ناصر گفت بچه ها غوغا کردند
دل تنگی های راحله و قیاس
حال من خیلی خوب است / نامه شهید عبدالعلی محرمی
آب و آتشِ کربلای پنج
درد و دل های کاغذی
ناگفته های شهر من
فرمانده ای که پشت خط نمی خوابید
به ظهور امام زمان (عج) چیزی نمانده
موتورسوار چمران
مردابدی
یادداشت های لبنان/ نوشته های شهید دکتر چمران
پیروزی در سنگر مدارس
برادرم از همه کس با ارزش تر است
کتاب ام علاء روایت زندگی ام الشهدا فخرالسادات طباطبایی
آب نیست بشکه بشکه شربت ِ
یکی از کارهای مورد علاقه شهید یوسف قربانی نقاشی کردن و نوشتن بود. به هر چادری که قدم می گذاشت بر روی دیوارهای آن اشکال گوناگون را رسم می کرد. این کارش بچه ها را واقعا ذلّه کرده بود. مدام می گفتند: یوسف! بابا این چه کاریه که می کنی؟ چادرها را خراب نکن. ولی […]