ناگفته های شهر من فرمانده ای که پشت خط نمی خوابید به ظهور امام زمان (عج) چیزی نمانده موتورسوار چمران مردابدی یادداشت های لبنان/ نوشته های شهید دکتر چمران پیروزی در سنگر مدارس برادرم از همه کس با ارزش تر است کتاب ام علاء روایت زندگی ام الشهدا فخرالسادات طباطبایی آب نیست بشکه بشکه شربت ِ دفاع عباس گونه قاسم از حرم حضرت زینب (س) سفر شهادت کاشوب حیدر مهاجر سرزمین آفتاب
با فرارسیدن هر بهاری در این هشت سال خانواده هایی بودند که تنها قاب عکس پدر یا برادر شهیدشان زینت بخش سفره هفت سین شان می شد. عده ای از خانواده های ایرانی نیز در بیمارستان در کنار جانبازان خویش سال نو را به یکدیگر تبریک می گفتند و یا در کنار قبور شهدای تازه […]
بهار و عید نوروز را در آن سالهای جنگ چندبار در دل طبیعت جنوب بودم. ایام بسیار دل انگیزی بود و طبیعت در زیباترین چهره رخ می نمود. اسفند که به میان راه می رسید باد دلربای خنکی در دشت بی انتهای جنوب می وزید و از سرمای استخوان سوز شبهای زمستان دیگر خبری نبود. […]
با فرارسیدن عید نوروز، اسرا هم همدوش ملت ایران در اسارتگاه دشمن، به نحوی خوشحالی خود را ابراز می کردند. چند روز مانده به عید هر کس مشغول کاری بود. دو سه نفر مسئول جمع آوری و نصب کردن پتوهای رنگی به دور تا دور آسایشگاه و یکی دو نفر خطاط، با خطی درشت به […]
عید بود. جنگ همچنان ادامه داشت، بعضی ها در پشت خاکریزها، خمسه خمسه می شنیدند، بعضی هم در پستوی خانه ها، تنگ دل رفاه و آسایش در فرار از جنگ، رفته بودند توی تنگ ماهی قایم شده بودند. اما توی سنگرها هفت سین بچه ها، توی میدان مین، رمز عملیات می خواندند، پشت جبهه اما […]
با فرارسیدن هر بهاری در این هشت سال خانواده هایی بودند که تنها قاب عکس پدر یا برادر شهیدشان زینت بخش سفره هفت سین شان می شد. عده ای از خانواده های ایرانی نیز در بیمارستان در کنار جانبازان خویش سال نو را به یکدیگر تبریک می گفتند و یا در کنار قبور شهدای تازه […]