پایین می‌انداخت و حرف می‌زد.
روحیه انقلابی داشت که قابل وصف نیست. روزی به اتفاق دوستش که از مدرسه برمی‌گشتند، متوجه می‌شوند چند نفر اعلامیه حضرت امام را که روی دیوار امامزاده بوده، پاره می‌کنند. با آن‌ها درگیر می‌شود. اما تعداد آن‌ها زیاده بود و علیرضا را می‌زنند. بیهوش افتد…
خانه بودیم که به من گفت: حاجی، چرا به جبهه نمی‌روی؟
گفتم: علیرضا، من دیگر پیر و ناتوان شده‌ام. چشمانم جایی را نمی‌بیند.
در نهایت کمال و ادب برگشت و گفت: حاجی روز قیامت حساب تو را از خودت خواهند خواست و من که اولاد تو هستم حساب من را از خودم. اگر توانستی به جبهه بروی، برایت خیلی بهتر خواهد بود.
خلیل مولایی برادر شهید:
به نظر خودم دوست بودیم تا برادر. من از او کوچک‌تر بودم و همیشه تلاش می‌کرد که مرا از خودش راضی نگه دارد. در جبهه جنگ بین نیروها و بنده اصلا فرقی قائل نمی‌شد. باور کنید زبانم قاصر از بیان روحیات علیرضا است.
در عملیات خیبر وقتی به خط مقدم رسیدم، دیدم علیرضا با همرزمانش راه را برای تانک‌های عراقی بسته. شهید حسن باقری شهید شده بود و علیرضا هدایت گردان ولی‌عصر عجل‌ا… را عهده‌دار بود. علیرضا در این عملیات از ناحیه چشم مجروح شد و یک چشمش را از دست داد.
از لحظه‌ی شهادتش بگویم که وقتی هواپیماهای عراقی داشتند پادگان را بمباران می‌کردند؛ علیرضا نماز می‌خواند. نمازش را قطع می‌کند و از چادر بیرون می‌آید و می‌بیند بین دو گردان امام حسین علیه‌السلام و حضرت ابوالفضل علیه‌السلام یک نفر از بسیجیان زخمی روی زمین افتاده. به سویش می‌رود و او را به آغوش می‌کشد تا ترکش دیگری به او اصابت نکند. رزمنده بسیجی زنده می‌ماند؛ اما علیرضا در اثر اصابت ترکش‌ها شهید می‌شود.
فرازی از وصیت‌نامه شهید:
من از شما می‌پرسم: ما سعادت را در چه دیده‌ایم، با چه نگاهی و به کدام دیده به سعادت و خوشبختی می‌نگریم؟ آیا سعادت را در زندگی مادی و رفاه و داشتن امکانات زندگی و وسایل رفاهی و دنیوی می‌بینیم و می‌دانیم؟ اگر چنین فکر می‌کنیم؛ بدانیم، بدانید و همه بدانند که اشتباه می‌کنند. من شهادت را جز سعادت و رسیدن به آرزوهای دور و دراز خود در چیز دیگری نمی‌دانم زیرا آرزو داشتم که با مرگ طبیعی نمیرم.
خدایا، تو خود گواهی که آرزویم این بود که با شهادت بمیرم و در نهایت به یاد گفته‌های رهبر کبیر انقلابم، این قلب تپنده امت اسلام، این فروغ چشم‌های مسلمانان می‌افتم که می‌فرماید: قلب‌ها به امید شهادت می‌تپد. امیدوارم قلبی بدون شهادت از کار نیفتد
خدایا، بارالها تو خود بهتر می‌دانی، تو بر دل‌هایمان آگاهی.

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.