برادرم از همه کس با ارزش تر است کتاب ام علاء روایت زندگی ام الشهدا فخرالسادات طباطبایی آب نیست بشکه بشکه شربت ِ دفاع عباس گونه قاسم از حرم حضرت زینب (س) سفر شهادت کاشوب حیدر مهاجر سرزمین آفتاب امام زمان سربازانش را فرماندهی می کند جشن عروسی بماند برای بعد با لباس سفید احرام خندید هدف شما از درس خواندن چیست؟ طلبه ای که کشتی گیر با معرفتی بود عطر برادر مادرم دعا کنید پیروز باشیم
خاطرات جانباز شهید قیاسعلی نجفی راد برگرفته از کتاب راحله به قلم مریم توکلی یک سـاعتی به اذان مغرب مانده بود که آمبولانس جلوی در خانه ایسـتاد. همـۀ چراغ ها را روشـن کـردم. در حیـاط را هـم باز گذاشـتم. آمبولانس در مقابل خانه ایستاد. بچه ها با داد و فریاد به سمت در دویدند. انگار […]
موضوعی مدتها ذهنم را درگیر کرده بود و لحظهای آرامم نمیگذاشت. با توجه به شرایط جسمانی همسرم که تقریباً ثابت بود و آثار بهبودی در روند درمان دیده نمیشد، به فکر انتقالش به زنجان بودم، ولی قبلش باید با متخصصان آسایشگاه و جراحانی که قیاس را تحت درمان داشتند و همینطور بیمارستان میزبان در زنجان […]