ناصر گفت بچه ها غوغا کردند
دل تنگی های راحله و قیاس
حال من خیلی خوب است / نامه شهید عبدالعلی محرمی
آب و آتشِ کربلای پنج
درد و دل های کاغذی
ناگفته های شهر من
فرمانده ای که پشت خط نمی خوابید
به ظهور امام زمان (عج) چیزی نمانده
موتورسوار چمران
مردابدی
یادداشت های لبنان/ نوشته های شهید دکتر چمران
پیروزی در سنگر مدارس
برادرم از همه کس با ارزش تر است
کتاب ام علاء روایت زندگی ام الشهدا فخرالسادات طباطبایی
آب نیست بشکه بشکه شربت ِ
یوسف قربانی سوم شهریور سال ۱۳۴۵ شمسی در خانوادهای متدین و مستضعف در زنجان متولد شد. در شش ماهگی پدرش را از دست داد و به این ترتیب هیچوقت سایه پدر را بالای سر خود ندید. در سن شش، هفت سالگی این بار مادرش در اثر حادثهای جلوی منزلشان از دنیا میرود و یوسف و […]
امشب می خواهم از لب کارون برایتان بگویم , که برای همیشه شرمنده ی دل دریایی شهدا شد .امشب شبی ست که دل بی تاب ست و سینه تنگ و بیقرار.چشمانم را آرام می بندم و به یاد روزهای سخت گذشته سفر می کنم .. _به زمستان سال ۶۵ _به شب نوزدهم دی_به عملیات عاشورایی […]
بعد از عملیات کربلای چهار بود. جاماندگان کاروان شهدا به مقر گردان-ولی عصر(عج) برگشته بودند. دیگر از ان شور و حال بچه ها خبری نبود. تقریبا همه نیروهای عمل کننده گردان در اروند رود به خون نشسته بودند. غم در میان چادرهای خالی می پیچید و در عزای برترین ها نوحه می خواند. فضای گردان […]
دستخط شهید غواص یوسف قربانی رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن ترک من خراب شب گرد مبتلا کن ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن خیره کشی است ما را دارد دلی چو خارا بکشد کسش نگوید تدبیر خونبها کن
هر کس خدا او را دوست داشته باشد به دلش راه پیدا می کند و زیباترین دوستی و محبت در زندگی این آدم معنا می شود. او هم خدا را دوست دارد و همه جا آفریدگار خود را می بیند و درد دل های خ.د را به خدای مهربان می گوید. وقتی به خدا نزدیک […]
آن موقع اوضاع کشوراز نظر سیاسی خیلی بد بود.عده ای مخالف ادامه جنگ بودند وعده ای هم با آمریکا پنهانی مذاکره می کردند.ماجرای «مک فارلین» پیش آمد.امام و رزمندگان هم معتقد به تنبیه متجاوزان بودند.میرحسین موسوی که نخست وزیر بود استعفا کرده بود و یا … شب بعد از پخش خبریوسف سه صفحه نامه به […]
یکی از کارهای مورد علاقه شهید یوسف قربانی نقاشی کردن و نوشتن بود. به هر چادری که قدم می گذاشت بر روی دیوارهای آن اشکال گوناگون را رسم می کرد. این کارش بچه ها را واقعا ذلّه کرده بود. مدام می گفتند: یوسف! بابا این چه کاریه که می کنی؟ چادرها را خراب نکن. ولی […]
۱۹دی ماه حدود ساعت نزدیک ۱۰ شب بود از منطقه عمومی شلمچه بعد از عبور از خط خودمان وارد آب شدیم.هوا بسیار سرد و منطقه بسیار آرام بود.ماه به صورت قرص کامل بود به طوری که همه چیز دیده می شد در موقع ورود به آب برای کنترل نیروها از ستون خارج شدم.سمت راست ستون […]
الله آدیلان باشلورام سوزومی یاری تاپوب ایتیرمیشم اوزومی دایان قلم قوی بیر سیلیم گوزومی یوخدی دوزوم آغلا گوزوم،آز آغلا آغلاساندا غیرت سوزون یاز آغلا عومور گئچور انسان ئوزون ایتیریر گور معرفت سنی هارا یتیریر شرطی بودور باج ویرمیاخ شیطانا مومن اولاخ گویدن گلن قرآنا جانلار چیخار جانان سسی کسیلمز دل لال اولار وجدان سسی کسیلمز […]
مصاحبه های زیر توسط خبرنگار عزیز برادر غلامرضا جعفری با رزمندگان دفاع مقدس ضبط شده است که این رزمندگان غواص از شهدای غرور آفرین شهر غواصان دریادل زنجانی هستند که در عملیات های مختلف به درجه رفیع شهادت رسیده اند.
چادر خیمه ای مش ابوالفضل در گوشه ای از نخلستان قجریه در کنار چادرهای گردان بود. من، ابوالفضل خدامرادی، یوسف خوئینی و رضا چمنی باهم بودیم. اون شب یعقوبعلی آمده بود چادر ما. اواخر پاییز ۶۵ هوای منطقه مرطوب بود. از تاریک روشن هوا به آب می زدیم و تمرین می کردیم. تا پاسی ازشب […]