جا مانده های بدر
چو اسیر توست اکنون؛ به اسیر کن مدارا
خیبر ، نقطه صفر مرزی
نبرد در مجنون
این راه امام حسین است
ناصر گفت بچه ها غوغا کردند
دل تنگی های راحله و قیاس
حال من خیلی خوب است / نامه شهید عبدالعلی محرمی
آب و آتشِ کربلای پنج
درد و دل های کاغذی
ناگفته های شهر من
فرمانده ای که پشت خط نمی خوابید
به ظهور امام زمان (عج) چیزی نمانده
موتورسوار چمران
مردابدی
آخرین باری که خانه آمد گفت:مادر قراره امروز همه ی شراب فروشی ها برچیده شوند.گفتم:مجتبی بیرون نرو مادر خطرناک ! گیر میافتی؟مجتبی گفت:مادر جان شما چگونه مسلمانید؟ دستور امام است و باید همه در راهپیمایی شرکت کنیم و بعد رفت. سبزه میدان صفیر گلوله ها.شعار مرگ بر شاه.صدای آژیر آمبولانس ها.بوی دود و باروت. مجتبی […]