ناگفته های شهر من فرمانده ای که پشت خط نمی خوابید به ظهور امام زمان (عج) چیزی نمانده موتورسوار چمران مردابدی یادداشت های لبنان/ نوشته های شهید دکتر چمران پیروزی در سنگر مدارس برادرم از همه کس با ارزش تر است کتاب ام علاء روایت زندگی ام الشهدا فخرالسادات طباطبایی آب نیست بشکه بشکه شربت ِ دفاع عباس گونه قاسم از حرم حضرت زینب (س) سفر شهادت کاشوب حیدر مهاجر سرزمین آفتاب
“مادر اینجا مردان هفتاد ساله در سنگرها می رزمند.”؛ اولین نامه مجتبی از جبهه برای مادرش با این جمله آغاز شده بود. گویا که اندیشه های پاک و زلال و همت والای همه مردان بزرگ جبهه، در تک تک جمله های آن جمع شده و برای مادر فرستاده شده بود. او در قسمتی از نامه […]
چراغ های خانه ی گوهر یک به یک خاموش می شدند و او را در غم و اندوه ژرفی فرو می بردند. حالا دیگر احمد هم از پیشی او رفته بود. سه داغ در یک سال غم سنگینی بود که پیرزن را خمیده کرده و اشک چشمانش را خشک کرده بود. یک سالی می شد […]