راز/ خاطره ای از شهید حمیدرضا فرائی
سعادت بزرگ/ شهید قیاسعلی اله وردی
با درس خواندن مشتی بر دهان اربابان آمریکا بزن
گریه نکنید مادر جان، شما هم یک روز مادر شهید خواهید شد!
وداع آخر، کنار ایوان قدیمی
معلم جوان عاشق آنجا شده و گم شدهاش را آنجا یافت
راز گل سرخ/ شهید بیت اله آقامرادی
بدانید که این دنیا فانی است
ما را به جرم عشق موأخذه می کنند، امّا کدام عشق؟
یک سرباز کوچک جبهه اسلام هستم
این نامه را مولایت حسین (ع) برایت فرستاده
بیمحابا نارنجکهایی از بالای معبر روی سرمان میریخت
مظلومیت آقا سیدمرتضی آوینی
عشق به جبهه
جشن شهادت/ شهید مهدی طهماسبی
مجبور شدم پیاده شوم.مادرم راه افتاد و دست برادر کوچکم را گرفت و دنبال خودش کشید. از کنار دیوار میرفتم تا لباسهایم خیس نشود. از هر چند قدم یکبار، برمی گشت و با ابروهای گره خورده و چشم های قرمز شده، نگاهم می کرد تا مبادا فرار کنم. یکریز زیر لب غرولند می کرد. چند […]
خبر دادند که فرمانده لشگر عاشورا میخواهد در نمازخانۀ مقر سخنرانی کند و به بچه های تازه وارد خیرمقدم بگوید. من هم یکی از آن تازه واردها بودم و دوست داشتم او را ببینم. با بچه های زنجان که تازه به لشگر عاشورا اعزام شده بودند، به نمازخانه رفتیم و ما چند نفر در صف […]